eitaa logo
داستان های خوب (معنوی)
696 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
11 فایل
✅ کانال ما را به دوستان خوبتون معرفی کنید😘😘 ✅ داستان های خوب را جهت بارگذاری در کانال به این آیدی بفرستید 🌹 متشکرم @aliskh ✅ از انتقادات و پیشنهادات سازنده استقبال می کنیم..دریغ نفرمایید ✅ تبادل و تبلیغ خدمتتون هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
💫"ﺁﺩﻣﻬﺎ " ﻫﻢ ﻣﺜﻞ "ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻫﻨﺪﺳﯽ " ﻫﺴﺘﻨﺪ : 👈 ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ " ﻣﻮﺍﺯﯼ" ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺎﻫﯿﭻ ﮐﺴﯽ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ! 👈 ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ "ﻣﺘﻘﺎﻃﻌﻨﺪ " ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺳﻮﻫﺎﻥ ﺍﻋﺼﺎﺏ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻭ ﻣﺦ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ! 👈 ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ "ﻧﻘﻄﻪ ﺍﻧﺪ" ﮐﻮﭼﮑﻨﺪ ﻭ ﻗﺪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ! 👈 ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ "ﭘﺎﺭﻩ ﺧﻄﻨﺪ " ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁﺧﺮﺷﻮﻥ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟! 👈 ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ "ﺩﺍﯾﺮﻩ ﺍﻧﺪ " ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻫﻤﻪ ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ،ﻣﻮﺝ ﻣﺜﺒﺖ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ! 👈 ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ "ﻣﺜﻠﺜﻨﺪ " ﻫﺮ ﺟﻮﺭ ﻧﮕﺎﻫﺸﺎﻥ ﮐﻨﯽ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺗﯿﺰ ﻭ ﺭﮎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻣﺜﻞ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﺧﻄﺮ ﻣﯿﻤﺎﻧﻨﺪ! 👈 ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ "ﻣﺮﺑﻌﻨﺪ " ﭼﺎﺭﭼﻮﺏ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻣﻨﻈﻢ ﻭ ﺧﺸﮑﻨﺪ! 👈 ﺑﻌﻀﯿﻬﺎ ﻫﻢ "ﺧﻂ ﺧﻄﯿﻨﺪ " ﻣﺜﻞ ﻣﺎﯾﻌﺎﺕ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﻇﺮﻓﺸﻮﻥ ﺩﺭﻣﯿﺎﻥ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺧﻂ ،ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺗﯿﺰ، ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺧﺸﮏ ﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﺻﻤﯿﻤﯽ ! 🌹 ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﻮﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﯼ " ﺩﺍﯾﺮﻩ ﺻﻔﺖ " 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌱‌⃟🌸๛ •┈┈•❀🌸❀•┈┈• https://eitaa.com/dastanhayekhob
🔻خانه کلنگی 🏚🏚🏚 سعید در بنگاه نشسته بود که خانه‌ای برای ورثه و کلنگی به قیمت خوب و مناسبی برای خرید پیدا می‌کند.خانه‌ای کلنگی و فرسوده در قسمت خوب شهر به قیمت 150 میلیون خریداری می‌کند. وراث که وضع مالی خوبی داشتند و به دنبال فروش خانه پدری و تصاحب سهم‌الارث خود بودند و عجله داشتند به شهر خود برگردند، سعید با مکر و ترفند از فرصت استفاده کرده خانه را در یک ساعت به قیمت ارزان معامله می‌کنند. یکی از وراث که برادر کوچک بود در تهران دانشجو بود که به سایر برادران وکالت فروش داده بود. سایر برادر و خواهران نیاز مالی نداشتند مگر برادر کوچک. برادر کوچک به سعید زنگ می‌زند و از فروش آن سهم نارضایتی و اظهار اغفال می‌کند و از سعید می‌خواهد که مبلغ 5 میلیون به او بدهد؛ اما سعید که چشمش را مال دنیا کور کرده بود با وجود خریدار داشتن خانه کلنگی به قیمت 220 میلیون بعد از ده روز و سود 70 میلیونیِ باد آورده، راضی به راضی کردن و دادن حق برادر کوچک نمی‌شود. دست آخر که برادر کوچک ناامید می‌شود و او را نفرین و حق اش را به خدا برای گرفتن می سپارد. جلوی خانه کلنگی سعید کارگران کارخانه‌ای ساعت 6 صبح منتظر سرویس کارخانه می‌ایستادند. پنج‌شنبه دوم آذر دو روز مانده به عاشورای حسینی، یک علم عزاداری جلوی خانه کلنگی بر بالای تیر چراغ برقی زده بودند. شب قبل بادی زده و علم را به حرکت در آورده بود. گوشه علم که با طناب‌های سبزی حلقوی دوخته شده بود، یکی از این حلقه‌ها بر دیوار خانه کلنگی خانه سعید زیر یک آجری که ملات زیر آن پوسیده بود گیر می‌کند. ساعت 6 صبح باد شدیدتر می‌شود و بر علم می‌زند. در این حال همان ریسمان حلقوی علم،آجر را از جا می‌کند و بر سر کارگری می‌اندازد که زیر آن آجر به دیوار تکیه داده بود و منتظر سرویس کارخانه بود و همانجا کارگر جان می‌دهد. بعد از کلی شکایت خانواده مقتول، سعید به علت سفت نکردن دیوار خانه‌اش و عدم نصب تابلوی هشدار به رهگذران عبوری به عنوان ضامن قتل شناخته می‌شود و خانه کلنگی را به همراه طلاهای همسر خود می‌فروشد و دیه مقتول را می‌پردازد... 🏚🏚🏚 https://eitaa.com/dastanhayekhob
به نظرم خیلی قشنگ و قابل تامل است👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻ابوعلی سینا و کناس آورده‌اند که «شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا» روزی با کوکبه‌ی وزارت می‌گذشت، کُنّاسی را دید که به کار متعفّن خویش مشغول است و این شعر به آواز بلند می‌خواند: گرامی داشتم ای نفس از آنت که آسان بگذرد بر دل جهانت ابوعلی سینا تبسّمی نمود و به او فرمود: حقاً خوب نفس خود را گرامی داشته‌ای که به چنین شغل پست (درآوردن خاک و نجاسات از چاه) مبتلا هستی. کنّاس از کار دست کشید و رو به ابوعلی سینا کرد و گفت: نان از شغل خسیس (کار پست) می‌خورم تا بار منّت شیخ‌الرئیس نکشم. https://eitaa.com/dastanhayekhob