سنگ ها را نمی دانم
اما گنجشک ها مفت نیستند
قلبشان می تپد.
نگویید سنگ مفت، گنجشک مفت
بعضی آدمها
ناخواسته ؛ همیشه متهم اند!
همیشه مقصرند
بخاطر سکوتشان،
مهربانیشان
گذشتشان،
بی کینه بودنشان
کمک نخواستنشان
بی آزار بودنشان!
گویی جان می دهند برای اتهام بستن.
و از همه بدتر اینکه ؛
خوبی هایشان زود فراموش می شود!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
به نام روزی دهنده بی منت
🇮🇷امروز چهارشنبه
23 / خرداد / 1403
05/ ذی الحجه / 1444
12/ ژوئن / 2024
🌹صبحتون نورانی و رنگین تر از
🍃رنگین کمان
🌹روزتون فرخنده و از مهربانی
🍃 جاودان
🌹قلبتون سرشار از آرامشی
🍃 زیبا شود
🌹خنده باشد هدیه امروز،
🍃بر رخسارتون
🌸عزیزان همدل و همراه سلام🌸
پگاهتون زیبا و دلانگیز🍃
چهارشنبه تون شاد و آرام 💖
💠ذکر امروز " یا حی یا قیوم"
اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ
❤أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَقْدِرُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
❤آيا ندانسته اند كه [اين] خداست كه روزى را براى هر كس كه بخواهد فراخ يا تنگ مى گرداند قطعا در اين [امر] براى مردمى كه ايمان مى آورند عبرتهاست
👈 " سوره روم آیه ۳۷
🤲اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
🤲 اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُران
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎶تقدیم به قلب مهربونتون🎶موزیک ویدیوعاالی
*:•✧✬🌻⚪️🌻✬✧•:*
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
هیچ درختی
به خاطر پناه دادن به کبوترها
بی بار و برگ نشده است ...
تکیه گاه باشیم
مهربانی سخت نیست
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروزتـون رو معطر کنید
نفستون رو خوشبو کنید
به ذکر صلوات بر حضرت محمد(ص)
و خــانــدان مــطــهــرش
بـرای امـروزتـون بـرکـتـی عظیم
و معجزه هایی بی دلیل آرزومندم
اَللهُمَّ صَلِ عَلی مُحَمَّد
وَ آل مُحَـــمَّد
وَ عَجِّـــــل فَرَجَهُـــــم
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
خانمی به دکتر گفت:
نمیدانم چرا افسرده ام و خود را زنی بدبخت میدانم.
دکتر گفت: باید ۵ نفر از خوشبخت ترین مردم شهر را بشناسی و از زبان آنها بشنوی که خوشبختند. زن رفت و پس از چند هفته برگشت، اما اینبار اصلاً افسرده نبود.
به دکتر گفت: برای پیدا کردن آن ۵ نفر، به سراغ ۵۰ نفر که فکر می کردم خوشبخت ترینهایند رفتم، اما وقتی شرح زندگیشان را شنیدم، فهمیدم که خودم از همه خوشبخت ترم.
خوشبختی یک احساس است و لزوما با ثروت بدست نمی آید.
خوشبختی رضایت از زندگی و شکرگزاری بابت داشته هاست، نه افسوس بابت نداشته ها.
خدایا شکرت...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟
🌸ضحی
🌸قسمت ۳۱۷ و ۳۱۸
_....میخوایم باهاش ارتباط بگیریم!
_چرا؟
_چون اون "باب الله الواسعه" ست
ما رو راحت به خدا میرسونه چراغ هدایته
کار امام همینه دیگه
سری تکون داد و با سکوتش ختم جلسه رو اعلام کرد!
........
روزهای آخر تابستان بود و اولین روز تعطیل بعد از شبهای عزاداری؛
ژانت کنارم نشسته بود و گوشیش رو با کابل به لپ تاپم متصل کرده بود
تند تند تمام محتویات پوشه عکسهای حرم و نوحه ها رو از لپتاپ توی گوشیش کپی میکرد و درباره هر کدوم سوالاتی میپرسید
کتایون هم بیحوصله کافی میکسش رو میخورد و اطلس مصورش رو ورق میزد
انگار فقط محض رفع بیکاری!
ژانت برای بار دهم در دقیقه صدام کرد
سرم رو از روی جزوه بلند کردم:
_جانم؟
_اینجا چرا انقدر خاصه؟!
حتی توی عکس هم یه حس خاصی به آدم القا میکنه جدا از اینکه طراحی و معماری خیلی جذابی داره،
یه خیره کنندگی خاصی هم داره!
لبخندی زدم:
_تو که میدونی جواب من چیه چرا میپرسی!
اینجا خاص ترین جای دنیاست مهمترین اتفاق هستی اینجا افتاده
مدفن یکی از خاص ترین آدمای دنیاست!
میخواستی هیچ جذابیتی نداشته باشه؟!
لبش رو به دندون گرفت و بی دلیل دستش رو توی موهاش چرخوند
دنبال چیزی بود که پیدا نمیکرد
یقین...
دوباره پرسید:
_تو گفتی قبلا رفتی اینجا؟!
_آره یه بار خیلی سال پیش
پونزده سالم بود
اونموقع ها پدرم اینا چند سال یه بار میرفتن ولی بچه ها رو نمیبردن
دیگه پونزده سالمون که شد بردنمون
بعدشم دیگه من اصراری به رفتن نکردم!
_چرا؟ سفر قبلی خوش نگذشته بود؟!
_چرا یه تجربه غیر قابل وصف بود
ولی سه سال فاصله و تغییرات فکری که مدام از فضاهای مختلف جهت میگرفت، باعث شد دیگه سنخیتی با اون فضا نداشته باشم
من دلم به اون خوشی های کوچولو و مکرر خوش بود دلم نمیخواست از دستشون بدم
مثل کسی که تا حلقوم غرق عسله ولی نمیچشه که مزه آبنبات قیچی رو درک کنه!
چه میشه کرد
حالا هم...
احساس میکنم بخاطر اون کفران نعمت توفیق زیارت ازم سلب شده
سالهاست دلتنگشم ولی دیگه قسمتم نمیشه!
_چرا؟ خب برو کی جلوتو گرفته
_میدونی شرایط گاهی طوری کنار هم مرتب میشن که یه اتفاق نشد بشه
من سه ساله درباره این زیارت این حال رو دارم
هر سال اربعین نیت میکنم که برم
ولی هرسال مشکلات تحصیلیم بیشتر میشه و هیچ جوره نمیتونم
چه میشه کرد!
گیج پرسید:
_ #اربعین؟!
یادم افتاد هیچ توضیحی دراین باره بهش ندادم! چه غفلت بزرگی!
نگاهم دوباره برگشت روی چشمهای پر از علامت سوالش
_خب...اینم یه زیارته ولی یکم خاصتر
وقتی کسی از دنیا میره ما روز سوم و هفتم و چهلم و بعدها سالگرد درگذشتش رو یادبود میگیریم
اربعین یعنی همون روز چهلم شهادت امام حسینه
که از ابتدا سنت زیارتش در این روز پایه گذاری شده
و بعد ها توسط ائمه مکررا توصیه شده که در اربعین شهادت امام حسین به زیارت مزارش در کربلا برید
تا جایی که حتی امام حسن عسکری(ع) در روایتی یکی از پنج علامت مومن رو #زیارت_ربعین نقل میکنن!
خب این سرّی بود که چندان کسی ازش سردرنمیاورد تا این چند سال اخیر که این زیارت همه گیر شد و یک اتفاق عجیب افتاد
یک تعامل بی سابقه شکل گرفت، یک فرهنگ متفاوت ساخته شد!
_متوجه منظورت نمیشم مگه چه اتفاقی افتاد؟ میشه دقیقتر توضیح بدی
_ببین...در روایت هست که اگر این زیارت اربعین رو با پای پیاده بری ثواب خیلی خیلی زیادی داره
_چرا؟
_برای همزاد پنداری با خانواده امام حسین علیهالسلام که در اسارت این مسیر رو پیاده رفتن،
و دلایل دیگه که الان توضیح میدم
این یه سنت معمول بود که بیشتر، مردم همون منطقه عراق و کمتر مردم بقیه بلاد اسلامی این مسیر نجف تا کربلا رو این ایام پیاده طی طریق میکردن که مشرف بشن برای زیارت
حالا کم کم حول این اتفاق فرهنگش هم شکل گرفت
که مثلا مردم بومی برای این مسیری که زائرا طی میکردن یه غذایی فراهم میکردن توی جاده میگذاشتن که گرسنه نمونن
چون اون زمان حکومت ها
به هیچ وجه موافق این تحرکات نبودن و به شدت منع میکردن زائرا از راه های فرعی میرفتن و این تعامل به این شکل وجود داشت
و حالا بعد از ساقط شدن صدام
و حزب بعث که دیگه مانعی نبود این نوع زیارت رونق گرفت و این تعلقاتش هم حفظ شد
یعنی موکب های بین راهی برای خدمت به زائرها، فراهم کردن جای خواب و غذا و امکانات رفاهی بهداشتی و اینها شکل گرفت
به صورت نذر
یعنی مردم بومی اونجا،
کاملا خودجوش و با هزینه شخصی، غذا تهیه میکنن چادر یا سازه فراهم میکنن که زائرها بین راه استراحت کنن و تغذیه کنن و برن برای زیارت اربعین
کاملا رایگان و بخاطر امام حسین
خب تو فکر کن چنین فرهنگی بدون هیچ پشتوانه ای شکل گرفت
اما توی این سالهای اخیر به شکل عجیب و غریبی اقبال به این نوع زیارت زیاد شد و عجیبتر اینکه این ظرفیت هم....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟
🌸ضحی
🌸قسمت ۳۱۹ و ۳۲۰
_ این ظرفیت هم به همون اندازه رشد کرد!
یعنی تصور کن الان چندین ساله، بزرگترین اجتماع بشری در اربعین توی عراق، که یه کشور جنگ زده، درگیر با داعش و فقیره، رخ میده
چیزی حدود ۲۵ میلیون نفدجمعیت!
که با اختلاف درصدر تجمعات جهانیه
و توی این کشور، مردم توی این مدت ده پونزده روزه برای ۲۵ میلیون نفر متوسط برای هر فرد هفت هشت وعده غذایی تهیه میکنن!
و کلی میان وعده!
و اونجا هیچ وقت غذا کم نمیاد همیشه فراوونیه!
هیچ حاکمیتی به صورت جدی هیچ کمکی به این جریان نمیکنه
۹۹ درصد #مردمیه
و ۹۰ درصد تامین کننده ها هم خانواده های #عراقی ان! باقیشم موکبای #ایرانی و #بقیه کشورها...
ولی عمده ماجرا با خود مردم عراقه
مردمی که واقعا وضع مالی و امکانات جالبی ندارن،
کشورشون هنوز بعد از حمله آمریکا برق درست و حسابی نداره آب لوله کشی بدردبخور ندارن آب لیوانی میخرن برای این مسیر توزیع میکنن!
از درآمدشون سالانه کنار میگذارن که توی این مدت بتونن از زائرا پذیرایی کنن
خب چرا؟!
این فرهنگ از کجا اومد؟! فقط به عشق حسین علیهالسلام
هر کسی هر کاری از دستش برمیاد انجام میده زیباترین صحنه های تعامل انسانی توی اربعین دیده میشه
فکر کن یه مسیر ۷۰، ۸۰ کیلومتری، تماما پره از موکبهایی که یا غذا یا چای یا میان وعده طبخ میکنن و تحویل میدن تقریبا ۲۴ ساعته!
بعضی هاشون جای خواب و سرویس بهداشتی دارن که زائرا استراحت کنن چون معمولا پیاده روی این مسیر دو تا سه روز طول میکشه
حتی کسایی که موکب ندارن توی مسیر با یه سینی پذیرایی میکنن
مثلا طرف میگفت من راننده تاکسی ام، روزانه یه بخشی از درآمدم رو میذارم کنار که تو اربعین چند روز غذای نذری بدم
فکر کن هر روز از درآمدت برای یه کاری بذاری کنار
یعنی خیلی برات مهمه!
میخوام بگم این اعتقاد که همه باید به زائر حسین علیهالسلام خدمت کنیم تا به چشم امام حسین علیهالسلام بیایم، درجریانه
هیچکس هیچکس رو نمیشناسه اونجا
موکب دارا زائرا از نژادای مختلف ادیان و مذاهب مختلف جمع شدن فقط تلاش میکنن به هم خدمت کنن
مهربانی در سطح عالی اونجا دیده میشه
دعوایی نیست
حتی اگر مشکلی پیش بیاد همه به احترام اون مزور گذشت میکنن
این آقا کیه و چی داره
که خود این آدما بی هیچ عامل کنترل کننده ای بخاطرش ادب میکنن و نه تنها با هم دعوا ندارن بلکه خیلی هم به هم محبت میکنن!
آدمایی که اصلا همو نمیشناسن!
جای دیگه همو ببینن شاید جواب سلام همم ندن انقدر که تفاوت وجود داره بینشون
هر جور کمکی که فکرش رو بکنی توی این مسیر هست
موکبایی هست که خیاطا با چرخهایی که خودشون آوردن کوله های پاره شده ی مردم رو میدوزن
یا دندون پزشکهایی که خودشون یونیت و مواد میارن و زائرا و بومیها رو مداوا میکنن!
_رایگان؟!
_تمام این مسیر همه خدمات رایگانه
هیچ پولی توی این مسیر مبادله نمیشه جز پول کرایه ماشین
اونم خیلیا هستن نذرش رو دارن و رایگان انجام میدن
چشمهاش از تعجب گرد شده بود:
_اینا رو جدی میگی؟!
یعنی اتفاق به این عجیبی و به این پرجمعیتی توی دنیا می افته
پس چرا هیچ خبری ازش نیست چرا ما چیزی درموردش نشنیدیم
_برای ما هم خیلی عجیبه که پوشش رسانه ای غرب از این واقعه تقریبا صفره!
شبکه هایی که مراسم پرتاب گوجه و جشن بالش رو پوشش و بازتاب میدن، درباره این تعاون بی سابقه که ناب ترین پدیده بشری در انسانیت و اخلاقه با این وسعت و حجم، هیچ خبری تولید نمیکنن!
سکوت محض...
یعنی هیچ جای تامل نداره که ۲۵ میلیون آدم کجا میرن و چکار میکنن؟!
اونم توی چه شرایطی
این کشور درگیر جنگ با داعش بوده امنیت چندانی هم نداشته
تازه دوساله الحمدلله پاکسازی شده و امنیت برقراره سالهای پیش اینطوری نبود حتی خطر وجود داشت ولی باز مردم میرفتن
خب چرا
مگه چه جذابیتی داره؟
چه جذابیتی داره هوای گرم و خشک عراق و پیاده روی تو کویر زیر آفتاب با لباس مشکی و یه کوله سنگین حداقل یک هفته خواب نصفه نیمه بهداشت اندک، چون امکانات چندانی وجود نداره
ولی چرا مردم با این حجم استقبال میکنن؟
و هرکس میره حتما سال بعدش رو هم میره با وجود همه سختی ها
برای همینم جمعیت رو به افزایشه
تازه اونایی که رفتن انقدر بهشون خوش گذشته که تلاش میکنن بقیه رو هم با خودشون ببرن!
چی داره این فضا که زائر از راحتی و امکانات نسبی خودش دل میکنه و میزبان حاضره از جیب خرج کنه غذا بپزه بده به غریبه هایی که فقط یه وجه اشتراک دارن، همه زائر امام حسینن
تصور کن یه جایی هست که اینهمه آدم با این سطح از محبت بیست روز توش در حال رفت و آمدن
چقدر دیدن اون فضا میتونه جذابیت داشته باشه؟
چقدر نفس کشیدن توی اون فضا حال آدم رو خوب میکنه؟
اونقدر این تعامل زیبا و مملو از محبته که زبان از توصیفش قاصره؛ اونجا دم موکبا کسایی رو میبینی....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
13.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من هیچ وقت واسه هیچ آدمی بد نخواستم حتی واسه اونی که دلمو زیر پاش له کرد ..
یا اونی که دلیل گریه هام بود ..،
یا حتی اونی که واسم بد خواست.
میدونی فکر میکنم
انعکاس همین رفتار مه که ،
همیشه خدا برام جوری میچینه
که به مو بسته اما پاره نشه...!!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
زندگی زیباست چشمی باز کن
گردشی در کوچه باغ راز کن
هرکه عشقش بر تماشا نقش بست
عینک بدبینی خود را شکست
گر تو را نور یقین پیدا شود
می تواند زشت هم زیبا شود
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🎈پارت یازدهم
🎈مزاحم
🎈ارسالی از مهدا
اخر نامه نوشته بود نامه رو خوندی بسوزونش که برات دردسری درست نشه منم توی دستم با آب شستمش که از بین بره وصورتم رو آب زدم چقدر پژمان دوستم داشت که حاضر نبود اتفاقی برام بیفته و تمام دوران عاشقیم با پژمان رو مرور کردم از لحظه اولی که توی مغازه دیدمش و به خاطر اون می رفتم مغازه شون درباره یه وسیله ای مگه باهم صحبت کرده بودیم وگرنه کوچیک ترین برخوردی نداشت که مبدأ حرفی حدیثی برام درست بشه
از سپهر حالم بهم می خورد که باعث شده بود زندگیم این جور بشه به خودم گفتم بسه بگم نمیرم تهران و همینجا میرم رشته معلمی
باید امشب با مامان صحبت می کردم
رفتم بیرون آوین با گوشیش مشغول صحبت بود
_چرا چشمات قرمزه؟؟
آوین اصلا متوجه نبود یا اهمیتی نداشتم
_حواسم نبود مایع دستشویی توی چشمامرفت
_بیا بشین هر چی می خواهی سفارش بده
_باشه ممنون منم چایی و کیک مثل خودتون برام بیارند
رفتیم خونه وسایل رو بردند توی انباری و زن دایی و دختر دایی و آوین هر چقدر مامان تعارف کرد نیومدند خونه گفتن کار دارند و باید برند و خداحافظی کردند و رفتند من لباس هامو عوض کردم و رفتم پیش مامان که توی آشپزخونه بود
_مامان
_جان دخترم
_میشه من ازدواج نکنم و بمونم همینجا رشته معلمی برم؟؟
مامان تعجب کرده بود ولی قبل از اینکه حرفی بزنه
_نکنه پای اون مزاحم دوباره آمده وسط که آبجی ما قصد ازدواج نداره؟؟
_بسه سپهر خسته ام کردی من میگم هنوز بچه ام نمی خوام از خانواده ام جدا بشم اون وقت خدا لعنتش کنه این مزاحم رو که باعث این همه اتفاق شد
_بسه بیتا صداتو بیار پایین
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🌸🍃🌸🍃
#ضرب_المثل
#هم_خدارامیخواهدهم_خرمارا
پیش از اسلام، قبایل مختلف اطراف مکه، هر کدام بتی مخصوص به خود داشتند و آنرا به آیین و شیوه ای خاص می پرستیدند.
در این میان بت قبیله حنیفه از همه خاص تر بود، زیرا این بت، از خرما و آرد ساخته شده بود، اما در سالی، خشکسالی و قحطی بر مردم قبیله حنیفه آنچنان فشار آورد، که مجبور شدند، بتشان را تکه تکه کنند و در میان مردم قبیله آنرا تقسیم کنند.
این عمل در میان مردم بت پرست عملی مذموم بود، زیرا معبود به دست بندگان خویش خورده شده بود، در نتیجه شعری ساخته شده و در میان مردم آن دوران رواج پیدا کرد، با این مضمون "اکل ربه زمن المجاعة "یعنی هم خدا را می خواهد و هم خرما را.
شعر "هم خدا را می خواهد و هم خرما را "به صورت مثل در آمد و حتی وارد زبان فارسی نیز شد و کنایه است از افراد حریص و طماع که می خواهند، از دو چیز که کاملا مغایر هم هستند سود و بهره ببرند و همچنین حاضر نباشند از یکی به نفع دیگری چشم پوشی کنند به کار می رود.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh