.
| #احادیث_داستانی |
☆ پس چه كسى غذايش را درست مىكرد؟
🔸 به نقل از أبو قلابة :
در حضور پيامبر صلىالله عليه و آله از مردى سخن به ميان آمد و گفته شد : او آدم خوبى است . و گفته شد : اى رسول خدا! آن مرد همسفر حجّ ما بود . هرگاه در منزلى پياده مىشديم پيوسته در حال نماز خواندن بود تا آن كه حركت مىكرديم و در بين راه نيز همواره قرآن مىخواند و ذكر خدا مىگفت، تا دوباره اُتراق مىكرديم .
🔅 #پیامبر_اکرم_(ص) فرمود :
پس چه كسى شترش را علوفه مىداد و غذايش را درست مىكرد؟
▫️عرض كردند : همه ما .
حضرت فرمود : همه شما از او بهتريد! .
📚 میزان الحکمة ج ۵ ص ۳۰۳
~~☆☆☆☆~~
☆ ما به جای شما کار می کنیم!
🔸 مكارم الأخلاق :
نقل شده است كه پيامبر صلىالله عليه و آله در سفرى، به اصحاب خود دستور داد گوسفندى ذبح كنند. يكى از آنها گفت : من، ذبح مىكنم . ديگرى گفت : من، پوست مىكَنَم . سومى گفت : من، گوشتش را خُرد مىكنم . چهارمى گفت : من، آن را مىپزم .
🔅 پيامبر خدا فرمود :
«من هم براى شما هيزم جمع مىكنم» . ▫️ اصحاب گفتند : شما زحمت نكِش، پدران و مادرانمان به فدايت! ما به جاى شما، كار مىكنيم . 🔅 پيامبر(ص) فرمود : «مىدانم كه شما به جاى من، كار مىكنيد ؛ امّا خداوند عز و جل خوش ندارد كه بنده اش با عدّه اى از دوستان و هم سفران خود باشد، ولى به تنهايى در ميان آنها (امتيازى داشته) باشد» . پس ايشان نيز برخاست و شروع به جمع آورى هيزم كرد . 📚 حکمت نامه پیامبر(ص)، ج ۱۴، ص ۱۹۷ #سفر 🔸@hadithnet
.
| #احادیث_داستانی |
🔰 محبت به #مادر
☆ مسلمان شد و از دنیا رفت!
🔸 زکریا بن ابراهیم : من مسیحی بودم و اسلام آوردم و حج گزاردم. آن گاه نزد #امام_صادق_علیه_السلام رفتم و گفتم:
من بر دین مسیح بوده ام که حال، اسلام آورده ام.
🔅 فرمود: «در اسلام چه دیده ای؟».
گفتم: این، سخن خداوند عز و جل که: «تو، نه کتاب را میشناختی و نه ایمان را؛ ولی آن را نوری گردانیدیم که هر که را بخواهیم، با آن هدایت میکنیم».
▫️ فرمود: «به راستی خداوند، تو را هدایت کرده است» و آن گاه سه بار فرمود:
«خداوندا! او را هدایت کن» وافزود: «هر چه میخواهی، بپرس، ای فرزندم!».
گفتم: پدر و مادرم و خانواده ام مسیحی هستند و مادرم نابیناست. من با آنها هستم و در ظرف های آنان غذا میخورم؟
▫️ فرمود: «آیا گوشت خوک میخورند؟».
گفتم: نه و به خوک، دست نمیزنند.
▫️ فرمود: «باکی نیست. مراقب مادرت باش و به او نیکی کن، و اگر از دنیا رفت، او را به دیگری وا مگذار. تو خود، کار [تدفین] او را به عهده بگیر و به کسی نگو که نزد من آمده ای، تا آن که ـ إن شاء اللّه ـ در مِنا نزد من آیی».
در مِنا نزد ایشان رفتم ...
🔸 هنگامیکه به کوفه رسیدم، به مادرم محبّت کردم و خودم به او غذا میدادم و جامه و سرش را از شپش، پاک میکردم و به او خدمت مینمودم. مادرم به من گفت: ای پسرکم! تو وقتی بر دین من بودی، این چنین با من رفتار نمیکردی. این، چه رفتاری است که پس از مهاجرتت و پذیرش اسلام در تو میبینم؟
گفتم: مردی از فرزندان پیامبرمان، مرا به این رفتار، فرمان داده است.
▫️ مادرم گفت: آیا این شخص، خود، پیامبر است؟
گفتم: نه؛ بلکه پسر پیامبر است.
▫️ گفت: پسرکم! این شخص، پیامبر است و این از وصایای پیامبران است.
گفتم: مادر! پس از پیامبر ما، پیامبری نیست؛ بلکه او فرزند پیامبر است.
▫️ گفت: فرزندم! دین تو، بهترین دین است. آن را بر من عرضه کن. من آن دین را بر او عرضه کردم و او اسلام را پذیرفت و (مسائل) دین را به او آموختم.
او نماز ظهر، عصر، مغرب و عشا را خواند. آن گاه در شب به او عارضه ای روی کرد. گفت: ای فرزندم! آنچه را به من آموختی، دوباره برایم باز گو.
من دوباره برایش بازگو کردم. او به آن، اقرار کرد و از دنیا رفت.
❤️ صبح هنگام، مسلمانان او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و در قبرش گذاشتم.
📚 الکافی: ج ۲ ص ۱۶۰ ح ۱۱، دانشنامه قرآن و حدیث ج ۱۵ ص ۳۶۲
🔸@hadithnet
.
| #احادیث_داستانی |
☆ کمک در دل شب!
◫ الکافی ـ به نقل از مُعَلّی بن خُنَیس ـ:
⁙ #امام_صادق_علیه_السلام در شبی که نَم نَمْ باران می آمد، به قصد صُفّه بنی ساعده خارج شد.
من در پی ایشان به راه افتادم. ناگاه، چیزی از دست ایشان افتاد. گفت:
✓ «بسم اللّه. خدایا! به ما برگردان».
من جلو رفتم و سلام کردم.
فرمود: «معلّی؟».
گفتم: بله، فدایت شوم!
✓ فرمود: «با دستت بگرد و آنچه یافتی، به من بده».
من گشتم. دیدم مقدار زیادی نان، روی زمین، پراکنده شده است، و هر چه می یافتم، تحویل ایشان می دادم. ناگاه کیسه چرمینی پر از نان یافتم که نمی توانستم آن را بلند کنم.
گفتم: فدایت شوم! آن را روی سرم حمل می کنم.
✓ فرمود: «نه. من به این کار، از تو سزاوارترم؛ امّا همراهم بیا».
ما به صُفّه بنی ساعده رفتیم. عدّه ای را دیدیم که خوابیده اند. امام(ع) آهسته یکی دو گِرده نان، کنار هر کدام گذاشت تا به نفر آخر رسید. سپس بر گشتیم.
گفتم: فدایت شوم! آیا اینها حق را می شناسند (شیعه شما هستند)؟
فرمود:
✓ «اگر می شناختند که در ناچیزترین دارایی هایمان هم با آنها مواسات می کردیم (در همه چیزمان شریکشان می کردیم)».
📗الکافی: ج۴ ص۸ ح۳،
دانشنامه قرآن و حدیث ج۴ ص۲۷۴
@hadithnet | معارف حدیث