eitaa logo
داستان های آموزنده
67.8هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
0 فایل
‌‌‌‌‌ 🌿 ‌‌﷽ 🌿. #کپی_جایز_نیست. برای ارسال داستان خود ویا دوستانتان به ایدی ارسال کنید @zahraB18 https://eitaa.com/joinchat/15925614C7f87bffef4 سلام تعرفه تبلیغات داخل کانال هست
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 به نام دهنده هدایا 🇮🇷 امروز شنبه 29 / دی/ 1403 17/رجب / 1446 18 / ژانویه / 2025 💖ســلام ای صبـح 🍃ای نگاه آبی آسمان 💖ای شکوه آفـرینش 🍃ای صبح، ای طراوت همیشه 💖دوست دارانت را دریاب 🍃ما آن بی‌دلانیم که دل خود را 💖در افق‌های آبی‌ات می جوییم 🌹سلام 🍃 صبحتون معطر به نام خدا 💖روزتون قشنگ 🍃ذهنتون آروم 💖شادی هاتون بی پایان ‌‎‎‎‎‎‎‎ 💠ذکرامروز " یا رب العالمین " اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ ️ بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ  ❤مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزَى إِلا مِثْلَهَا وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ  ❤هر کس کار نیکو کند او را ده برابر آن خواهد بود و هر کس کار زشت کند به قدر کار زشتش مجازات شود و بر آن‌ها اصلاً ستم نخواهد شد.  👈 "سوره انعام آیه ۱۶۰ " 🤲اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 🤲 اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 🌸 التماس دعا🌸 •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📝این ۵ جمله را به خاطر بسپار : ١- هر چالشی فرصتی برای رشد و پیشرفت است. ٢- تو نتیجه افکاری هستی که تا کنون داشته ای. ٣- اگر به همان عادت های قدیمی ادامه بدی، زندگیت بهتر از این نخواهد شد. ٤-تا زمانی که دیگران را مسبب ناکامی های خود بدونی، هرگز موفق نخواهی شد. ٥- اگر می خواهی بهترین ها را دریافت کنی،باید باور داشته باشی که سزاوار بهترین ها هستی •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
👸 مرد بی‌عیب در دنیا وجود ندارد ممکن است مردی این عیب را داشته باشد آن دیگر را نداشته باشد 💞پس عیب جویی نکن، نکات خوب هرچند کوچک همسرت رو تحسین کن •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
خانم ها دوست دارن با کنن، ولی مشکل اینجاست که برای یک آقا رمزگشایی از صحبت خانمش دشواره .. آقایون اگر به چیزی نیاز داشته باشن سرراست و واقعی دربارش صحبت میکنن ولی خانم ها اول احساسشون رو بیان میکنن و بعد نیازشونو. به همین علت آقایون خیلی سریع از گفت و گو خارج میشن جان گری، نویسنده کتاب «مردان مریخی، زنان ونوسی» می‌گوید: «اگر مرد بدون این که ناراحت و عصبی شود به زن دهد هدیه فوق‌العاده‌ای به او داده زیرا محیطی امن برای بیان احساسات او ایجاد کرده است. هرچقدر قدرت بیان زن بیشتر باشد، بیشتر احساس شنیده شدن و درک شدن خواهد کرد.» •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فواید خاموشی... بازرگانى در يكى از تجارتهاى خود هزار دينار خسارت ديد. به پسرش گفت : مگذار کسی از این موضوع مطلع شود. پسر گفت: اى پدر! از فرمانت اطاعت مى كنم، اما مى خواهم بدانم راز اين پنهانكارى چيست؟ پدر گفت : تا مصيبتی که بر ما وارد شده دو برابر نشود ۱ - خسارت مال ۲ - شماتت همسايه و ديگران مگوى اندوه خويش با دشمنان كه لا حول گويند شادى كنان يعنى: غم خود را با دشمن در ميان مگذار كه او در زبان به ظاهر از روى دلسوزى، (لاحول و لا قوه الا بالله) به زبان آورد (و عجبا گويد) ولى در دل شادى كند !! •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
حمید نگاه پر محبتی بهمون انداخت  اعتماد 🍀قسمت 252 من نازنین هستم که تو دانشگاه باحمید اشنا شدم باهم ازدواج کردیم ولی..... _ می‌خواید چند روز بریم مسافرت شاید اینجوری حال و روزتون بهتر بشه _ به نظر من که خوبه حالا باید ببینیم نظر ستاره چیه موافقه یا مخالف؟  ستاره شونه بالا زد و گفت _ من که عاشق مسافرتم مخصوصاً اگه بخوایم بریم شمال فقط کی میریم؟  حمید پیشونیش رو خاروند لب زد  _یکی دو روز دیگه جمع و جور کنید میریم  خیلی خوشم اومد واقعاً پیشنهاد همچین مسافرتی باعث شد که ذهنم از تمام افکارم منحرف بشه این یکی دو روزم گذشت و بالاخره روز موعود فرا رسید من و ستاره هر دو ساکمون را جمع کرده بودیم و منتظر این بودیم که حمید از سر کار بیاد و بریم به مسافرتی که همگی بهش نیاز داشتیم چمدون‌ها رو کنار در گذاشتم و رو به ستاره گفتم  _فقط خدا کنه این دفعه خیلی بمونیم من واقعاً نیاز دارم مدتی از اینجا دور بشم  روی مبل لم داد و گفت  منم دوست دارم زیاد بمونیم ولی باید ببینیم شرایط کاری بابا چه جوری میشه حمید وارد خونه شد و با عجله بهم گفت _ سریع کمکم چمدونا رو بیار ببریم بذاریم توی ماشین و راه بیفتیم نمی‌خوام بیشتر از این دیر بشه کمک حمید کردم و بالاخره راه افتادیم دلیل عجله حمید رو اصلاً درک نمی‌کردم چند بار ازش پرسیدم _چیزی شده که انقدر عجله می‌کنی ؟ اونم خیلی خونسرد لب زد _نه عزیزم فقط می‌خوام زودتر راه بیفتیم که از اونورم زود برسیم گوشیم زنگ خورد و شماره ثریا روش افتاد از وقتی که رفتارهای عجیب و عجیب ثریا و حمید هر روز داره بیشتر از قبل می‌شه دیگه احساس سابق رو به ثریا ندارم و نمی‌تونم بهش اعتماد کنم با اکراه به صفحه گوشیم خیره شدم حمید لب زد _ کیه چرا جوابشو نمیدی ؟ _ثریاست نمی‌دونم این دفعه زنگ زده از چی سر در بیاره و تو چی دخالت کنه ادامه دارد  •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
✨﷽✨ *حس زیبا دیدن* یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا است ازدواج کرد. اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آنها از هم جدا شدند. طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهره‌ای بسیار معمولی است. اما به نظر می‌رسد که دوستم بیشتر و عمیق‌تر از گذشته عاشق همسرش است. عده‌ای آدم فضول در اطراف از او می‌پرسند:... فکر نمی‌کنی همسر قبلی‌ات خوشگل‌تر بود؟ دوستم با قاطعیت به آنها جواب می‌دهد: نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی میشد و فریاد میزد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می‌رسید. اما هسمر کنونی‌ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است. وقتی این حرف را می‌زند، دوستانش می‌خندند و می‌گویند : کاملا متوجه شدیم... می‌گویند :  زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند. بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند؛ سگ‌ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی‌کنند. اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید. اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت.  زیرا "حس زیبا دیدن" همان عشق است ... •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
✨﷽✨ *طلب سوخته* 💎 طلبکاری که مدتها سر دوانده شده بود برای وصول طلبش عزم جزم کرد و خنجر برهنه ای برداشت و به سراغ بدهکارش رفت تا طلبش را وصول کند. بدهکار چون وضع را وخیم دید گفت: چه به موقع آمدی که هم اکنون در فکرت بودم تا کل بدهی را یکجا تقدیمت کنم. چون طلبکار را با زبان کمی آرام کرد دستش را گرفت و گوسفندانی را که از جلوی خانه اش میگذشتند نشانش داد و گفت: ببین در هر رفت و برگشت این گوسفندان، چیزی از پشمشان به خار و خاشاک دیوارهای کاه گلی این گذر گیر کرده و از همین امروز من شروع به جمع آوری آنها میکنم. بقدر کفایت که رسید آنها را شسته و به رنگرز میدهم تا رنگ کند و بعد از آن زن و بچه ام را پای دار قالی مینشانم تا فرشی بافته و به بازار برده فروخته و وجه آن را دو دستی تقدیم تو میکنم. طلبکار از شنیدن این مهملات از فرط خشم به خنده افتاد و بدهکار هم چون خنده او را دید گفت: مرد حسابی طلب سوخته رو به این راحتی زنده کردی، تو نخندی من بخندم....؟ * 【﷽】 •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
هدایت شده از پدرومادر
-خانم شما چند وقته ازدواج کردی؟ متعجب به خانم دکتر نگاه کردم -دوماهه... حیرتش بیشتر شد و گوشی تلفن رو برداشت و فورا شماره گیری کرد: _دکتر مدنی هستم فورا حراست رو با خبر کنید.. ترس افتاد به دلم،آخه مگه چی شده بود؟؟ _چیزی شده خانم دکتر؟ _شوهرت کیه؟الان همراهته؟ دستای لرزونم رو به بیرون اشاره کردم...❌❌❌ https://eitaa.com/joinchat/3672637554C278f739bc7
دراین دنیا، همه چیز دست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس... آدمیزاد می‌تواند اگربخواهد کوه‌ها راجا به جا کند... می‌تواند آب‌ها را بخشکاند... می‌تواند چرخ و فلک را به هم بریزد... آدمیزاد حکایتی است، می‌تواند همه جور حکایتی باشد؛ حکایت شیرین، حکایت تلخ، حکایت زشت... و حکایت پهلوانی! بدن آدمیزاد شکننده است، اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمی‌رسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد! •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
اعتماد 🍀قسمت 253 من نازنین هستم که تو دانشگاه باحمید اشنا شدم باهم ازدواج کردیم ولی..... _من به خاطر خودت میگم ولی این زن اصلاً دوست خوبی برای تو نیست این همه دوستای مختلف داری به نظرم قید رابطه ت با اینو بزن به خاطر آرامش خودت میگم از وقتی که شروع کرده به کم محلی تو خیلی به هم ریختی و حسابی آشفته‌ای  حرف‌های حمید درست بود و من نمی‌تونستم منکرشون بشم و باید به حرفش گوش می‌کردم کاملا داشت درست می‌گفت دوستی با ثریا برای من خیلی خوب بود اما این اواخر فقط شده بود تنش و ناآرومی به خاطر رفتارهای متفاوت ثریا ستاره که متوجه سنگین بودن جو ماشین شده بود از اون پشت گفت  _بابا ی آهنگ شاد میزاری  حمید هم مثل همیشه گوش به فرمان ستاره بوند و آهنگ مورد علاقه گذاشت چند ساعتی که توی راه بودیم به لطف مسخره بازی‌ها و شوخی‌های حمید و ستاره اصلاً برام خسته کننده نبود برعکس خیلی قشنگ و جذاب هم می‌گذشت تا اینکه رسیدیم به ویلا کلید انداختم وارد شدیم وسایل را داخل ویلا گذاشتیم.  حمید و ستاره هر دو رفتن برای خرید مواد غذایی منم مشغول مرتب کردن وسایل‌ها و خونه شدم دلم می‌خواست از این تنهایی بیشترین بهره رو ببرم این چند وقته انقدر درگیر مسائل مختلف بودم که هیچ فرصتی برای خودم نداشتم انقدر درگیر زندگی شده بودم که خودمو به کل فراموش کرده بودم. ادامه دارد  •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
اگر دنبال آرامش هستی با هر کسی درد دل نکن و همه چیز زندگی ات را نگو وقایع زندگی تو مال خودت است پس پیش خودت نگهدار آرامش می خواهی با شخصی که مخالف توست زیاد بحث نکن به حرف هایی که می زند فقط گوش کن از خودت و بقیه عصبانی نشو با شخصی حرف بزن که ذهن و عقل ثروتمندی دارد آرامش می خواهی کتاب بخوان کتاب ها چیز هایی به ما می آموزند که عمری در دهن ما سوالهایی بوده و پاسخ آنها در کتاب جستجو کن. نفیسه معتکف •✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh