وقتی حاجت و
درخواستی از خدا داشتی،
حرفت رو با صلوات بر
پیامبر(صلی الله علیه وآله )
شروع کن
بعد حاجتت رو بگو
چون خدا، بزرگتر از اونه
که از دوتا درخواست، یکیش رو
بپذیره و یکی دیگه رو رد کنه . . . 💚💜
اولین روز زمستانی تون بخیر و شادی
سرشار از عشق و امید
بهترینهای جهان هستی از آن شما باد
به حرمت صلوات برمحمد و آل محمد
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🍃🌸
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
🍃🌸هیچ دعائی بالاتراز این نیست
✨که خدا ما را از خودش دور نکند.
✨ خداوندا ...
✨دریاب بنده ای را که
✨در میان شادی و خنده اش
✨ گفت خدایا شکرت ..
✨و در اوج غم ها گفت
✨خدا بزرگ است.
✨خدایا...
✨ آرامش بده
✨به دلهایی که چشم امیدشون
✨فقط خودتی و بس...آمین
لحظاتتون مملو از شادی بی پایان
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
🌴🕊
#سردار_شهید
#عباس_بابایی
یک سالی از #زندگی مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، #برویم خانه شان
گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان )
همراه #عباس و دختر چهل روزه مان رفتیم
از در که وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست . خانم ها و آقایان #مختلط نشسته بودند و خوش و بش می کردند
از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم ، ولی نتوانستیم آن #وضعیت را تحمل کنیم . خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون
پیاده راه #افتادیم سمت خانه
#عباس ناراحت بود . بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد
قدم هایش را بلند بر می داشت که #زود تر برسد
به خانه که رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر #گریه
مدام خودش را سرزنش می کرد که چرا به آن #مهمانی رفته
کمی که آرام شد، #وضو گرفت
سجاده اش را گوشه ای پهن کرد و ایستاد به #نماز
تا نزدیک صبح صدایش را می شنیدم
#قرآن می خواند و اشک می ریخت
آن شب خیلی از دوستانش آنجا ماندند . برای شان مهم نبود که شاید #خدا راضی نباشد .
ولی #عباس همیشه یک #قهرمان بود ، حتی در مبارزه با #نفس_اماره_اش
راوی :
#همسر_شهید
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
🦋 بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ 🦋
💚خدای نازنینم
🦋چقدر زیباست
حس حضور زیبایت
وقتی که به ما اجازه بخشش و دستگیری
🦋از بینوایی و یا محبت به یتیمی میدهی..
💚و چقدر زیباست با تو همراه بودن و برای تو
🦋زیستن و مهر ورزیدن
💚وچقدر زیباست شروع کردن یک روز
🦋با عشق و کمک به همنوعان بخاطر تو...
💚خدای مهربانم
🦋دوستت دارم و شاکر و سپاسگزارم بابت
💚اینکه این لذت ها و تجربه ها را برای امروز
🦋من در نظر گرفته ایی
💜سلام دوستان عزیزم سلام💜
🦋دلتان آرام و مملو ازعشـق خـداونـدمنـان
🦋روزتون پرازخیروبرکت وآرامش وآسایش وشورونشاط
💜و متبرک به ذکرشریف صلوات بر محمدو آل محمد(صلی الله علیه و آله )
💜اللّٰهـُـمَّ صَـلِّ عَلـی مُحَـمـَّد و َآلِ مُحـَمـَّد ٍوَ عَجِّـلْ فـَرَجـَهـُمْ
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🌻🌸🌻
#موسسه #حجاب_فاطمی
#چادر_لبنانی _پوشیه دار
#جنس: تدا درجه یک
دارای زیب
✅قیمت با تخفیف ویژه 480 هزارتومان😍🛍
آدرس فروشگاه : گیلان-سنگر،بلوارامام حسین علیه السلام،جنب مهدیه ،فروشگاه فرهنگی فاطمی کوثر تلفن 01334521783-09119302342
✏️سفارش:
@HOSSEIN_14
—————————————
فروشگاه فرهنگی حجاب فاطمی کوثر👇
—————————————
🌺🍃 @foroshgah_koosar
موسسه فرهنگی هنری منجیار حجاب فاطمی 👇
🍃🌺 @Hejab_fatemi1397 🍃
🌊آرامش قبل از طوفان🌊
❇️راننده کامیونی وارد رستوران شد . دقایقی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد ، سه جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند . بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن ، اولی سیگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد . راننده به او چیزی نگفت .
دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد .
وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند ، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد ، ولی باز هم ساکت ماند
دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت : چه آدم بی خاصیتی بود ، نه غذا خوردن بلد بود ، نه حرف زدن و نه دعوا !
رستورانچی جواب داد : از همه بد تر رانندگی بلد نبود ، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب ، 3 تا موتور نازنین را له کرد و رفت 😂😂😂😂
✅این یعنی
اگه میدونی داری کج میریُ خدا چوبت نمیزنه بترس که داره چوب جمع میکنه که هستی تو به آتیش بکشه.
💕ولَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوٓا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوٓا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ
❌اگه بد کردی
از سکوت خدا بلرز که یه روز فریادتُ در میاره!
#خدا
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
🍃🌸 بــِســْم اللــّهِ الـرَّحـْمـَن الـرَّحـيم🍃🌸
پروردگارا
اگر تکیه گاهم تو نباشی
بسیار زودتر از آنچه که در تصور آید،
فرو میریزم ...
مهربانا
قلبم را آنچنان متغیر کن
که دنیا را دمی بی تو نخواهم.
آرزو می کنم قلب هاتون پر از نورِ درخشان
لطف و رحمت الهی باشد.
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍️مردی، مستأجرِ مرد مؤمنی بود. روزی صاحب ملک گفت: خانه را کم کم خالی کن میخواهم پسرم را زن دهم. مرد مستأجر زاری کرد مرا بیرون نکن. جز تو کسی نیست مرا کمک کند و کسی را جز تو ندارم. مرد مؤمن را از این شرک او خشم آمد. گفت: همانا حول و کمک فقط از جانب خداوند است. وقتی تو هنوز بر این باور هستی که کسی جز من، تو را نمیتواند کمک کند؛ چگونه خداوند تو را کمک کند؟! اگر خداوند هم تو را کمک کند بر شرک تو میافزاید و شریک معصیت تو در شرک تو میشود، چون اگر کسی را هم سراغ تو بفرستد تو باز کمک او را خواهی دید، نه ارادۀ فرستندۀ کمک برای یاریات را!!!
💎بدان خداوند را بندگان نیک بسیاری است. من خود سالها مستأجر بودم و گمان میکردم کسی نیست که مرا کمک کند تا خانهای بخرم و چون تو مشرک به قدرت خالق یگانۀ خود بودم. صاحبخانه مرا از ترس حرف مردم شب از خانه بیرون کرد، گفت: برو صاحبِ تو خداست، به او بگو کسی را ندارم کمکم کن. امشب خودت بیرون کردم و فردا صبح اثاثیهات بیرون خواهم ریخت.
🌘من چون از او قطعِ امید کردم شب را به خرابهای رفتم. گفتم: خدایا! کسی را ندارم. صبح شد، گریه کرده بودم و در کنار دیوار قبرستان خوابم برده بود. دو جوان ثروتمند برای کندنِ گور پدر اول صبح به قبرستان آمده بودند، مرا بیدار کرده و خواستند مرا به خانهام بیاورند. پرسیدند: خانهات کجاست؟ گفتم: مستأجرم، صاحبخانه مرا بیرون کرده است. با من به خانۀ من آمدند و بهای این خانه را دو دستی به صاحبخانه پرداختند و من صاحبِ خانه شدم؛ تا من نیز با تو چنین نکردهام که با من کردهاند، تو صاحبِ خانه نخواهی شد.
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
💙﷽💙
فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ .....
الهی
مـن
از "خـودم" به "خـودت"
متـواری ام
بـزرگـوارا
مرا به مهر بی انتهایت
پنـاه بـده
———
دوست خوبم
من ازعمق وجود خود خدایم را صدا کردم
نمیدانم چه میخواهی ولی
برای رفع غمهایت
برای قلب زیبایت
برای آرزوهایت
به درگاهش دعاکردم
ومیدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد.
دل های تان پر از آرامش💖
لبخند خدا همراه همیشگی زندگی تان💕
____🍃🌸🍃____
⇱
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
✨﷽✨
#پندانه
✅رزق و روزی دست خداست
✍️دوستی میگفت:
در یکی از روزهای زمستان، از منزل خود به سوی محل کارم که دور بود خارج شدم. برف بود اما وسیلهای نبود.
🔸برای اینکه دستهایم گرم شود، آنها را در جیب گذاشتم. یک دانه تخمه آفتابگردان پیدا کردم، آن را بیرون آورده و با دندان شکستم.
🔹ناگهان بذر وسط آن بیرون پرید و روی برفها افتاد. ناخواسته خم شدم که آن را بردارم، پرندهای بلافاصله آمد آن را به نوک گرفت و پرید.
🔸به نظر تو چه درسی در آن است؟
🔹من گفتم:
رزق و روزی ما آن نیست که در دست ماست بلکه آن است که در دست خداست.
🔰 این حکایت زندگی و دنیای ماست که به آنچه در جیب و در دست و جلوی چشم ماست، دلخوشیم و خیال میکنیم که همهاش رزق و روزی ماست ولی همین که میخواهیم آن را در دهانمان بگذاریم و لذتش را ببریم، از ما میگیرند و به کسی دیگر میدهند.
▫️تمام عمر کار و تلاش میکنیم تا مالی پسانداز کنیم و راحت زندگی کنیم، ولی گاهی آنچه اندوختهایم رزق و روزی ما نیست. اندوخته ما رزق و روزی کسانی میشود که بعد از ما میخورند یا در زمان حيات، نصیب آنها میشود و میخورند.
▫️رزق و روزی ما آن چیزی است که بخوریم و لذت استفاده آن را ببریم، نه اینکه رنج فراوان بر خود و خانواده تحمیل کنیم و در انتها لذتش برای دیگران شود.
↶
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
🌷بارخدایا
مرا از سختی و رنج به دست آوردن
روزی کفایت کن،
و روزیم را از جایی که گمان نمیبرم
به من عنایت فرما،
تا در راه بهدست آوردن روزی از بندگیت باز نمانم،
و سنگینی وبال آن را به دوش نکشم.
صحیفه سجادیه
💝 زندگیتون سراسر از آرامش
💝 امضای خدا پای همه آرزوهای قشنگتون
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
💌 #یه_حس_بهتر
هی توی گوشم میخوند که:
چه معنی داره ما نمازمون رو
به عربی میخونیم؟! 😤
مخ دو سه تا
از بچهها رو زد و بالاخره
شروع کردن به فارسی نماز خوندن
یه هفته بعد باید میدیدیشون؛
هر کدومشون یه جور نماز میخوند و
😌 یه جور ترجمه میکرد،
نه جماعتی، نه اتحادی...
یواش یواش گفتند:
اصلا چرا
ترجمه این عبارات رو بخونیم؟
خودمون با خدا حرف میزنیم 😇
از چند روز بعد می نشستند و
🙃 بجای نماز، چند دقیقه
با خدا حرف میزدند؛
هفته بعد
خبری از اون چند دقیقه هم نبود...😕
بهشون گفتم:
دیدید چطوری شیطون
😯 نمازتون را ازتون گرفت...؟
۱۴۰۰ سال، نماز یه وسیله وحدت بود و
نسل به نسل بدون تغییر،
به ما رسیده بود،
اما شما
یکی دو هفتهای فاتحهش رو خوندید . . .
👈 #چندتا_نکته :
💚 خوندن نماز به زبان مشترک یعنی عربی
واجبه و از دلایلش، همین اتحاد مسلمونها
و کامل بودن این زبان و قابلیتش برای بیانِ
مفاهیم و معانی بلند آسمونیه
💜 در مورد فارسی دعا کردن در قنوت،
فتواها متفاوته؛ مثلا رهـ..بری گفتند مانعی
نداره، اما آیتالله مکارم جایز نمیدونن . . .
📗 دو رکعت قصه. انتشارات ستاد اقامه نماز
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
✨﷽✨
🔴برای رضای خدا کار کن
✍️همسر پادشاهی دیوانهای را دید كه با كودكان بازی میكرد و با انگشت بر زمین خط میكشید. پرسید: چه میكنی؟ گفت: خانه میسازم. پرسید: این خانه را میفروشی؟ گفت: میفروشم. پرسید: قیمت آن چقدر است؟ دیوانه مبلغی را گفت! همسر پادشاه فرمان داد كه آن مبلغ را به او بدهند، دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت كرد.
هنگام شب پادشاه در خواب دید كه وارد بهشت شده، به خانهای رسید، خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند: این خانه برای همسر توست. روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید: همسرش قصه آن دیوانه را تعریف كرد! پادشاه نزد دیوانه رفت و او را دید كه با كودكان بازی میكند و خانه میسازد. گفت: این خانه را میفروشی؟ دیوانه گفت: میفروشم.
پادشاه پرسید: بهایش چه مقدار است؟ دیوانه مبلغی را گفت كه در جهان نبود! پادشاه گفت: به همسرم به قیمت ناچیزی فروختهای! دیوانه خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده میخری، میان این دو، فرق بسیار است.
🔰ارزش كارهای خوب به این است كه برای رضای خدا باشد نه برای معامله با خدا
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
❤️✨آخرهفتـه تون زیبـا
⚪️✨امـروز از خدا
❤️✨ برای تک تک تون
⚪️✨اینگـونه آرزو کردم
❤️✨روزتـون پراز خـوبی
⚪️✨لحظه هاتون پراز آرامش
❤️✨نگاهتون پراز مهربانی
⚪️✨دوستی هاتون پرازصداقت
❤️✨رزق و روزی تون پراز برکت و
⚪️✨زندگیتـون پراز محبت باشـه
❤️✨تقدیم با بهترین آرزوها
⚪️✨آخر هفته تون سرشار از آرامش
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
🕊❣️🕊
🌼 تنها زمانی صبور خواهی شدکه
صبر را یک قدرت بدانی نه یک
ضعف،❣️
آنچه ویرانمان می کند ، روزگار نیست...
حوصله کوچک و آرزوهای بزرگمان است...☘️
اتفاقات تصادفی زندگی ما، دقیقترین برنامه ریزی خدا برای ماست...❣️
گاهی باید از دلواپسی،نگرانی و تردید دست بکشیم و ایمان داشته باشیم که همه چیز درست خواهد شد...☘️
شاید نه آنگونه که ما انتظار داریم بلکه آنگونه که صلاح ما است ...❣️
🌺🍃عزیزان همراهیتان را ارج می نهیم.🍃🌺
____🍃🌸🍃____
⇱
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
•┈••✾🌸🕊﷽🕊🌸✾••┈•
💟 خداوندا
شلوغی های روزگارم را
اگر برای رسیدن به توست،
پر رنگ ...
و اگر مسبب جدایی است،
خلوتش ڪن !
مشغله های بی تـــــو،
همان بهتر ڪه پاڪ شوند ...!
💟 پروردگارا
به اندازه
قطره های باران
در کار دوستانم برکت،
در وجودشان سلامتی،
در زندگیشان خوشبختی،
و در خانه شان آرامش قرار ده ...!
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍️در یکی از شهرهای خراسان رسم بود که هر کسی از دنیا میرفت، چهل نفر به منزل او میآمدند و میگفتند: روحش شاد، مرد یا زن خوبی بود. آنها باور داشتند خداوند به خاطر رضایت این چهل نفر از متوفی، او را میآمرزد. مردی به نام مراد بود که مردم روستا او را به خساست میشناختند؛ برای همین زمانی که او از دنیا رفت کسی در منزلش حاضر نشد، جز تعدادی به اندازۀ انگشتان دست! پسر او خیلی ناراحت شد. پس برای حضور مردم در منزل و اظهار رضایت از پدر، ولیمهای داد. مردم ولیمه را خوردند و همگی با صدای بلند گفتند: مشهدی مراد چگونه مردی بود؟! همۀ چهل نفر با هم گفتند: ما از او راضی بودیم، خداوند نیز از او راضی باشد. در میان این مردم، رهگذری غریب از روستا آمده بود که در آن مجلس حاضر شده و غذا خورد و رفت. هنگام شب، پدر به خواب پسر آمد و گفت: خدا خیرت دهد ولیمهای دادی و مرا اندکی از آتش رها نمودی. پسر گمان کرد از رضایت آن چهل نفر از پدرش، او از آتش رها شده است. پدر به پسر گفت: همۀ میهمانان را رها کن. آنان به دنبال رضایت شکم خود بودند تا نانی از ما بخورند و از ما راضی شوند. رضایتشان از ما در نزد خداوند، سرسوزنی ارزش نداشت. پسرم! رهگذری غریبه بود که تو او را ندیدی و نشناختی و قبل از ورود میهمانان از تو طعامی خواست و تو در حیاط منزل، زیر درخت به او ظرفی غذا بخشیدی. فقط آن اطعام مرا نجات داد. پسرم! بدان هر کجا رضایت خلایق باشد؛ رضایت خدا الزاما در آنجا نیست.
_
⇱
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
https://eitaa.com/dastanemabareshohada
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada