eitaa logo
گنجینه داستان معبر شهدا
214 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
510 ویدیو
6 فایل
داستانهای اخلاقی - معرفتی - شهدایی - برای آموختن راه زندگی سالم کانال معبرشهدا https://eitaa.com/mabareshohada ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✅رزق و روزی دست خداست ✍️دوستی می‌گفت: در یکی از روزهای زمستان، از منزل خود به سوی محل کارم که دور بود خارج شدم. برف بود اما وسیله‌ای نبود. 🔸برای اینکه دست‌هایم گرم شود، آن‌ها را در جیب گذاشتم. یک دانه تخمه آفتاب‌گردان پیدا کردم، آن را بیرون آورده و با دندان شکستم. 🔹ناگهان بذر وسط آن بیرون پرید و روی برف‌ها افتاد. ناخواسته خم شدم که آن را بردارم، پرنده‌ای بلافاصله آمد آن را به نوک گرفت و پرید. 🔸به نظر تو چه درسی در آن است؟ 🔹من گفتم: رزق و روزی ما آن نیست که در دست ماست بلکه آن است که در دست خداست. 🔰 این حکایت زندگی و دنیای ماست که به آنچه در جیب و در دست و جلوی چشم ماست، دلخوشیم و خیال می‌کنیم که همه‌اش رزق و روزی ماست ولی همین که می‌خواهیم آن را در دهانمان بگذاریم و لذتش را ببریم، از ما می‌گیرند و به کسی دیگر می‌دهند. ▫️تمام عمر کار و تلاش می‌کنیم تا مالی پس‌انداز کنیم و راحت زندگی کنیم، ولی گاهی آنچه اندوخته‌ایم رزق و روزی ما نیست. اندوخته ما رزق و روزی کسانی می‌شود که بعد از ما می‌خورند یا در زمان حيات، نصیب آن‌ها می‌شود و می‌خورند. ▫️رزق و روزی ما آن چیزی است که بخوریم و لذت استفاده آن را ببریم، نه اینکه رنج فراوان بر خود و خانواده تحمیل کنیم و در انتها لذتش برای دیگران شود. ‌‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ ↶ 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بارخدایا مرا از سختی و رنج به دست آوردن روزی کفایت کن، و روزیم را از جایی که گمان نمی‌برم به من عنایت فرما، تا در راه به‌دست آوردن روزی از بندگیت باز نمانم، و سنگینی وبال آن را به دوش نکشم. صحیفه سجادیه 💝 زندگیتون سراسر از آرامش 💝 امضای خدا پای همه آرزوهای قشنگتون 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada
💌 هی توی گوشم می‌خوند که: چه معنی داره ما نمازمون رو به عربی میخونیم؟! 😤 مخ دو سه تا از بچه‌ها رو زد و بالاخره شروع کردن به فارسی نماز خوندن یه هفته بعد باید می‌دیدیشون؛ هر کدومشون یه جور نماز می‌خوند و 😌 یه جور ترجمه می‌کرد، نه جماعتی، نه اتحادی... یواش یواش گفتند: اصلا چرا ترجمه این عبارات رو بخونیم؟ خودمون با خدا حرف می‌زنیم 😇 از چند روز بعد می نشستند و 🙃 بجای نماز، چند دقیقه با خدا حرف میزدند؛ هفته بعد خبری از اون چند دقیقه هم نبود...😕 بهشون گفتم: دیدید چطوری شیطون 😯 نمازتون را ازتون گرفت...؟ ۱۴۰۰ سال، نماز یه وسیله وحدت بود و نسل به نسل بدون تغییر، به ما رسیده بود، اما شما یکی دو هفته‌ای فاتحه‌ش رو خوندید . . . 👈 : 💚 خوندن نماز به زبان مشترک یعنی عربی واجبه و از دلایلش، همین اتحاد مسلمون‌ها و کامل بودن این زبان و قابلیتش برای بیانِ مفاهیم و معانی بلند آسمونیه 💜 در مورد فارسی دعا کردن در قنوت، فتواها متفاوته؛ مثلا رهـ..بری گفتند مانعی نداره، اما آیت‌الله مکارم جایز نمی‌دونن . . . 📗 دو رکعت قصه. انتشارات ستاد اقامه نماز 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada
✨﷽✨ 🔴برای رضای خدا کار کن ✍️همسر پادشاهی دیوانه‌ای را دید كه با كودكان بازی می‌كرد و با انگشت بر زمین خط می‌كشید. پرسید: چه می‌كنی؟ گفت: خانه می‌سازم. پرسید: این خانه را می‌فروشی؟ گفت: می‌فروشم. پرسید: قیمت آن چقدر است؟ دیوانه مبلغی را گفت! همسر پادشاه فرمان داد كه آن مبلغ را به او بدهند، دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت كرد. هنگام شب پادشاه در خواب دید كه وارد بهشت شده، به خانه‌ای رسید، خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند: این خانه برای همسر توست. روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید: همسرش قصه آن دیوانه را تعریف كرد! پادشاه نزد دیوانه رفت و او را دید كه با كودكان بازی می‌كند و خانه می‌سازد. گفت: این خانه را می‌فروشی؟ دیوانه گفت: می‌فروشم. پادشاه پرسید: بهایش چه مقدار است؟ دیوانه مبلغی را گفت كه در جهان نبود! پادشاه گفت: به همسرم به قیمت ناچیزی فروخته‌ای! دیوانه خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده می‌خری، میان این دو، فرق بسیار است. 🔰ارزش كارهای خوب به این است كه برای رضای خدا باشد نه برای معامله با خدا 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️✨آخرهفتـه تون زیبـا ⚪️✨امـروز از خدا ❤️✨ برای تک تک تون ⚪️✨اینگـونه آرزو کردم ❤️✨روزتـون پراز خـوبی ⚪️✨لحظه هاتون پراز آرامش ❤️✨نگاهتون پراز مهربانی ⚪️✨دوستی هاتون پرازصداقت ❤️✨رزق و روزی تون پراز برکت و ⚪️✨زندگیتـون پراز محبت باشـه ❤️✨تقدیم با بهترین آرزوها ⚪️✨آخر هفته تون سرشار از آرامش 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊❣️🕊 🌼 تنها زمانی صبور خواهی شدکه صبر را یک قدرت بدانی نه یک ضعف،❣️ آنچه ویرانمان می کند ، روزگار نیست... حوصله کوچک و آرزوهای بزرگمان است...☘️ اتفاقات تصادفی زندگی ما، دقیقترین برنامه ریزی خدا برای ماست...❣️ گاهی باید از دلواپسی،نگرانی و تردید دست بکشیم و ایمان داشته باشیم که همه چیز درست خواهد شد...☘️ شاید نه آنگونه که ما انتظار داریم بلکه آنگونه که صلاح ما است ...❣️ 🌺🍃عزیزان همراهیتان را ارج می نهیم.🍃🌺 ____🍃🌸🍃____ ⇱ 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈••✾🌸🕊﷽🕊🌸✾••┈• 💟 خداوندا شلوغی های روزگارم را اگر برای رسیدن به توست، پر رنگ ... و اگر مسبب جدایی است، خلوتش ڪن ! مشغله های بی تـــــو، همان بهتر ڪه پاڪ شوند ...! 💟 پروردگارا به اندازه قطره های باران در کار دوستانم برکت، در وجودشان سلامتی، در زندگیشان خوشبختی، و در خانه شان آرامش قرار ده ...! 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada
✨﷽✨ ✍️در یکی از شهرهای خراسان رسم بود که هر کسی از دنیا می‌رفت، چهل نفر به منزل او می‌آمدند و می‌گفتند: روحش شاد، مرد یا زن خوبی بود. آن‌ها باور داشتند خداوند به خاطر رضایت این چهل نفر از متوفی، او را می‌آمرزد. مردی به نام مراد بود که مردم روستا او را به خساست می‌شناختند؛ برای همین زمانی که او از دنیا رفت کسی در منزلش حاضر نشد، جز تعدادی به اندازۀ انگشتان دست! پسر او خیلی ناراحت شد. پس برای حضور مردم در منزل و اظهار رضایت از پدر، ولیمه‌ای داد. مردم ولیمه را خوردند و همگی با صدای بلند گفتند: مشهدی مراد چگونه مردی بود؟! همۀ چهل نفر با هم گفتند: ما از او راضی بودیم، خداوند نیز از او راضی باشد. در میان این مردم، رهگذری غریب از روستا آمده بود که در آن مجلس حاضر شده و غذا خورد و رفت. هنگام شب، پدر به خواب پسر آمد و گفت: خدا خیرت دهد ولیمه‌ای دادی و مرا اندکی از آتش رها نمودی. پسر گمان کرد از رضایت آن چهل نفر از پدرش، او از آتش رها شده است. پدر به پسر گفت: همۀ میهمانان را رها کن. آنان به دنبال رضایت شکم خود بودند تا نانی از ما بخورند و از ما راضی شوند. رضایت‌شان از ما در نزد خداوند، سرسوزنی ارزش نداشت. پسرم! رهگذری غریبه بود که تو او را ندیدی و نشناختی و قبل از ورود میهمانان از تو طعامی خواست و تو در حیاط منزل، زیر درخت به او ظرفی غذا بخشیدی. فقط آن اطعام مرا نجات داد. پسرم! بدان هر کجا رضایت خلایق باشد؛ رضایت خدا الزاما در آنجا نیست. _ ⇱ 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 https://eitaa.com/dastanemabareshohada 🌹اینجا معبر شهداست 👇 ↶【به ما بپیوندید 】↷ 🍃🌺 @mabareshohada