eitaa logo
داستانکام
75 دنبال‌کننده
185 عکس
34 ویدیو
1 فایل
این داستانکا گوشه‌ای از زندگی منه. 🌸 راه ارتباطی: @barkat313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 / اوف . چای ریخت. سریع اومد پشت سینی نشستو لباشو غنچه کردو پشت سر هم می‌گفت: "اوف اوف اوف ..."؛ یعنی داغه. گفت: "آره؛ اوفه" و چای‌شو برداشتو خورد. بعد از خوردن چای گفت: یعنی الآن محمد حسن با خودش نمی‌گه این چطور اوفیه که من نباید دست بزنم ولی خودشون برمی‌دارنو می‌خورن؟! . یک آبنباتم اضافه اومده بود. گذاشتمش کنار سینی. محمد حسن برداشتِش. گفتم: "اَهه." گرفت سمت دهن . گفتم: "انسیه جان اَزَش بگیرو بِهِش بگو اَهه و جلوش نخور، تا نگه "این چه اَهی‌یه که خودشون می‌خورن؟!" https://basalam.com/@barkat/posts/473434?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤ داریم می‌ریم حرم جان. نائب الزیاره‌ی همه‌تون هستم. . 👈 ولی هر کس در قسمت نظرات لینک زیر پیام بذاره به اسم یادش می‌کنم. https://basalam.com/user/aGG/posts/477031?sh=copy-aGG-post-app ♦️ : جانمازهای جیبی زیپ دار گلدوزی شده‌ی برکت
🌸 / صبر . و این شامپوها رو به خاطر این خریدن که توش (تیله) داره. . هنوز پاشون به خونه نرسیده می‌گن: "آقاجون! شامپوهاشو می‌شه خالی کنین تو یِ ظرف دیگه تا تیله‌هاشو برداریم؟" . مو: "نه.🖐" . خانومم: "چه اهمیتی داره تو این ظرف یا تو اون ظرف؟؟؟" . مُگُم: "مَخام صبر کِردَن رِ یاد بیگیرَن." https://basalam.com/user/aGG/posts/480303?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از فروشگاه برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 شهادت حضرت امام صادق(علیه‌السلام) مزار شهدای مدافع حرم
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 این چند وقته دنبال خونه می‌گردم. قیمت مسکن به شدت بالا رفته.(کسی نمی‌خواد به یک طلبه‌ی خیلی خوب برای خرید مسکن وام بده😉) داشتم می‌رفتم یکی دو ساعت یکی از مناطقی رو که یکی دو تا خونه توش انتخاب کردیمو زیر نظر بگیرم تا ببینم "آیا از جهات مختلف مناسب برای زندگی ما هست یا نه؟" . خانومم گفتن: "نون هم بگیرید." . نونوایی سر محله‌مون نگه داشتم. چهارتا نون خریدم. یک خانومی بود که اومده بودو پنهانی از شاطر درخواست سه تا نون مجانی می‌کرد. نونوا بِهِش داد. رفتم به شاطر گفتم: از این موارد زیاد میان یا کم؟ گفت: زیاد. هزینه‌ی ۱۰۰ تا نون رو براش کشیدمو گفتم هر نیازمندی اومدو پول نون نداشت از این حساب کن؛ هر وقتم تموم شد دوباره بگو تا واریز کنم. . https://basalam.com/user/aGG/posts/519631?sh=copy-aGG-post-app
🌸 / ممنون که هستی . داشتیم می‌رفتیم به مامانی یِ سری بزنیم. زنگ زدم که "چیزی لازم ندارین؟" فرمودن: فقط شیر. . جلوی لبنیاتی وایستادمو رفت شیر بخره. . توی همین چند لحظه رو کردم به خانومَمو گفتم: " که هستی." . توی بغل خانومم بود. . با تعجب ی نگاه به من کرد. ی نگاه به خانوم کرد. . رو کردم به محمد حسنو گفتم: بابا جان! یاااد بگیر. آدم باید این طوری با خانومش حرف بزنه. همین قدر لطیف؛ همین قدر با احساس؛ همین قدر عاشقانه. . همچنان داشت با تعجب به من نگاه می‌کرد. https://basalam.com/@barkat/posts/548742?sh=copy-aGG-post-app
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 / من می‌خوام نماز بخونم . بچه‌ها گرمِ بازی بودن. اذان که گفتن اومدو گفت: "آقاجون میاید با هم نماز جماعت بخونیم؟" گفتم: "حتما." که مشغول بازی بود گفت: "من که نماز نمی‌خونم." در حالی که برای نماز آماده می‌شدم به انسیه خانوم گفتم: "چون شما به سن تکلیف نرسیدی اشکالی نداره نماز نخونی؛ ولی بخونی بهتره" . جلوی آینه وایستاده بود داشت چادرشو سرش می‌کرد. بغلش کرم، بوسیدمش و بهش گفتم: "دوسِت دارم؛ آفرین که نماز می‌خونی." . پشت سرم وایستاده بودو ما رو نگاه می‌کرد. اونم بغلش کردم، بوسیدمش و بِهِش گفتم: "دوسِت دارم." و آروم دمِ گوشش گفتم: "در ضمن می‌خوام به اونایی که نماز می‌خونن جایزه بدم. به کسی نگی." . بچه‌ها هنوز داشتن بازی می‌کردن. . در حالی که چادرشو سرش کرده بود اومدو به بچه‌ها که ازش درخواست همراهی در بازی رو داشتن گفت: "من می‌خوام با آقاجونم نماز بخونم." . 👈 نظرتو در لینک زیر می‌نویسی؟ https://basalam.com/user/aGG/posts/554789?sh=other-aGG-post-app
داستانکام
🌸 شعر #معصومه_خاموم در مورد امام زمان(عج)
🌸 صله‌ی . امروز یک شعر برای (عج) گفت. بعد یک نقاشی کشید. بعد به گفت بالای نقاشیش شعرشو بنویسه. . شعرش این بود: یِ روزی که همه‌ی ما دعا کنیم، دعا کنیم، دعا کنیم امام زمان ظهور کنه، ظهور کنه، ظهور کنه . این شعرو گذاشتم توی استوری‌های پیج در اینستاگرام. یک از دوستان برکتی به نیت چهارده معصوم(علیهم‌السلام) ۱۴ هزار تومان‌ برای صله واریز کرد. . 👈 می‌شه شماها هم در قسمت نظرات لینک زیر یک پیام برای بنویسین؟ می‌خوام براش بخونم. . (علیهم‌السلام) https://basalam.com/user/aGG/posts/556175?sh=copy-aGG-post-app
🌸 / . داشتم می‌رفتم بیرون. خانومم، در حالی که بغل‌شون بود، اومده بودن بدرقه‌م. گفتم: شهید شدم، حلالم کنید. گفتن: تا حلال نشی، شهید نمی‌شی. . 👈 یک جمله در رابطه با بنویس؟ https://basalam.com/user/aGG/posts/560809?sh=copy-aGG-post-app
🌸 / . داشتم یک کلیپ در مورد پیاده روی اربعین می‌دیدم. از راه رسید. + "آقاجون! امسال دیگه منم با خودتون ببرید." - "ان‌شاءالله؛ اگر امام حسین بطلبه‌و، راه‌ها باز بودو، مدرسه هم اجازه داد می‌ریم." + "نمره‌ی انضباط در اون دنیا به چه دردم می‌خوره؟" . 👈 شما بودی چه جوابی به فاطمه خانوم می‌دادید؟ https://basalam.com/@barkat/posts/561110?sh=copy-aGG-post-app
🌸 . چند روزه قمم. توی این چند روز چندین بار رفتم و با دوستان باسلامی جلسات متعدد داشتم. . امروز بعدازظهر هم برام برنامه‌ای گذاشتن برای یک گپ و گفت خودمونی با غرفه‌داران تازه نفسی که از ابتدای بهار تا حالا زیر پنج فروش داشتن. . در یکی از این روزا بین جلسات خوردیم به نهار. نهار خوردیم. نهار قرمه سبزی بود. سر سفره با آقای مدیرعامل باسلام نکاتی رد و بدل شد. . ایناش مهم بود. ولی ... نبود. . مهم این بود که بعد از اتمام غذا دوستان خدمات اومدن ظرف ایشونو بردارن ببرن آشپزخونه، ایشون اجازه نداد و خودش برد. 👈 به نظر شما به این عمل چی می‌گن؟ https://basalam.com/user/aGG/posts/584173?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 . هر یک از دوستان برکتی، با هر توان مالی، که دوست دارند در عید قربان در قربانی گوسفند و توزیع گوشت آن بین نیازمندان تحت پوشش مشارکت داشته باشند وجوه خود را به شماره کارت 6037998128649190 به نام مجید پیله چیان واریز و سپس حتما حتما با ارسال تصویر واریزی به ادمین اطلاع بدهند. 🌐 @barkat313_admin
🌸 / . با خانواده رفته بودیم خرید. در بازار، جلوی یک مغازه‌ی لباس فروشی، چشمم خورد به یک بساط کوچولو که چند تا اسپند دودکن سیمی توش پهن بود. بساطِ یک پیرمرد باصفا بود. نشسته بودو منتظر مشتری. با خودم گفتم برای کمک به این بنده‌ی خدا بِرَم چند تا از اسپند دودکن‌هاشو بخرم تا هم عزتِ نفسش حفظ شده باشه، هم بِهِش کمکی شده باشه. ولی ... چند تا نخریدم. با خودم گفتم اولا: شااااید برکتیام از این اسپند دودکنای سیمی برای خودشونو دور و بریاشون نیاز داشته باشن، ثانیا: اونام خواسته باشن به این پیرمرد آبرودار کمک کنن. . لذا این تا اسپند دودکنِ سیمی رو اَزَش خریدم.😁 . حالا هر کس اسپند دودکن سیمی، برای خودشو کل ایل و طائفه‌ش لازم داره، بسم الله. . 👈 نظرات‌تونو در لینک بالا نمی‌نویسین؟ یعنی کار بدی کردم؟ https://basalam.com/user/aGG/posts/599432?sh=copy-aGG-post-app
🌸 مادرم سه چهار هفته‌ست که حال ندارن. دیشب بِهِشون زنگ زدم که ما داریم می‌ریم حرم، اگر دوست دارید، بیایم دنبال‌تون بریم توی خیابونای اطراف حرم از داخل ماشین زیارت کنید. گفتن الآن نمی‌تونم، اگر صبح باشه بهتره. گفتم پس، فردا صبحِ زود میام دنبال‌تون که هم هوا خنک‌تر باشه، هم ترافیک نباشه. . الآن قبل از میدان بیت المقدس(به قول مشهدیا فِلِکِ آب = فلکه‌ی آب) توی ماشین نشستیمو دارن می‌خونن. . https://basalam.com/@barkat/posts/612149?sh=copy-aGG-post-app
🌸 تحلیلی / معصومه پیله چیان 6 ساله از . 👈 روان‌شناسای نقاشی رو در لینک زیر تحلیل کنن. . ♦️ اون وسط درختا استخر خونه‌شون ایناست که توش هندونه انداختن خنک بشه.😉 ♦️ احتمالا نقاشی رو قبل از تولد کشیده. چون شش تا ❤ رو خونه‌شون کشیده. https://basalam.com/user/aGG/posts/614335?sh=copy-aGG-post-app
🌸 / پس چرا من سر لختم؟! . خونه پدر خانومم بودیم. من بعد از نهار و بعد از دو سه روز اسباب کشی(خدا نصیب گرگ بیابون نکنه) طبقه‌ی بالا خوابیده بودم. . اومد بالا. . - از پایین گفت: "آقااااااجووووون!" + "بههههه...لههههه". - "مهدی آقا* بالان؟" × : خب آخه اگر مهدی آقا بالا باشن من سر لخت بالام؟!(یعنی حتما نیستن که من سر لخت بالام. پس چرا سوال می‌کنی خُب.) * مهدی آقا دوم منه. خیلیم دوسِش دارم. هر کیم بگه باجناق فامیل نمی‌شه می‌زنمش. . 👈 من سه تا باجناق دارم؛ شما چند تا باجناق دارین؟ https://basalam.com/@barkat/posts/624702?sh=copy-aGG-post-app
🌸 / دمپایی . داشتم می‌خوندم. چِشَم افتاد به این دمپاییا. در یک هزارم ثانیه به دلم گذشت که "الآن هر کی منو ببینه می‌گه: هِ ... با دمپایی اومده حرم!" . به خودم اومدم. . گفتم: "آ شیخ مجید! مردود شدی." . 👈 شمام تا حالا مردود شدی؟ https://basalam.com/user/aGG/posts/625092?sh=copy-aGG-post-app
🌸 / نگاه سنگین . داشتِم مِرَفتِم . در بین راه بِرِ نِمازِ مغرب و عشا وایستادِم. بعد از بِرِ شام دو تا نونو، ی کم پِنیرو، ی خربزه خریدُمو، توی چِمِنا یِ پتو پهن کِردِمو، جاتان خالی، نشستِمو خوردِم. . از اولش احساس مِکِردُم یَک نیگاه سِنگینی رومانِه. تا بالاخره فهمیدُم که بَ....له، یِ نِفَری که هفت ساله سایه‌ی سِنگینِش رو کشوره از او بالا دِرِه بدجوری نیگامان مُکُنه. یِ "اِ ... پس هنوز نون و پنیر و خربزه توی سفرتون پیدا می‌شه"ی عجیبی تو چشماش بود که نگو. . . 👈 ی جمله بِرَش نِمِنویسی؟ https://basalam.com/user/aGG/posts/635119?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 / همه خونه‌ی بابایی جمع بودن. نوه‌ها، از جمله ، و ، داشتن توی حیاط با هم بازی می‌کردن. معصومه در حالی که آروم گریه می‌کرد اومد بغلم کردو دم گوشم آروم گفت: "فلانی موهامو الکی کشیده". گفتم: "چون کار بدی کرده شمام دیگه باهش بازی نکن، تا بفهمه کاربدی کرده". . انسیه رو هم صدا زدم که بیاد تو. می‌خواستم با فلانی بازی نکنه تا بفهمه هر کس کار بد کنه کسی باهش بازی نمی‌کنه. دیدم انسیه نمیاد تو و با ایما و اشاره می‌گه نمی‌شه بیام. گفتم: "چرا؟" گفت: "آخه بابای فلانی پایینه و من روسری ندارم. . . 👈 در لینک یک جمله برای بنویس https://basalam.com/@barkat/posts/671033?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 ۱۹ سال پیش در چنین روزی با اومدنش افتخار پدری‌شو به من داد. الآن ایشون سال پنجم طلبگی‌شو تمام کرده. . 👈 می‌شه دردلینک زیر بزرگترین تجربه‌ی زندگی‌تونو براش بنویسی؟ . https://basalam.com/@barkat/posts/684708?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 / برو حیوووون . دراز کشیده بودم. و پریدن روم. انسیه تا نشسته می‌گه: "برو حیوووون" . https://basalam.com/user/aGG/posts/685016?sh=copy-aGG-post-app
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 / . با بچه‌ها رفتیم پیاده روی. توی راه پرسید: می‌شه ما توی خیابون چادرامونو باز نگه داریم؟ + به نظرت خدا بیش‌تر چیو دوست داره؟ - خدا بیش‌تر دوست داره که ما رو پوشونده ببینه. + خُب ... پس همون کارو بکن. 👈 در لینک زیر ی چیزی در مورد بنویس. https://basalam.com/user/aGG/posts/699576?sh=copy-aGG-post-app