🌸 #داستانک / ممنون که هستی
.
داشتیم میرفتیم به مامانی یِ سری بزنیم.
زنگ زدم که "چیزی لازم ندارین؟"
فرمودن: فقط شیر.
.
جلوی لبنیاتی وایستادمو #آقا_محمد_مهدی رفت شیر بخره.
.
توی همین چند لحظه رو کردم به خانومَمو گفتم: " #ممنون که هستی."
.
#آقا_محمد_حسن توی بغل خانومم بود.
.
با تعجب ی نگاه به من کرد.
ی نگاه به خانوم کرد.
.
رو کردم به محمد حسنو گفتم:
بابا جان!
یاااد بگیر.
آدم باید این طوری با خانومش حرف بزنه.
همین قدر لطیف؛
همین قدر با احساس؛
همین قدر عاشقانه.
.
#آقا_محمد_حسن همچنان داشت با تعجب به من نگاه میکرد.
https://basalam.com/@barkat/posts/548742?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #داستانک / من میخوام نماز بخونم
.
بچهها گرمِ بازی بودن.
اذان که گفتن #معصومه_خانوم اومدو گفت: "آقاجون میاید با هم نماز جماعت بخونیم؟"
گفتم: "حتما."
#انسیه_خانوم که مشغول بازی بود گفت: "من که نماز نمیخونم."
در حالی که برای نماز آماده میشدم به انسیه خانوم گفتم: "چون شما به سن تکلیف نرسیدی اشکالی نداره نماز نخونی؛ ولی بخونی بهتره"
.
#معصومه_خانوم جلوی آینه وایستاده بود داشت چادرشو سرش میکرد.
بغلش کرم، بوسیدمش و بهش گفتم: "دوسِت دارم؛ آفرین که نماز میخونی."
.
#انسیه_خانوم پشت سرم وایستاده بودو ما رو نگاه میکرد.
اونم بغلش کردم، بوسیدمش و بِهِش گفتم: "دوسِت دارم." و آروم دمِ گوشش گفتم: "در ضمن میخوام به اونایی که نماز میخونن جایزه بدم. به کسی نگی."
.
بچهها هنوز داشتن بازی میکردن.
.
#انسیه_خانوم در حالی که چادرشو سرش کرده بود اومدو به بچهها که ازش درخواست همراهی در بازی رو داشتن گفت: "من میخوام با آقاجونم نماز بخونم."
.
👈 نظرتو در لینک زیر مینویسی؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/554789?sh=other-aGG-post-app
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 شعر #معصومه_خاموم در مورد امام زمان(عج)
داستانکام
🌸 شعر #معصومه_خاموم در مورد امام زمان(عج)
🌸 صلهی #معصومه_خانوم
.
#معصومه_خانوم امروز یک شعر برای #امام_زمان(عج) گفت.
بعد یک نقاشی کشید.
بعد به #فاطمه_خانوم گفت بالای نقاشیش شعرشو بنویسه.
.
شعرش این بود:
یِ روزی که همهی ما دعا کنیم، دعا کنیم، دعا کنیم
امام زمان ظهور کنه، ظهور کنه، ظهور کنه
.
این شعرو گذاشتم توی استوریهای پیج #فروشگاه_برکت در اینستاگرام.
یک از دوستان برکتی به نیت چهارده معصوم(علیهمالسلام) ۱۴ هزار تومان برای #معصومه_خانوم صله واریز کرد.
.
👈 میشه شماها هم در قسمت نظرات لینک زیر یک پیام برای #معصومه_خانوم بنویسین؟ میخوام براش بخونم.
.
#شاعره
#شاعرهی_اهلالبیت(علیهمالسلام)
https://basalam.com/user/aGG/posts/556175?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #داستانک / #شهید
.
داشتم میرفتم بیرون.
خانومم، در حالی که #آقا_محمد_حسن بغلشون بود، اومده بودن بدرقهم.
گفتم: شهید شدم، حلالم کنید.
گفتن: تا حلال نشی، شهید نمیشی.
.
👈 یک جمله در رابطه با #شهید بنویس؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/560809?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #داستانک / #پیاده_روی_اربعین
.
داشتم یک کلیپ در مورد پیاده روی اربعین میدیدم.
#فاطمه_خانوم از راه رسید.
+ "آقاجون! امسال دیگه منم با خودتون ببرید."
- "انشاءالله؛ اگر امام حسین بطلبهو، راهها باز بودو، مدرسه هم اجازه داد میریم."
+ "نمرهی انضباط در اون دنیا به چه دردم میخوره؟"
.
👈 شما بودی چه جوابی به فاطمه خانوم میدادید؟
https://basalam.com/@barkat/posts/561110?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #اخلاق
.
چند روزه قمم.
توی این چند روز چندین بار رفتم #باسلام و با دوستان باسلامی جلسات متعدد داشتم.
.
امروز بعدازظهر هم برام برنامهای گذاشتن برای یک گپ و گفت خودمونی با غرفهداران تازه نفسی که از ابتدای بهار تا حالا زیر پنج فروش داشتن.
.
در یکی از این روزا بین جلسات خوردیم به نهار.
نهار خوردیم.
نهار قرمه سبزی بود.
سر سفره با آقای #آقایا مدیرعامل باسلام نکاتی رد و بدل شد.
.
ایناش مهم بود.
ولی ... نبود.
.
مهم این بود که بعد از اتمام غذا دوستان خدمات اومدن ظرف ایشونو بردارن ببرن آشپزخونه، ایشون اجازه نداد و خودش برد.
👈 به نظر شما به این عمل چی میگن؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/584173?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #عید_قربان
.
هر یک از دوستان برکتی، با هر توان مالی، که دوست دارند در عید قربان در قربانی گوسفند و توزیع گوشت آن بین نیازمندان تحت پوشش #برکت مشارکت داشته باشند وجوه خود را به شماره کارت
6037998128649190
به نام مجید پیله چیان
واریز و سپس حتما حتما با ارسال تصویر واریزی به ادمین اطلاع بدهند.
🌐 @barkat313_admin
🌸 #داستانک / #اسپند_دودکن_سیمی
.
با خانواده رفته بودیم خرید.
در بازار، جلوی یک مغازهی لباس فروشی، چشمم خورد به یک بساط کوچولو که چند تا اسپند دودکن سیمی توش پهن بود.
بساطِ یک پیرمرد باصفا بود.
نشسته بودو منتظر مشتری.
با خودم گفتم برای کمک به این بندهی خدا بِرَم چند تا از اسپند دودکنهاشو بخرم تا هم عزتِ نفسش حفظ شده باشه، هم بِهِش کمکی شده باشه.
ولی ... چند تا نخریدم.
با خودم گفتم اولا: شااااید برکتیام از این اسپند دودکنای سیمی برای خودشونو دور و بریاشون نیاز داشته باشن، ثانیا: اونام خواسته باشن به این پیرمرد آبرودار کمک کنن.
.
لذا این #هزار تا اسپند دودکنِ سیمی رو اَزَش خریدم.😁
.
حالا هر کس اسپند دودکن سیمی، برای خودشو کل ایل و طائفهش لازم داره، بسم الله.
.
👈 نظراتتونو در لینک بالا نمینویسین؟ یعنی کار بدی کردم؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/599432?sh=copy-aGG-post-app
🌸 مادرم سه چهار هفتهست که حال ندارن.
دیشب بِهِشون زنگ زدم که ما داریم میریم حرم، اگر دوست دارید، بیایم دنبالتون بریم توی خیابونای اطراف حرم از داخل ماشین زیارت کنید.
گفتن الآن نمیتونم، اگر صبح باشه بهتره.
گفتم پس، فردا صبحِ زود میام دنبالتون که هم هوا خنکتر باشه، هم ترافیک نباشه.
.
الآن قبل از میدان بیت المقدس(به قول مشهدیا فِلِکِ آب = فلکهی آب) توی ماشین نشستیمو #مادر دارن #زیارت میخونن.
.
#امام_رضا
#عید_غدیر
https://basalam.com/@barkat/posts/612149?sh=copy-aGG-post-app
🌸 تحلیلی / معصومه پیله چیان 6 ساله از #مشهد
.
👈 روانشناسای #برکتی نقاشی #معصومه_خانوم رو در لینک زیر تحلیل کنن.
.
♦️ اون وسط درختا استخر خونهشون ایناست که توش هندونه انداختن خنک بشه.😉
♦️ احتمالا نقاشی رو قبل از تولد #آقا_محمد_حسن کشیده. چون شش تا ❤ رو خونهشون کشیده.
https://basalam.com/user/aGG/posts/614335?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #داستانک / پس چرا من سر لختم؟!
.
خونه پدر خانومم بودیم.
من بعد از نهار و بعد از دو سه روز اسباب کشی(خدا نصیب گرگ بیابون نکنه) طبقهی بالا خوابیده بودم.
