🌱رفتارهایی که در نگاه اول برای مردم بسیار مهم هستند:
🫧شنونده خوبی باشید.
🫧در میان غریبهها خیلی راحت و بیپرده صحبت نکنید.
🫧به اندازه کافی عطر بزنید و در این امر زیادهروی نکنید.
🫧در میان جمع با عشقتان خیلی صمیمی نباشید. از رفتارهای عاشقانه شدید در جمعهای دوستانه و عمومی پرهیز کنید تا یاد و خاطره بدی از خود در ذهن دیگران باقی نگذارید.
🫧کیف دستی خود را روی میز قرار ندهید.
🫧نوشیدنی خود را هورت نکشید.
🫧با هر قشری از جامعه مهربان باشید
خاطرتان باشد که از عبارتهای «لطفا»، «ببخشید خانم/آقا …» و … زیاد استفاده کنید.
#رفتار
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
•نشانه هایی که باید در خودت خفه کنی!
●¹.هرکاری میکنی که دیگران رو خوشحال کنی! اونم وقتی خودت کلی درد داری!
«لطفا این حس رو خفه کن!»
●².اگه همیشه مشتاق هستی که به هر قیمتی دیگران رو دلخور نکنی و باهاشون موافقت کنی!
«لطفا این حس رو خفه کن!»
●³.اگه همیشه برطرف کردن نیاز های دیگران واست اولویت هست و نیاز های خودت میشه اولویت آخر خودت!
«لطفا این حس رو خفه کن!»
●⁴.برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران خودت رو بَزَک کنی!
«لطفا این حس رو خفه کن!»
●⁵.برای کسی که بارها نشون داده ارزش وقت گذاشتن و بها دادن رو نداره،دلتنگ شی!
«لطفا این حس رو خفه کن!»
●⁶.خیلی واضح و مشخص دنبال جلب توجه دیگران هستی!
«لطفا این حس رو خفه
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
۱۰ کاری که نباید در بحث انجام داد :
۱- فرار نکنید!
۲- میون حرف هم نپرید!
۳- به همدیگر توهین نکنید!
۴- تهدید به رفتن از رابطه نکنید!
۵- بچهها رو قاطی بحثهاتون نکنید!
۶- اگر حرف بدی زد، شما حرف بدتری نزنید!
۷- بیش از حد از ناراحت شدن طرف مقابل نترسید!
۸- به جای اهمیت به حاشیه، روی حل مسئله تمرکز کنید!
۹- از در میون گذاشتن احساسات و نیازهاتون چشمپوشی نکنید!
۱۰- با پیش کشیدن بحثهای قدیمی، مشکل اصلی و فعلی را فراموش نکنید!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
❌ *جملات سمّی در مکالمه با نوجوان
کلمه "اگر" در زندگی میتونه نقش اساسی رو بازی کنه...
↩️ مدام برای نوجوان خط و نشان میکشیم و جملاتی از این قبیل رو همراه با چاشنی تهدید به زبون میاریم...
«اگر تا این ساعت خونه نباشی»،
«اگر درستو نخونی»،
«اگر امروز به این مهمونی نریم»،
«اگر با فلانی صمیمی بشی» و....
↩️ هر نوع تهدیدی که به تغییر رفتار نوجوان تبدیل بشه ، گرچه ما رو به خواسته مون میرسونه ، اما در نهایت به زیان ارتباط تموم میشه.
↩️ ما حق نداریم برای تغییر دادن رفتار فرزندمون به مقابله به مثل تهدیدش کنیم یا اونو از برخوردی که با دوستانش خواهیم کرد، بترسونیم.*
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💎برشی_ازیک_زندگی
💎منیر159
-نرگس جان پاشو تا بریم
نرگس کمی سر جایش جا به جا شد
- من حوصله ندارم خوابم میاد خودتون برین
بوسه ای به گونه اش زدم
- خواهش می کنم بخاطر مامان هم که شده پاشو تا بریم هر چی خواستی هم میخریم برات
نیشخندی زد
- چه عجب نوبت ما هم شد یه چیزی برای خودمون بخریم ؟؟
پتو رو کشید روی سرش
- جان من پاشو نرگس آبجی
- برو نیره حوصله ندارم خوابم میاد
صدای فرزین از توی هال می آمد
- بهامین هم گفته امروز قراره با ما بیاد خرید
نرگس مثل فنر از سرجاش بلند شد
لبخند زدم
- بخاطر ما که نمی آیی ولی ...
وسط حرفم پرید و شالش رو انداخت توی سرش
- می خواهی نیام ها؟؟
کمی هلش دادم
- از خدامه ابجیم هم باشه
نرگس آماده شد و رفتیم خرید بود
حداقل بخاطر بهامین لبخند میزد و می خندید
اون روز به همه مون خوش گذشت و خرید های عروسی رو انجام دادیم و رفتیم لباس عروس رو انتخاب کنیم
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت
تا آب بنوشد عکس خود را در آب دید،
پاهایش در نظرش باریک
و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد.
اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید
شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت
و چون چالاک میدوید،
صیادان به او نرسیدند
اما وقتی به جنگل رسید،
شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد
و نمیتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند
سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ پاهایم که از آن ها ناخشنود بودم
نجاتم دادند،اما شاخ هایم که
به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند.
چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها گله مندیم
و ناشکر پله ی صعودمان باشد
و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم
مایه ی سقوطمان باشد
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💠👌نکته ناب امروز
💎لیست عادت های خوبی که اگر به زندگی اضافه کنیم حالمون رو بهتر میکنه
۱- هر هفته یک کتاب بخونیم
۲- هر روز نیم ساعت ورزش کنیم
۳- هر شب لیست کارهای فردامون رو بنویسیم
۴- هر شب چند دقیقه روزانه نویسی کنیم
۵- هر روز بیست دقیقه برای یاد گیری یک زبان غیر زبان اصلی مون زمان بذاریم
۶- هر روز ده دقیقه نیایش یا مدیتیشن کنیم
۷- هر روز غذای خونگی و سالم بخوریم
۸- هر روز صبح زودتر بیدار شیم
۹- هر روز حداقل به یک نفر کمک کنیم یا حالش رو خوبتر کنیم
۱۰- تیکه کلام های نامناسبمون رو از صحبت هامون حذف کنیم
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
♥️🍃🍃♥️💫
🍀
♥️
#هنر_خوب_زندگی_کردن
زن در آغوش شوهرش پرید و گفت: بیا یک مقاله جدید. نوشته چطور می تونیم ایده آل باشیم و همسر فوق العاده ای بشیم. انجامش بدیم؟
مرد خندید: چرا که نه؟!
زن یک خودکار و مداد به شوهرش داد. یکی هم خودش برداشت. هر یک به اتاقی رفتند و شروع کردند. بعد از چند ساعت:
زن: بخونم؟
مرد:آره حتما.
زن شروع می کند لیست بلند بالایش را می خواند. مرد هی عصبانی تر می شود و چیزی نمی گوید.
نوبت به مرد می رسد. کاغذ را در می آورد. زن دوست دارد زمین دهن باز کند.
کاغذ سفید است.
زن می گوید: قرار بود مقاله را انجام دهیم. یعنی هیچ چیز در من تو را اذیت نمی کند؟
مرد جواب داد: عزیز دلم! تو نقص های خودت را داری. مثل همه آدم ها. و من تو را با نقص هایت قبول دارم و می شناسم. چرا باید بخواهم تغییر کنی؟ همین طور که بودی ازدواج کردیم مگر چه می شود با همین خصوصیات زندگی کنیم؟ تو که فرزند من نیستی که تربیتت کنم!
تو الان آدم عاقل و بالغی هستی و من بهترین لطفی که می توانم برای تو انجام دهم این است که:
بدون شرط و منطق دوستت داشته باشم.
زن کاغذهایش را مچاله کرد و در سطل زباله انداخت و خودش را در آغوش همسرش انداخت. 💓💗
نکته: با این که اصلاح و تربیت خصوصیت ذاتی زن هاست ولی سعی کنید آن را روی شوهرتان اعمال نکنید. این کار حس کنترل شدن به آنها می دهد و شما را شبیه مادرشان می بینند و مطمئنا مردها مادر دومشان را دوست نخواهند داشت.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💎برشی_ازیک_زندگی
💎منیر160
- مامان کدوم قشنگ تره ؟؟
مامان روی صندلی نشست
- تو و فرزین باید بپسندین نه من
فرزین کنارم ایستاده بود
- خودت می گی کدوم ؟؟
من نگاهی به هر دو انداختم
- این چطوره ؟؟
فرزین لبخند زد
- بپوش تا ببینم کدوم بهت بیشتر میاد
بلاخره با سختگیری های من لباسم انتخاب کردم
- نرگس نظر تو چیه ؟؟
لبخند زد و آمد کنارم
-خیلی لباست قشنگه
بعدسفارش لباس رفتیم رستوران همه چیز خدا روشکر همه چیز خیلی خوب پیش می رفت نرگس هم فکر کنم فهمیده بود که کارش اشتباه بوده
- فرزین عزیزم خیلی خوشحالم فرزین عاشقتم
- قربونت بشم منم کنار تو خوشبخت ترینم
بلاخره روز عروسی رسید خیلی استرس داشتم همش دعا می کردم همه چیز خوب پیش بره
رفتم آرایشگاه وقتی کار آرایشگر تموم شد بهم گفت
- خیلی زیبا شدی
مامان ومامان فرزین هم تایید کردن
- اره اسپند دود کنیم نیره جان چشم نخوره
خندیدن و منم خندیدم صدای زنگ در آرایشگاه شد
- آقا داماد هستند آمدن دنبال عروس خانم
از سرجام بلند شدم و توی آینه خودم رو برانداز کردم نرگس آمد کنارمایستاد
- حسابی خوشگل شدی نیره
لبخندی زدم و از توی آینه بهش نگاهی انداختم
- تو هم خیلی خوشگل شدی آبجی
با کمک نرگس رفتم سمت در خروجی آرایشگاه و فرزین خوشحال آمد سمتم و در رو برام باز کرد سوار ماشین شدم
- عزیزم کنار تو من خوشبخت ترین مرد دنیام
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📗داستان پندآموز
▫️در روزگاری بچه شروری بود که اطرافیانش را با سخنان زشتش ناراحت می کرد. روزی پدرش جعبه ای پر از میخ به او داد و گفت:" هر بار که کسی را با حرف هایت ناراحت کردی، یکی از این میخ ها را به دیوار انبار بکوب. "
▪️روز اول پسرک بیست میخ به دیوار کوبید، پدر از او خواست تا سعی کند تعداد دفعاتی که دیگران را می آزارد، کم کند. پسرک تلاش خود را کرد و تعداد میخ های کوبیده شده به دیوار روز به روز کمتر میشد. روز دیگر پدرش به او پیشنهاد کرد تا هر بار که توانست از کسی بابت حرف هایش معذرت خواهی کند، یکی از میخ ها را از دیوار بیرون بیاورد.
