eitaa logo
داستان های آموزنده
67.8هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
0 فایل
‌‌‌‌‌ 🌿 ‌‌﷽ 🌿. #کپی_جایز_نیست. برای ارسال داستان خود ویا دوستانتان به ایدی ارسال کنید @zahraB18 https://eitaa.com/joinchat/15925614C7f87bffef4 سلام تعرفه تبلیغات داخل کانال هست
مشاهده در ایتا
دانلود
تو باهمه فرق داری.mp3
13.97M
تو باهمه فرق داری کی این همه مشتری داره توی عالم 🎙 😭🤲 🖤 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ☑️ ‌‌کانال بهترین ها @Hoseiniyeh_moalla
پسر_خشن🕳 𒊹︎︎︎𒊹︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎♥️🖤𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎ پوریا به گارسون اشاره کرد که زهرا رو از اینجا ببرن ترسیده به اون دو تا مرد که زهرا رو می‌بردن‌ نگاه کردم... با صدای کشیده شدن صندلی نگاهم رو به پوریا دادم که خونسرد به سمتم میومد‌ ترسیده آب دهنم رو قورت دادم و با چشمای از حدقه بیرون زده خیره اش بودم دست زیر چونم انداخت و سرم رو بلند کرد با انگشت سباسش‌ گوشه ل.بم‌ رو نوازش کرد از این حرکات‌ خونسردانش‌ بیشتر میترسیدم یهو محکم چونم رو گرفت و گفت: _بهت گفتم با من در نیوفت! از یقه مانتوم منو گرفت که محکم روی زمین پرت کرد سعی کردم خودم رو عقب بکشم‌ ولی هر کاری میکردم نمیتونستم عقب برم اروم و خونسرد نزدیکم شد و محکم با پاهاش به پهلوم‌ کوبید و این شروع ضربات‌ پی در پیش‌ بود اینقدر زد و من جیغ‌ زدم که حتی نمیتونستم بدنم رو تکون بدم حس میکردم چیز سردی از بینیم بیرون میاد ولی توان بلند کردن دستم رو نداشتم اینقدر زد تا خودش به نفس نفس افتاد و گفت: بار دیگه ببینم تو همچین پارتی مهمونی هایی باشی پاهاتو قطع میکنم پگاه ادمت میکنم ی بلایی سرت میارم تا دست از اون غرور لعنتیت بکشی کنارم نشست و ادامه داد:تو چی با خودت فکر کردی؟من اینقدر بی غیرتم بزارم تو بری تو ب.غل اون حـ..روم.زاده؟ میکشـ... مـش پسره هیـ.ـز اول تورو میکشـ..م بعد اونو.... با چشمای بی رمقم‌ نگاهش کردم کم کم چشمام روی هم افتاد و هیچی نفهمیدم... 𒊹︎︎︎𒊹︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎♥️🖤𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎𒊹︎︎︎ نویسنده: نرگس بانو⚡️ ܣܝ‌ܭَوܝ‌ߺܘ ܭܝ݆ߺܨ حܝ‌ߊ‌ܩܢ و ܢ݆ߺیܭَܝ‌ܥ‌‌ ܦ‌ߊ‌ܝ‌ߺوܝ‌ߺܨ ܥ‌‌ߊ‌ܝ‌ܥ‌‌⭕️ 🖤 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ☑️ ‌‌کانال بهترین ها @Hoseiniyeh_moalla