.
#انسیه_خانوم اومد بالا.
.
- #فاطمه_خانوم از پایین گفت: "آقااااااجووووون!"
+ "بههههه...لههههه".
- "مهدی آقا* بالان؟"
× #انسیه_خانوم: خب آخه اگر مهدی آقا بالا باشن من سر لخت بالام؟!(یعنی حتما نیستن که من سر لخت بالام. پس چرا سوال میکنی خُب.)
* مهدی آقا #باجناق دوم منه. خیلیم دوسِش دارم. هر کیم بگه باجناق فامیل نمیشه میزنمش.
.
👈 من سه تا باجناق دارم؛ شما چند تا باجناق دارین؟
https://basalam.com/@barkat/posts/624702?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #داستانک / دمپایی
.
داشتم #نماز میخوندم.
چِشَم افتاد به این دمپاییا.
در یک هزارم ثانیه به دلم گذشت که "الآن هر کی منو ببینه میگه: هِ ... با دمپایی اومده حرم!"
.
به خودم اومدم.
.
گفتم: "آ شیخ مجید! مردود شدی."
.
👈 شمام تا حالا مردود شدی؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/625092?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #داستانک / نگاه سنگین
.
داشتِم مِرَفتِم #قم.
در بین راه بِرِ نِمازِ مغرب و عشا #سرخه وایستادِم.
بعد از #نماز بِرِ شام دو تا نونو، ی کم پِنیرو، ی خربزه خریدُمو، توی چِمِنا یِ پتو پهن کِردِمو، جاتان خالی، نشستِمو خوردِم.
.
از اولش احساس مِکِردُم یَک نیگاه سِنگینی رومانِه.
تا بالاخره فهمیدُم که بَ....له، یِ نِفَری که هفت ساله سایهی سِنگینِش رو کشوره از او بالا دِرِه بدجوری نیگامان مُکُنه.
یِ "اِ ... پس هنوز نون و پنیر و خربزه توی سفرتون پیدا میشه"ی عجیبی تو چشماش بود که نگو.
.
#حسن
#شیخ_حسن
#حسن_فریدون
.
👈 ی جمله بِرَش نِمِنویسی؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/635119?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #داستانک / #حجاب
همه خونهی بابایی جمع بودن.
نوهها، از جمله #اقا_محمد_حسن، #معصومه_خانوم و #انسیه_خانوم، داشتن توی حیاط با هم بازی میکردن.
معصومه در حالی که آروم گریه میکرد اومد بغلم کردو دم گوشم آروم گفت: "فلانی موهامو الکی کشیده".
گفتم: "چون کار بدی کرده شمام دیگه باهش بازی نکن، تا بفهمه کاربدی کرده".
.
انسیه رو هم صدا زدم که بیاد تو.
میخواستم با فلانی بازی نکنه تا بفهمه هر کس کار بد کنه کسی باهش بازی نمیکنه.
دیدم انسیه نمیاد تو و با ایما و اشاره میگه نمیشه بیام.
گفتم: "چرا؟"
گفت: "آخه بابای فلانی پایینه و من روسری ندارم.
.
#حجاب
#بابا_دورت_بگرده_با_حجابت
#کاربردهای_پتوی_مسافرتی
.
👈 در لینک یک جمله برای #انسیه_خانوم بنویس
https://basalam.com/@barkat/posts/671033?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 ۱۹ سال پیش در چنین روزی #آقا_محمد_مهدی با اومدنش افتخار پدریشو به من داد.
الآن ایشون سال پنجم طلبگیشو تمام کرده.
.
👈 میشه دردلینک زیر بزرگترین تجربهی زندگیتونو براش بنویسی؟
.
#بیست_شهریور_1380
#یازده_سپتامبر_معروف
https://basalam.com/@barkat/posts/684708?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #داستانک / برو حیوووون
.
دراز کشیده بودم.
#معصومه_خانوم و #انسیه_خانوم پریدن روم.
انسیه تا نشسته میگه: "برو حیوووون"
.
#دخترم_من_باباتم
#پدر_کوه_درد
#انسان_حیوان_ناطق
https://basalam.com/user/aGG/posts/685016?sh=copy-aGG-post-app
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #داستانک / #حجاب
.
با بچهها رفتیم پیاده روی.
توی راه #معصومه_خانوم پرسید: میشه ما توی خیابون چادرامونو باز نگه داریم؟
+ به نظرت خدا بیشتر چیو دوست داره؟
- خدا بیشتر دوست داره که ما رو پوشونده ببینه.
+ خُب ... پس همون کارو بکن.
👈 در لینک زیر ی چیزی در مورد #حجاب بنویس.
https://basalam.com/user/aGG/posts/699576?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #داستانک / لباس آقا محمد حسن
.
این پیراهن از دختر خاله جون به #انسیه_خانوم جون ارث رسیده و از انسیه خانوم جون به #آقا_محمد_حسن جون.
.
👈 الحمدلله پول دارم.
👈 صدتاشم میتونمم براش بخرم.
👈 هفتهای چندین دست از اینا رو هم به دیگران میبخشم.
.
ولی ...
👈 اشکالی هم در این که یک #لباس سالم رو چندین نفر بپوشن نمیبینم.
اگر کارم بده در لینک زیر این مطلب رو لایک (❤) نکن. اما اگر خوبه بعد از ❤ دادن نظرتون بنویس.
https://basalam.com/user/aGG/posts/719348?sh=copy-aGG-post-app
تا حالا کسی لایک نکرده! یعنی میگین کارم بده؟
🌸 #داستانک / شیرینی
.
دیشب شبِ تولد پدرخانومَم بود.
گفتیم ی جعبه شیرینی بگیریم بریم خونهشون تا هم بهشون ی سری زده باشیمو، هم روز تولدشونو تبریک گفته باشیم.
.
جلوی قنادی وایستادم.
خواستم از ماشین پیاده شَم که #معصومه_خانوم گفت: "میشه منم بیام؟"
گفتم: "چرا که نه."
با هم رفتیمو، شیرینی رو خریدیمو، خواستیم بیایم بیرون که گفت: "میشه من شیرینی رو ببرم؟"
گفتم: "چرا که نه."
جعبهی شیرینی رو اَزَم گرفتو کنار چادرشو انداخت روش.
گفتم: "چرا این طوری کردی؟"
گفت: "ممکنه بعضیا ببیننو، دلشون بخوادو، نداشته باشن بخرنو، دلشون بسوزه."
.
👈 آیا فکرش ❤ داره؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/754936?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #اربعین ۱۳۹۹ / پیاده روی از خانه تا حرم #امام_رضا(علیهالسلام) به جای پیاده روی #نجف تا #کربلا.
.
#معصومه_خانوم #انسیه_خانوم #آقا_محمد_حسن
https://basalam.com/user/aGG/posts/763317?sh=copy-aGG-post-app
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #داستانک / یک شب شام نخورم نمیمیرم.
.
از هیئت برگشتیم.
به خونه که رسیدیم زنی رو دیدم که داشت آشغال جمع میکرد.
با خودم گفتم ممکنه شام نخورده باشه.
سهم خودم رو برداشتم که ببرم بهش بدم.
#فاطمه_خانوم گفت: "من ببرم؟"
دادم.
رفت.
داد.
برگشت.
توی حیاط خونه به شوخی به #انسیه_خانوم گفتم: "غذای شما رو دادم به اون خانومو شما دیگه غذا نداری."
گفت: "اشکالی نداره."
.
رفتیم تو.
دوباره همون حرفا رو به #معصومه_خانوم گفتم.
معصومه گفت: "اشکالی نداره؛ یک شب غذا نخورم نمیمیرم"
.
#فاطمه_خانوم از توی اتاق صدا زد: "آقا جون! من سهم خودم رو دادم به اون خانوم."
.
#اربعین
https://basalam.com/user/aGG/posts/764631?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #داستانک / «پی کی» من
اون روز با خانومم داشتیم میرفتیم جایی که چِشَم افتاد به یک «پی کی» که سپر عقبشَم کنده شده بود.
یادم افتاد از قبل از برکتی شدنم که یک «پی کی» داشتم.
اتفاقا مثل همین تصادفَم کرده بودو سپر عقبشَم کنده شده بود.
اتفاقا پولم نداشتم تا یک سپر ۱۹ هزار تومنی براش بخرمو درستش کنم.
خواستم بگم وضع مالیم به این افتضاحی بود.
ولی خواستم که این وضعو عوضش کنم.
پس #شروع کردم.
به همین راحتی.
تو هم #شروع_کن.
👈 اگه مفید بود در لینک زیر بعد از ♥️ نشرش بده و نظرتو بنویس.
https://basalam.com/user/aGG/posts/1153562?sh=copy-aGG-post-app