▪️روزها گذشت تا این که یک روز پسرک پیش پدرش آمد و با شادی گفت:" بابا، امروز تمام میخ ها را از دیوار بیرون آوردم!" پدر دست پسرش را گرفت و با هم به انبار رفتند.
▫️پدر نگاهی به دیوار انداخت و گفت:" آفرین پسرم! کار خوبی انجام دادی، اما به سوراخ های دیوار نگاه کن … دیوار دیگر مثل گذشته صاف و تمیز نیست، وقتی تو عصبانی می شوی و با حرف هایت دیگران را می رنجانی، چنین اثری بر قلبشان می گذاری، تو می توانی چاقویی در دل انسانی فرو کنی و آن را بیرون بیاوری، اما هزاران بار عذرخواهی هم نمی تواند زخم ایجاد شده را خوب کند."
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💎برشی_ازیک_زندگی
💎منیر(اخر) 161
- منم همینطور عشقم
فرزین راه افتاد و فیلم بردار هم دنبال ماشین ما با ماشین خودش راه افتاد
رفتیم سمت تالار و از ماشین پیاده شدیم فرزین آمد دستم رو گرفت و دسته گل رو داد به دستم
رفتیم توی تالار و سفره عقد مجللی برامون تدارک دیده بودن نشستیم سر سفره عقد و دوباره عاقد اجازه گرفت فرزین انگشتش رو کرد توی ظرف عسل بفرما خانمی دهنت رو مثل عسل شیرین کن
- ممنون عشقم کنار تو زندگی من از عسل شیرین تره
حلقه ها رو دست هم کردیم و همه بهمون تبریک گفتن و بعد هم رفتیم قسمت زنانه و کلی زدیم و رقصیدیم و بهمون خوش گذشت وقتی مراسم تموم شد قرار. شد من دست گل رو بندازم سمت جمعیت دلم می خواست نرگس دست گلم رو بگیره عروس بعدی اون باشه
- یک دو سه عروس خانم دست گلت رو بنداز
نگاهی به نرگس کردم و بهم لبخند زدیم دست گلم رو پرتاب کردم و نرگس توی هوا گرفتش
من هم خوشحال شدم و مامان و زن دایی که خیلی خوشحال بودن و همین طور دایی از همه خداحافظی کردیم و راه افتادیم بریم شمال برای ماه عسل
- ممنون واسه همه چی فرزین
خندید
- من باید ازت ممنون باشم که بهم جواب مثبت دادی و شدی تمام زندگیم عشقم نفسم همه وجودم
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 به نام آنکه نامهای زیبا برای اوست
🇮🇷امروز سه شنبه
01/آبان /1403
18/ربیع الثانی/1446
22/ اکتبر /2024
🌺امروز بهترین روز زندگیست
🍃امروز روز خلق شاد ترین
🌺ثانیہ هاے زندگیست
🍃امروز روز بسیار خوبیہ
🌺روزے کہ خدا فرصت دوبارہ
🍃زندگے کردن رو بهمون داده
🌹سلام
🌱صبحتون پر از
💞مهربانی خدا
💠 ذکر امروز " یا ارحم الراحمین "
اعوُذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
❤️الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
❤️(فاسقان آنها هستند كه) پيمان خدا را پس از آن كه محكم ساختند، ميشكنند، و پيوندهائي را كه خدا دستور داده بر قرار سازند قطع مينمايند، و در جهان فساد ميكنند، اينها زيانكارانند.
👈🏼 سوره " بقره آیه ۲۷ "
🤲اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
🤲 اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🤲 اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
💐التماس دعا💐
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh