27.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•
وقتی عاشقم
حس میکنم سلطان زمانم
و مالک زمین و هر چه در آن است
سوار بر اسبم به سوی خورشید میرانم
وقتی عاشقم
نور سیالی میشوم
پنهان از نظرها
و شعرها در دفتر شعرم
کشتزارهای خشخاش و گل ابریشم میشوند
وقتی عاشقم
آب از انگشتانم فوران میکند
و سبزه بر زبانم میروید
وقتی عاشقم
زمانی میشوم خارج ازهر زمان
وقتی بر زنی عاشقم
درختان پابرهنه
به سویم میدوند...
#نزار_قبانی
🎥اجرایی زیبا از استاد کیهان کلهر...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
12.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیدهام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسهات...
#فروغ_فرخزاد
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟
🌸ضحی
🌸قسمت ۲۵۱ و ۲۵۲
_..در رابطه با زنهای ایشون هست حالا یا مثل آیه 33 محرومیته یا مثل این آیه عافیته
ولی به هر حال دلیلش مشکلات و اختلافاتیه که وجود داشت و حالا خیلی مجال صحبت نیست*
خلاصه بعضی احکام
فقط مخصوص پیغمبره چون خدا به عدلش اطمینان داره و میدونه که از روی حب و بغض تصمیم نمیگیره
و ظلمی به هیچکسی نمیکنه ولی عموم مردم باید با قانون کنترل بشن
۵۹ هم باز حدود حجاب رو مشخص میکنه
ژانت کنجکاو پرسید:
_میشه حدود دقیق حجاب در اسلام رو بگی؟
من از این آیه دقیق نفهمیدم
_این حکم هم مثل نماز در روایت جزییاتش نقل شده
حجاب اسلامی یعنی تمام بدن منهای گردی صورت و دستها تا مچ باید پوشانده بشه به نحوی که لباس چندان تنگ و بدن نما نباشه
_پس تمام موها باید پوشانده بشه؟
_بله کاملا
آیه ۶۵ کافران ولی و سرپرستی ندارن که از جهنم نجاتشون بده
یعنی بقیه دارن!
جزء بیست و سوم سوره ص آیه ۱۰ :
هم عملاً فراخوان میده
میگه اگر این وحی الهی نیست جلوی این وحی رو به هر طریقی بگیرید که ادامه پیدا نکنه
میتونستن با کشتن پیغمبر اینکارو بکنن ولی میبینی که نشد
خودت تصور کن
هر انسانی هر گوشه این دنیا هر وقت اراده کنه زیر ۱۰ دقیقه میتونه این کتاب رو به دست بیاره
اپلیکیشنی که نصب کنه یه فایلی که دانلود کنه یا اگر جایی باشه که در دسترس باشه که کتابش رو بخره
خب این پیام از ۱۴۰۰ سال پیش از یه سرزمین دور افتاده به تو رسیده به این وسعت و به این راحتی تهیه میشه و در دسترست قرار می گیره
واقعا این از نظر تو معجزه نیست؟
کدوم نسخه تاریخی دیگه ای جز کتاب های الهی در این حد به راحتی در دسترس مردم هست؟
این همون حفظ و گسترشیه که خدا قولش رو داده بود دیگه
۸۷ و ۸۸ قرآن چه خبری داره :
که بعد از آمدن خود قرآن با فاصله قراره بیاد "نبا"
راجع به این نبا ویژه صحبت کنیم به وقتش
سوره زمر آیه ۶ میگه :
در رحم در تاریکی های سه گانه شما را خلق کردیم
با اینکه مسئله کاملاً علمی و منطبقه و اشاره به لایه های شکم و رحم و مشیمیه داره کاری ندارم
اما با فرض شما کسی بخواد
یه شریعتی بیاره مردم رو دور خودش جمع کنه
واقعا لازمه انقدر وقت بذاره
ریزه کاری هایی که هیچ تأثیری تو جذب مردم نداره تو کتابش بیاره و از اینجور مثالا بزنه؟
چرا نثر قرآن هیچ شباهت محتوایی به شعرهای معروف عرب در همون زمان یا اصلاً قبل و بعدش نداره
و کلاً محتوا یه جور دیگه است
حتی با محتوای کتب دینی دیگه مثل تورات و انجیل هم خیلی متفاوته
واقعا چرا؟
جزء ۲۴ سوره فصلت 34 و 35 ؛
راه ارتباط درست رو آموزش میده
میگه میخوای کینه ها در جامعه کم بشه بدی رو با خوبی جواب بدید
با این فرمول دشمن دوست میشه
مثل کاری که پیغمبر در صدر اسلام انجام میداد و واقعا هم جواب میداد
جزء بیست و پنجم
سوره شوری آیه ۲۳
این چه درخواستیه که نزدیکان من را دوست داشته باشید به عنوان اجر رسالت؟
مگه پیغمبر باید برای رسالت از امت مزد بگیره؟
مگه قرار نبود چیزی نگیره؟
اصلا مگه دوست داشتن زوریه؟
بعدم این دیگه چه جور اجریه به چه دردی میخوره؟
کتایون زد زیر خنده:
_جدیدا خودتم سوال میپرسی الان ما باید جواب بدیم؟!
خندیدم:
_نه خودم جواب میدم
اصلاً مودت با محبت فرق داره به معنای دوستی کردن و یاری رساندنه، نه به معنای دوست داشتن
پس درخواست غیرمنطقی نداره که دوستشون داشته باشید حتماً
بلکه میگه کمکشون کنید
حالا چرا باید کمکشون کنید و اصلا اساسا این کمک به چه دردی میخوره که در سطح اجر رسالت پیامبر باشه
و اصلا چرا پیامبر اجر رسالتش رو از ما میخواد در حالی که قبلش گفته اجری نمیخوام
خب واضحه که این کار آورده مالی برای پیامبر نداره که مزد محسوب بشه
بلکه در واقع کمک میکنه به همون تحقق اهداف رسالت و به خود امت
پس در واقع اجری برای خودش نمی خواد چیزی برای امت میخواد و این یاری رساندن واجبه به خاطر اینکه کمک میکنه به اصل دین وگرنه منطقی نیست که برای رسالت اجری بخواد در حالی که قبلش گفته نمیخوام
حالا اینکه این فاکتور چطور کمک میکنه به امت و به دین رو دقیق توضیح میدم به وقتش!
۳۹ ویژگی مومنین اینه که:
وقتی بهشون ظلم میشه خدا و مومنین دیگه رو به یاری میطلبن و علیه ظلم قیام میکنن تسلیمنمیشن تیم میشن مبارزه میکنن تا احقاق حق
زیر بار حرف زور نمیرن
شاخص این تفکر رو هم بزودی بهتون معرفی میکنم*
سوره زخرف آیه ۵۸؛؛
مشرک ها ناراحت شده بودن که چرا خداهای ما بدن ولی خدای مسیحیها یعنی مسیح و مریم رو تقدیس می کنی خب با فرض شما واقعا پیغمبر نباید این کارو میکرد دیگه
یعنی باید همه خدایان رو یکجا نفی میکرد چون عرب که نبودن عیسی و مریم
هیچ قرابتی بین اینا و اونا نبود
و از این نظر واقعا عجیبه که مشرکین رو که هم نسبت بیشتری باهاش دارن و...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
هیچ.وقت
نگران آینده ی
ناشناخته ات نباش
وقتی.خدای
شناخته شده ای داری...!🌾
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#حکایت_ملانصرالدین
شخص خسیسی در رودخانه ای افتاد و عده ای جمع شدند تا او را نجات دهند. دوستش گفت:
دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم. مرد در حالی که دست و پا می زد دستش را نداد.
شخص دیگری همین پیشنهاد را داد، ولی نتیجه ای نداشت.
ملا نصرالدین که به محل حادثه رسیده بود، به مرد گفت:
دست مرا بگیر تا تو را نجات دهم. مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بیرون آمد.
مردم شگفت زده گفتند:
ملا معجزه کردی؟
ملا گفت:
شما این مرد را خوب نمی شناسید.
او دست بده ندارد، دست بگیر دارد.
اگر بگویی دستم را بگیر، می گیرد، اما اگر بگویی دستت را بده، نمی دهد.
فرودست شاید از برخی نعمت های دنیا بی بهره باشد ، اما خسیس از همه نعمات دنیا !
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟
🌸ضحی
🌸قسمت ۲۵۲ و ۲۵۳
_... و هم تعدادشون تو مکه بیشتره هیچ رقمه با خدایانشون کنار نمیاد
ولی خدای مسیحی ها رو کامل منکر نمیشه فقط میگه اینا بنده خوب خدا و پیامبر بودن
ما که علتش رو میفهمیم ولی به نظر شما چرا؟!
سوره دخان؛
دخان به معنی دود درباره یه فضای غبار آلود صحبت میکنه ابتدای این سوره
این دود به نظر من شرایط فعلی جامعه بشریه
این ظلم و بی تفاوتی که اتمسفر رو آلوده کرده و ما داریم توش نفس میکشیم و بدترین عذابه که بهش عادت کردیم
ژانت:_خدا چه جوری دود رو کم میکنه؟
توی این آیه میگه
_ با توده های هوای تمیز به وسیله وجود جریان های مصلح
_ اونوقت از کی انتقام میگیره از دود؟
_ از تولیدکننده های دود از مجرمین
فکر میکنم جزء ۲۵ هم تمومه
بلند شدم که خودمون رو به یک لیوان آبمیوه مهمون کنم و در همون حال پرسیدم:
_کتایون خیلی وقته از مامانت خبری نمیدیا!
چکارا میکنید؟
هنوز خاطره تعریف میکنید؟
_نه بابا
گیر داده که میخوام ببینمت
_خب انتظار داشتی این درخواست رو نکنه کاملا طبیعیه یعنی تو خودت اصلا دلت نمیخواد ببینی مادرتو؟
_خب... چرا ولی آخه چطوری؟
_خب معلومه باید بری ایران دیگه
کلافه گفت:
_اونم همینو میگه ولی آخه منطقی نیس چرا اون نیاد اینجا؟
_حرف تو منطقیه اون وقت؟
اون شوهر و بچه و کارش رو ول کنه پاشه بیاد اینجا؟ اونوقت تو چرا نتونی بری؟
اصلا تو واقعا نمیخوای قبل از مرگ وطنت رو ببینی!
_لوس!
جوابم رو با ته خنده داد و به فکر فرو رفت:
_آخه نمیشه که...
_چرا؟
_چون.... خب نمیدونم تاحالا بهش فکر نکردم بابا همیشه میگفت نشدنیه!
_خب مامانتم حق داره ببیندت تو هم حق داری ببینیش
هم مامانت هم خواهرت رو
لبخند کجی زد و سر تکون داد
سردرگم بود
سینی رو روی میز گذاشتم:
_بفرمایید
بچه ها بریم بیرون خرید بعدشم شام مهمون من؟
این رضوان زنگ زده میگه حالا نمیای نیا ولی سوغاتیو که باید بفرستی!
بریم یه چیزی بگیرم براش بفرستم!
ژانت خوشحال گفت:
_اتفاقا دلم میخواست پیشنهاد بیرون بدم خیلی وقته بیرون نرفتیم کتی
کتایون لیوانش رو سر کشید و سری به تایید تکان داد:
_خصوصا که شامشم با یکی دیگه ست
بریم فقط من زودتر میرم که ماشینمو از...
میون کلامش دویدم:
_میخوام بریم خرید شاهزاده
ماشین میخوای چکار؟
_خب مگه من تابحال خرید نکردم میبرمت...
دوباره حرفش رو قطع کردم:
_فکرشم نکن منو ببری جایی که خودت خرید میکنی سر گنج که ننشستم!
ما فقیر فقرا باید کلی ویندو شاپینگ کنیم (خرید از پنجره، کنایه از تماشای صرف) و تو خیابونا بچرخیم تا بلکه مناسب جیبمون یه چیزی پیدا کنیم!
درمانده ابرو بلند کرد:
_آخه شب برگشتنی
برای بار سوم و آخر جمله ش رو نیمه تموم گذاشتم:
_حرفشم نزن پاشو تنبلی نکن
خیابانهای نیویورک منتظر قدوم همایونی شماست
یه پا به این زمین بزن حسرت به دل نمونه علیا حضرت!
.......
شنبه ی قرار آخر هم چشم به هم زدنی از راه رسید
با حوصله یک پارچ شربت آبلیموی خنک درست کردم که ظهر چله تابستون میچسبید
لیوانها رو از شربت خنک پر کردم و روی میز گذاشتم:
_خب بخورید که به پایان بحث نزدیک میشویم!
کتایون لبخند کجش رو که امضای صورتش بود دوباره روی لب نشوند:
_ببینیم و تعریف کنیم!
دفتر کوچکم رو باز کردم و با نگاه گذرایی شروع کردم:
_بسم الله الرحمن الرحیم
جزء 25 سوره فتح آیه
_صبر کن سوره محمد آیه 22 :
یه سوال
اینطوری که شما میگید جهاد یک نعمته پس چرا از خانمها دریغ شده و از این بقول شما نعمت بزرگ محروم ان؟
کی گفته خانمها از جهاد محرومن
جهاد کاملا فراگیره قبلا گفتم کلی ابعاد داره
خانمها فقط از جهاد نظامی #معاف هستن نه محروم
هم به خاطر اینکه خانمها روحیه شون طور دیگه ای طراحی شده و هم این که اصلاً اساساً بهش نیازی ندارن
یعنی خانمها با امکاناتی که براشون طراحی شده
به همون اندازه که جهاد نظامی میتونه آدم رو نزدیک کنه به خدا با #تربیت انسان به خدا نزدیک میشن
با کاری که به ظاهر راحتتره و خطر جانی نداره اما اینقدر مهم و موثره که دوشادوش مجاهدین میتونن رشد کنن
یعنی پیامبر میگه
بهشت زیر پای مادره درحالیکه یک مجاهد با ریختن اولین قطره خونش بهشت بهش واجب میشه!
ضمنا قبلا هم گفتم بعد فرهنگی ماجرا به خانومها واگذار شده
نمیشه که همه بجنگن
یکی باید #صحبت کنه #گفتمان بسازه تفکرات #مکتب رو به دیگران #منتقل کنه با #قلم با #زبان با #رسانه اینا عمدتا کار خانم هاست حالا بعداً مثال هاش رو میزنم
پس خانومها از جهاد محروم نیستن چون همه اینها جهاده
فقط جهاد نظامی بهشون واجب نیست نه که نمیتونن اگر علاقه و نیازش باشه انجام میدن مگه ما مامور و افسر زن نداریم؟!
سوره فتح آیه ۲۴ خدا میفرماید:
خیلی وقتها از جنگ جلوگیری میکنم به خاطر جلوگیری از تلفات....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
واقعا زیباست .....
فروغ فرخزاد میگويد:
در حیرتم از "خلقت آب "
اگر با درخت همنشین شود، آنرا شکوفا میکند
اگر با آتش تماس بگیرد، آنرا خاموش میکند.
اگر با ناپاکی ها برخورد کند، آنرا تمیز میکند.
اگر با آرد هم آغوش شود، آنرا آماده طبخ میکند.
اگر با خورشید متفق شود، رنگین کمان ایجاد میشود.
ولی اگر تنها بماند، رفته رفته گنداب میگردد.
دل ما نیز بسان آب است، وقتی با دیگران است زنده و تأثیر پذیر است، و در تنهایی مرده وگرفته است...
"باهم" بودنهایمان را قدر بدانیم...
🔰#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#حکایت_ملانصرالدین
ملانصرالدین با نوکرش عباد برای گردش به باغ های اطراف شهر می رفت. یک روز در باغی قاضی را دیدند که مست و مدهوش، خودش یک طرف افتاده و قبایش یک طرف دیگر. ملا قبا را برداشت و پوشید و رفت.
قاضی به هوش آمد و قبا را ندید. به نوکرش سپرد: قبا را تن هر که دیدی، او را پیش من بیاور. اتفاقا نوکر قاضی در بازار چشمش به ملانصرالدین افتاد که قبا را پوشیده بود و داشت سلانه سلانه برای خودش می رفت. جلوی او را گرفت و گفت: باید با من به محضر قاضی بیایی! ملا بی آنکه اعتراض کند همراه او رفت. به محضر قاضی که رسیدند، ملا گفت : دیروز با نوکرم عباد برای گردش به اطراف شهر رفته بودم، مستی را دیدم که قبایش افتاده بود. قبایش را برداشتم و پوشیدم. شاهد هم دارم. هر وقت آن مرد مست را پیدا کردید، مرا خبر کنید تا بیایم قبایش را پس بدهم. قاضی گفت:
من چه می دانم کدام احمقی بوده! قبایش پیش شما باشد؛ اگر صاحبش پیدا شد، شما را خبر می کنیم.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💢پارت نود وپنج
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا)
_خانم نهار حاضره بیایید
_چشم
رختخواب رو جمع کردم و رفتم توی هال
_سلام
_سلام خانم بفرمایید
_ممنون برم دست و صورتم رو بشورم میام
_صبر کنید خانم بهتون بیام
_ممنون
با نجمه رفتم حیاط پای حوض دست و صورتم رو با اب گرمی که نجمه آورده بود شستم
_نجمه
_بله خانم
_ما اینجا چکار می کنیم؟؟
_الان همه منتظر شما هستند که نهار بخورن بعد نهار صحبت می کنیم
_باشه
رفتیم نهار رو دورهم خوردیم
_نجمه ظرف ها رو جمع کن تا باهم بریم توی حیاط بشوریم
_باشه رقیه خانم
رفتن توی حیاط ظرف ها رو شستن و من پای بخاری نشسته بودم حالم هنوز خوب نبود
_خانم بیایید بریم تو اتاق استراحت کنید
_باشه نجمه
رفتیم توی اتاق
_حالا بگو نجمه
نجمه که دخترهاشو داشت خواب می کرد یکی شون سه سالش بود یکی پنج سالش
_خان گفت باید شما برین خونه باباتون ولی آقا سعید گفت که اگه خان اجازه بده تا وقتی که عقدموقت تموم میشه طاهره بره خونه ده پایینی اینجا یکی از خونه های خان هست رقیه و شوهرش اسکندر اینجا زندگی می کنند وتا وقتی عقدتون تموم بشه اینجا هستید
_بچه ندارن ؟؟
_خدا بهشون بچه نمیداد تا اینکه توی ۴۱سالگی بلاخره رقیه حامله شد و یه پسر اسم سبحان دارن همین جا زندگی میکنه چون شما هستید نیومده سر سفره تا شما معذب باشیدالان۲۳سالشه
_زن ش هم هستند ؟؟
_نه هنوز زن نگرفته
_اها
_استراحت کنید
_باشه
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💢پارت نودوشش
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا) باید یک سال اینجا باشم پس بهتره تو این مدت خوش بگذرونم من چه به زن پسر خان شدن خوبیش این بود که زن تقی نشدم که معتاد بود دم غروب بود توی حیاط رفتم هوای خیلی سرد بود کم کم برف می بارید کنار حوض نشستم
_خانم اینجا چرا نشستید سرما می خورین
_منو طاهره صدا کنید رقیه خانم من اینجوری راحت ترم
_تا وقتی زن پسر خان هستید من نمی تونم شمارو به اسم صدا کنم خانم
_باشه هر جور راحت هستید
یکی دو ماه گذشت هوا سرد بود و بیشتر توی اتاق خودم بودم از پشت پنجره بیرون رو نگاه می کردم که چشم به سبحان پسر رقیه افتاد اون اصلا سرشو بالا نکرد و همین طور که زمین رو نگاه می کرد رفت توی اتاقش یه اتاق توی حیاط بود که سبحان توش زندگی می کرد چون اهل نماز بودم
_قران خوندن بلدی؟؟
_اره رقیه خانم از ملا که میومد روستامون یاد گرفتم
_میشه بیایی قرآن بخونی
_باشه
کنارش نشستم و باصدای آروم شروع به خواندن کردم همیشه یه قرآن کوچیک داشتم
_ماشاءالله چه خوب می خونی
وقتی رابطه نجمه و حیدر رو میدیدم چرا دروغ حسودیم میشد بچه هامون غصه دلم تازه می شد بهار شده بود ولی هوا چون برف باریده بود سرد بود به نجمه گفتم
_ حالا که برف ها بیشترشون آب شده بریم امامزاده دلم خیلی گرفته
_ خانم یه چندروز صبر کنید هنوز هوا سرده خدای نکرده سرما می خورین
_ باشه نجمه ممنون
_ می خواهید تا بریم یکم توی ده راه بریم چون امام زاده یکم راهش دورهست خانم
_ باشه دستت درد نکنه الان آماده میشم
_ خواهش می کنم خانم
رفتم توی حیاط سبحان می خواست بیاد بیرون از اتاقش تا صدای من رو شنید برگشت توی اتاقش نزدیک ۴ماه بود که اینجا بودم ولی هنوز صدای سبحان رو هم نشنیده بودم چقدر پسر با حیایی بود
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#روانشناسی 🌱
•میدونی آدمای معروف دنیا چجوري موفق شدن!؟
-راز اول:
پول رو هدف اصلیشون قرار نمیدن بلکه ابزاری برای رسیدن به موفقیت میدونن.
-راز دوم:
از طرد شدن نمیترسن.
-راز سوم:
سختتر از همیشه کار میکنن.
-راز چهارم:
شکست رو به عنوان عاملی برای پیشرفت در نظر میگیرن.
-راز پنجم:
صبور هستن چون موفقیت در راه هست.
-راز ششم:
هنگامی که به بنبست میرسن مسیرشون رو تغییر میدن.
-راز هفتم:
نقاط قوتشون رو میشناسن و نقطه ضعفهاشون رو اصلاح میکنن.
-راز هشتم:
درست زندگی میکنن و تا میتونن دست دیگران رو میگیرن!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🤔حرف هايي كه ميزنيم،،،، دست دارند!!!
دست های بلندی كه گاهی،
گلويی را می فشارند
و نفس فرد را می گيرند !!!
🤔حرف هايي كه ميزنيم،،،پا دارند !!!
پاهای بزرگی كه گاهی،
جايشان را روی دلی مي گذارند
و برای هميشه مي مانند !!!
🤔حرف هايي كه ميزنيم ،،، چشم دارند !!!
چشم های سياهی كه،
گاهی به چشم های دیگران نگاه میكنند،
و آنها را در شرمی بیکران فرو ميبرند !!!
پــــــــــــس!!!
👈مراقب حرفهايي كه ميزنيم باشيم،
زيــــــــــــــــرا...
سنجیده سخن گفتن از سکوت هم دشوار تر است !!!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh