🌸 #داستانک / پس چرا من سر لختم؟!
.
خونه پدر خانومم بودیم.
من بعد از نهار و بعد از دو سه روز اسباب کشی(خدا نصیب گرگ بیابون نکنه) طبقهی بالا خوابیده بودم.
.
#انسیه_خانوم اومد بالا.
.
- #فاطمه_خانوم از پایین گفت: "آقااااااجووووون!"
+ "بههههه...لههههه".
- "مهدی آقا* بالان؟"
× #انسیه_خانوم: خب آخه اگر مهدی آقا بالا باشن من سر لخت بالام؟!(یعنی حتما نیستن که من سر لخت بالام. پس چرا سوال میکنی خُب.)
* مهدی آقا #باجناق دوم منه. خیلیم دوسِش دارم. هر کیم بگه باجناق فامیل نمیشه میزنمش.
.
👈 من سه تا باجناق دارم؛ شما چند تا باجناق دارین؟
https://basalam.com/@barkat/posts/624702?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #داستانک / دمپایی
.
داشتم #نماز میخوندم.
چِشَم افتاد به این دمپاییا.
در یک هزارم ثانیه به دلم گذشت که "الآن هر کی منو ببینه میگه: هِ ... با دمپایی اومده حرم!"
.
به خودم اومدم.
.
گفتم: "آ شیخ مجید! مردود شدی."
.
👈 شمام تا حالا مردود شدی؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/625092?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #داستانک / نگاه سنگین
.
داشتِم مِرَفتِم #قم.
در بین راه بِرِ نِمازِ مغرب و عشا #سرخه وایستادِم.
بعد از #نماز بِرِ شام دو تا نونو، ی کم پِنیرو، ی خربزه خریدُمو، توی چِمِنا یِ پتو پهن کِردِمو، جاتان خالی، نشستِمو خوردِم.
.
از اولش احساس مِکِردُم یَک نیگاه سِنگینی رومانِه.
تا بالاخره فهمیدُم که بَ....له، یِ نِفَری که هفت ساله سایهی سِنگینِش رو کشوره از او بالا دِرِه بدجوری نیگامان مُکُنه.
یِ "اِ ... پس هنوز نون و پنیر و خربزه توی سفرتون پیدا میشه"ی عجیبی تو چشماش بود که نگو.
.
#حسن
#شیخ_حسن
#حسن_فریدون
.
👈 ی جمله بِرَش نِمِنویسی؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/635119?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #داستانک / #حجاب
همه خونهی بابایی جمع بودن.
نوهها، از جمله #اقا_محمد_حسن، #معصومه_خانوم و #انسیه_خانوم، داشتن توی حیاط با هم بازی میکردن.
معصومه در حالی که آروم گریه میکرد اومد بغلم کردو دم گوشم آروم گفت: "فلانی موهامو الکی کشیده".
گفتم: "چون کار بدی کرده شمام دیگه باهش بازی نکن، تا بفهمه کاربدی کرده".
.
انسیه رو هم صدا زدم که بیاد تو.
میخواستم با فلانی بازی نکنه تا بفهمه هر کس کار بد کنه کسی باهش بازی نمیکنه.
دیدم انسیه نمیاد تو و با ایما و اشاره میگه نمیشه بیام.
گفتم: "چرا؟"
گفت: "آخه بابای فلانی پایینه و من روسری ندارم.
.
#حجاب
#بابا_دورت_بگرده_با_حجابت
#کاربردهای_پتوی_مسافرتی
.
👈 در لینک یک جمله برای #انسیه_خانوم بنویس
https://basalam.com/@barkat/posts/671033?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 ۱۹ سال پیش در چنین روزی #آقا_محمد_مهدی با اومدنش افتخار پدریشو به من داد.
الآن ایشون سال پنجم طلبگیشو تمام کرده.
.
👈 میشه دردلینک زیر بزرگترین تجربهی زندگیتونو براش بنویسی؟
.
#بیست_شهریور_1380
#یازده_سپتامبر_معروف
https://basalam.com/@barkat/posts/684708?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #داستانک / برو حیوووون
.
دراز کشیده بودم.
#معصومه_خانوم و #انسیه_خانوم پریدن روم.
انسیه تا نشسته میگه: "برو حیوووون"
.
#دخترم_من_باباتم
#پدر_کوه_درد
#انسان_حیوان_ناطق
https://basalam.com/user/aGG/posts/685016?sh=copy-aGG-post-app
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #داستانک / #حجاب
.
با بچهها رفتیم پیاده روی.
توی راه #معصومه_خانوم پرسید: میشه ما توی خیابون چادرامونو باز نگه داریم؟
+ به نظرت خدا بیشتر چیو دوست داره؟
- خدا بیشتر دوست داره که ما رو پوشونده ببینه.
+ خُب ... پس همون کارو بکن.
👈 در لینک زیر ی چیزی در مورد #حجاب بنویس.
https://basalam.com/user/aGG/posts/699576?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #داستانک / لباس آقا محمد حسن
.
این پیراهن از دختر خاله جون به #انسیه_خانوم جون ارث رسیده و از انسیه خانوم جون به #آقا_محمد_حسن جون.
.
👈 الحمدلله پول دارم.
👈 صدتاشم میتونمم براش بخرم.
👈 هفتهای چندین دست از اینا رو هم به دیگران میبخشم.
.
ولی ...
👈 اشکالی هم در این که یک #لباس سالم رو چندین نفر بپوشن نمیبینم.
اگر کارم بده در لینک زیر این مطلب رو لایک (❤) نکن. اما اگر خوبه بعد از ❤ دادن نظرتون بنویس.
https://basalam.com/user/aGG/posts/719348?sh=copy-aGG-post-app
تا حالا کسی لایک نکرده! یعنی میگین کارم بده؟
🌸 #داستانک / شیرینی
.
دیشب شبِ تولد پدرخانومَم بود.
گفتیم ی جعبه شیرینی بگیریم بریم خونهشون تا هم بهشون ی سری زده باشیمو، هم روز تولدشونو تبریک گفته باشیم.
.
جلوی قنادی وایستادم.
خواستم از ماشین پیاده شَم که #معصومه_خانوم گفت: "میشه منم بیام؟"
گفتم: "چرا که نه."
با هم رفتیمو، شیرینی رو خریدیمو، خواستیم بیایم بیرون که گفت: "میشه من شیرینی رو ببرم؟"
گفتم: "چرا که نه."
جعبهی شیرینی رو اَزَم گرفتو کنار چادرشو انداخت روش.
گفتم: "چرا این طوری کردی؟"
گفت: "ممکنه بعضیا ببیننو، دلشون بخوادو، نداشته باشن بخرنو، دلشون بسوزه."
.
👈 آیا فکرش ❤ داره؟
https://basalam.com/user/aGG/posts/754936?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #اربعین ۱۳۹۹ / پیاده روی از خانه تا حرم #امام_رضا(علیهالسلام) به جای پیاده روی #نجف تا #کربلا.
.
#معصومه_خانوم #انسیه_خانوم #آقا_محمد_حسن
https://basalam.com/user/aGG/posts/763317?sh=copy-aGG-post-app
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #داستانک / یک شب شام نخورم نمیمیرم.
.
از هیئت برگشتیم.
به خونه که رسیدیم زنی رو دیدم که داشت آشغال جمع میکرد.
با خودم گفتم ممکنه شام نخورده باشه.
سهم خودم رو برداشتم که ببرم بهش بدم.
#فاطمه_خانوم گفت: "من ببرم؟"
دادم.
رفت.
داد.
برگشت.
توی حیاط خونه به شوخی به #انسیه_خانوم گفتم: "غذای شما رو دادم به اون خانومو شما دیگه غذا نداری."
گفت: "اشکالی نداره."
.
رفتیم تو.
دوباره همون حرفا رو به #معصومه_خانوم گفتم.
معصومه گفت: "اشکالی نداره؛ یک شب غذا نخورم نمیمیرم"
.
#فاطمه_خانوم از توی اتاق صدا زد: "آقا جون! من سهم خودم رو دادم به اون خانوم."
.
#اربعین
https://basalam.com/user/aGG/posts/764631?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
🌸 #داستانک / «پی کی» من
اون روز با خانومم داشتیم میرفتیم جایی که چِشَم افتاد به یک «پی کی» که سپر عقبشَم کنده شده بود.
یادم افتاد از قبل از برکتی شدنم که یک «پی کی» داشتم.
اتفاقا مثل همین تصادفَم کرده بودو سپر عقبشَم کنده شده بود.
اتفاقا پولم نداشتم تا یک سپر ۱۹ هزار تومنی براش بخرمو درستش کنم.
خواستم بگم وضع مالیم به این افتضاحی بود.
ولی خواستم که این وضعو عوضش کنم.
پس #شروع کردم.
به همین راحتی.
تو هم #شروع_کن.
👈 اگه مفید بود در لینک زیر بعد از ♥️ نشرش بده و نظرتو بنویس.
https://basalam.com/user/aGG/posts/1153562?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 امشب ساعت ۸ در حرم مطهر رضوی #فاطمه_خانوم در سن ۱۴ سالگی به جُرگهی متاهلین پیوست.
👈 لطفا در قسمت نظرات لینک زیر برای خوشبختی و عاقبت به خیریش دعا کنین.
👈 یکی از تجربیات زندگی مشترکتونو براش بنویسین.
#ازدواج
#پدر_زن_شدم
https://basalam.com/user/aGG/posts/1252402?sh=copy-aGG-post-app
🌸 به تنبل کار بگو حکمت بیاموز
خانومم میخواستن برای شام #بلغور_شیر، که یک نوع سوپه، درست کنن.
+ گفتن: میشه برید #گندم بخرید.
- گفتم: مگه نداریم؟
+ داریم؛ ولی گندم درسته هست، و گندم درسته دیر میپزه.
- پس چی میخواین؟
+ #بلغور_گندم.
- خب خاصیت این چیه؟
+ چون کوبیده شدهست زودتر میپزه.
- (منم که کارام مونده بودو وقت بیرون رفتن نداشتم)خُب شمام گندمای درستهمونو بکوبیدشون.
+ اِ؛ راست میگید هااااااا! چرا به فکر خودم نرسید؟!
- 🤣
https://basalam.com/@barkat/posts/1412261?sh=copy-aGG-post-app
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #مادر
مادرم ۷۲ سالشونه.
بگو ماشاااا...ءالله.
تازه با این سنشون هر روز صبح یک جزء قرآن رو با معنیش، یک زیارت عاشورا و یک دعای عهد علاوهبر تعقیبات نماز صبحشون میخونن!
آیا نباید کف پای همچین مادری رو بوسید؟
👈 آیا تا حالا کف پای مادرتو بوسیدی؟
به عشق مادرت بزن رو ♥️
https://basalam.com/user/aGG/posts/1560035?sh=copy-aGG-post-app
🌸 #بابا
خونهی بابایی بودیم.
خالهی معصومه خانوم و بچههاشم اونجا بودن.
باجناقم رفته بود سفر.
#معصومه_خانوم اومد بغلم کردو سرشو گذاشت رو سینم.
سرشو آروم آوردم بالا، به نحوی که گوشش دم دهنم قرار بگیره.
یواشکی بهش گفتم: «نباید جلوی کسی که باباش در سفره بیای باباتو بغل کنی».
+ «چرا؟»
- «چون ممکنه ببینه و دلش برای باباش بیشتر تنگ بشه.»
👈 هر کی دلش تنگ شده در لینک زیر به افتخار تمام باباها یک ♥️ بذاره.
https://basalam.com/@barkat/posts/1597154?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از خیریه برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #داستانک / موز ۱۶۰ هزار تومانی
رفتیم که بریم حرم.
چون دیر وقت بودو نزدیک ساعت منع رفت و آمد کرونایی، قبل از میدان بیت المقدس(به قول ما مِشِدیا «فِلِکه آب») ماشینو نگه داشتیمو از توی ماشین زیارت کردیم.
در حال زیارت بودیم که #انسیه_خانوم گفت: «آقاجون! موز میخرین؟»
معصومه خانومم گفت: «آره آقاااجووون!»
دیدم خیلی وقته براشون موز نخریدمو الآنم که دارن خودشون میگن گفتم حرفشون شهید نشه، اومدم پایینو رفتم از میوه فروشی چهار تا موز خریدم. برای #معصومه_خانوم، انسیه خانوم، #آقا_محمد_حسن و خانومم.
برای خودم نگرفتم.
دلم نمیاد توی این وضعیت اقتصادی، که برخی نون ندارن بخورن، لب به موز بزنم.
در حال خرید موز بودم که یک خانم اومدو ازم درخواست کرد کمی میوه برای اونو بچههاش بگیرم.
بچهها رو فرستادم توی ماشین تا موقع حرف زدن بندهی خدا معذب نباشه.
🌐 @barkat14
🌸 #داستانک / اِ ... شما خانم آقای پیلهچیان هستین؟
اون روز خانومم که از مدرسه برگشتن گفتن امروز یکی از مادرای بچهها اومد بِهِم گفت: «شما با «آقای پیله چیان» که مدیر #برکت هستن نسبتی دارین؟»(آخه خانومم توی مدرسه به «خانوم پیله چیان» معروفه. چون #انسیه_خانوم و #معصومه_خانوم هم توی همون مدرسه درس میخوننو ایشون در اون مدرسه قبل از این که خانوم معلم بشن، مادر بودن).
خانومم گفته بودن: «بله؛ همسرم هستن.»
اون خانوم گفته بود: «جداااا؛ من چند سال پیش ازشون گردو خریدمو خیلی راضی بودم از گردوهاشونو الانم بعد از چند سال هر وقت مادرم میخواد بگه گردو بخر میگه: «مثل گردوهای برکت بگیر»؛ اما از اون سال تا حالا ایشونو گم کرده بودم تا چند روز قبل که باسلامو نصب کردمو bakat313.ir ایشونو اونجا دیدم.»
🌐 @dastanakam
🌸 #داستانک /بدم ولی ببخش
نشستم کنار خانمم.
دفترشونو برداشتم.
توش نوشته بود: «من میدونم خیلی بدم، اما ... تو بدیامو به خوبی خودت ببخش. عاشقتم!»
فکر کردم این راز و نیازیه که خانوم با خدای خودش داشته.
منم شیطنتم گل کردو، خودکارشونو ازشون گرفتم که زیرش بنویسم: «باشه بخشیدمت، اما ... دیگه تکرار نشه.» که خانومم گفت: «اینو چندین سال پیش خودت برام نوشتی.»
🌐 @dastanakam
🌸 #داستانک / ذهن بچه
خانومم یک نمایشنامه نوشته بودن برا بچههای مدرسهشون.
بعد از کلی صرف وقتو, بالا پایین کردنش، رو کردن به منو گفتن: «شمام بخونیدش ببینید خوبه؟»
منم نخونده، نه برداشتم، نه گذاشتم، گفتم: «بابا! خوبه دیگه؛ مگه برا کنفرانس برلین میخوای بنویسی؟!»
خانومم گفتن: «کنفرانس برلین مهم نیست، اما #ذهن_بچهها_خیلی_مهمه که چه چیزی دَرِش قرار بگیره.»
🌐 @dastanakam
🌸 #داستانک / میشه امروز بیچادر برم؟
#انسیه_خانوم اومد گفت: «آقاجون! میشه امروز بدون #چادر برم مدرسه؟»
گفتم: «میتونی؛ ولی چادر امانت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)ست دست شما.»
کمی فکر کردو گفت: «با چادر میرم.»
🌐 @dastanakam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #وضو نوره
#آقا_محمد_حسن هر روز صبح که از خواب بیدار میشه اول میره دستشویی، بعد وضو میگیره، بعد موهاشو شونه میزنه، بعد میاد همراه با دیدن برنامهی کودک صبحونه میخوره.
هیچی رم به عنوان صبحونه قبول نداره، جز ارده شیرهی #برکت »» @barkat313
🌐 @dastanakam
May 11
🌸 #شهید_فهمیدهمون_اینا
آخر شبی بچهها میخواستن بخوابن که #آقا_محمد_حسن گفت: «آقاجون! گشنهمه.»
به #انسیه_خانوم و #معصومه_خانوم مم گفتم: «شما چطور؟»
گفتن: «ما هم گشنهمونه.»
رفتم توی آشپزخونه تا براشون ساندویچ حلواارده درست کنم.
( #برکت @barkat313 حلواارده داره؛ اما اینا حلوااردهی برکت نبود.)
سه تا ساندویچ براشون درست کردمو آوردم دادم دستشونو دوباره برگشتم سمت آشپزخونه تا سه تا دیگه درست کنم. مشغول بودم که ی باره خندهی انسیه و معصومه رفت هوا.
اومدن گفتن: «محمد حسن موقع خوردن ساندویچش گفته: «میخوام اینو بخورم، قوی بشم، برم زیر تانکا منفجر بشم.»
👈 آهاااای پسر انقلابی! عاشقتم.
دعا میکنم همهمون با شهادت عاقبت بخیر بشیم؛ ولی فعلا این انقلاب نیاز به سرباز بابصیرت پا به کارِ داره.
🌐 @dastanakam
🌸 #داستانک / نابرده رنج گنج ...
خانومم به بچهها قول داده بود که اگر هر کدومشون یک کار مهم انجام بدن یک هدیه براشون میخره.
#معصومه_خانوم قرار شد سورهی قارعه رو حفظ کنه؛
#انسیه_خانوم روخونیاشو تمرین کنه و بیغلط برا مامان جون بخونه؛
#آقا_محمد_حسن هم اذانو یاد بگیره که بعدا تبدیل شد به خوندن سورهی توحید.
👈 هیچی دیگه، تلاش کردن، یاد گرفتن، مزد زحماتشونو گرفتن.
🌐 @dastanakam
#آخه_پسر_عروسکی_کی_دیده؟