قهرمانان کربلا . حسین(ع).mp3(1).mp3
19.11M
📗کتاب صوتی
#قهرمانان_کربلا
قسمت 1⃣
☘حسین (ع) کشتی نجات
🎤با صدای #محمد_حسین_پویانفر
✅رده سنی #کودک_و_نوجوان
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
قهرمانان کربلا . مسلم.mp3.mp3
11.36M
📗کتاب صوتی
#قهرمانان_کربلا
قسمت 2⃣
☘مسلم یار گوش به فرمان حسین
🎤با صدای #محمد_حسین_پویانفر
✅رده سنی #کودک_و_نوجوان
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
قهرمانان کربلا . حر.mp3.mp3
13.28M
📗کتاب صوتی
#قهرمانان_کربلا
قسمت 3⃣
☘ حر ، مردی آزاده
🎤با صدای #محمد_حسین_پویانفر
✅رده سنی #کودک_و_نوجوان
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
قهرمانان کربلا . زهیر.mp3.mp3
12.77M
📗کتاب صوتی
#قهرمانان_کربلا
قسمت 4⃣
☘ زهیر ، دوستدار امام حسین(ع)
🎤با صدای #محمد_حسین_پویانفر
✅رده سنی #کودک_و_نوجوان
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
قهرمانان کربلا . حبیب.mp3.mp3
8.18M
📗کتاب صوتی
#قهرمانان_کربلا
قسمت 5⃣
☘ حبیب ، یار و دوستدار امام حسین(ع)
🎤با صدای #محمد_حسین_پویانفر
✅رده سنی #کودک_و_نوجوان
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
قهرمانان کربلا . زینب(س).mp3.mp3
12.14M
📗کتاب صوتی
#قهرمانان_کربلا
قسمت 6⃣
☘ زینب (س) ، پیام آور مقاوم و صبور کربلا
🎤با صدای #محمد_حسین_پویانفر
✅رده سنی #کودک_و_نوجوان
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
قهرمانان کربلا . ام البنین.mp3.mp3
11.01M
📗کتاب صوتی
#قهرمانان_کربلا
قسمت 7⃣
☘ ام البنین (س) ، دوستدار فرزندان حضرت فاطمه (س)
🎤با صدای #محمد_حسین_پویانفر
✅رده سنی #کودک_و_نوجوان
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
🍀🍂🍀🍂🍀❤️❤️🍂🍀🍂🍀🍂رمان جذاب و عاشقانه،
🍀فانتزی و پلیسی #دلداده
🍂قسمت ۱ و ۲
❤️امیرعلی
نگاهی به پرونده توی دستم انداختم،
مگه میشد اینقدر کارشو تمیز انجام داده که حتی اثری از خودش نذاشته! کلافه دستی به موهام کشیدم و از جام بلند شدم، لباس های مخصوص رو با لباسهای عادیم عوض کردم و از اتاقم رفتم بیرون
داشتم سمت درخروجی اداره میرفتم که رامین رو دیدم، سمتم اومد و طلبکارانه روبه روم ایستاد
-کجا؟
-خونهی آقاشجاع
بعدش تک خنده ای زدم
-هه هه، کم نمک بریز
-من که میدونم دلت از کجا پره
گفتن این حرفم همانا و غر زدنای رامین
-امیرعلی به جان خودت من دیگه از دست سرهنگ کلافه شدم، یه شوخی کردماااا، امشب باید اینجا باشم، اهه....
-تقصیرخودت بود برادرمن، آخه کی تاحالا با سرهنگ شوخی کرده، البته تو آدم بشو نیستی یهو دیدی توبیخت کرد هااا گفته باشم
-تو هم که عین سرهنگی
-دیدی گفتم آدم نمیشی، خیلی خب من دیگه برم، جنابعالی هم برو به کارت برس، یهو خوابت نبره ها
-امیرعلی میری بیرون یا با تیپا پرتت میکنم
خندیدم و بعداز خداحافظی راهی خونمون شدم
.
.
.
رسیدم خونه و وارد هال شدم، مثل همیشه باصدای نسبتا بلندی گفتم:
-اهالی خونه من اومدم
مامان همونطور که دستشو با هوله خشک میکرد از آشپزخونه اومد بیرون، بالبخند همیشگیش سلام کرد
-سلام پسرم، خسته نباشی
-سلام مامان جان شماهم خسته نباشی، بابا هنوز نیومده؟
-نه مادر، الان میاد
-سارای خل و چل کجاست
صدای سارا از آشپزخونه اومد
-خل و چل خودتی چشم منو دور دیدی هاا
از آشپزخونه اومد بیرون و طلبکارانه بهم نگاه کرد
-علیک سلام
-سلام خسته نباشی
-همچنین شماهم خسته نباشی، تو آشپزخونه چیکار میکردی؟
-هیچی دیگه، شام امشب بامنه
زیرلب ولی طوری که اونم بشنوه گفتم: -یاخدا، مسموم نشیم صلوات
سارا: -چی گفتییی؟ مگه غذاهای من چشونه؟ ها؟
تک خنده ای زدم
-هیچیشون نیس، فقط بگی نگی تهشون سیاهه، البته دربرخی مواقع دچار مسومیت میشیم، علاوه براونم یه بار فشارمون میره بالا، یه بار میاد پایین
مامان خندید و رفت روی کاناپه نشست، سارا هم رنگ صورتش قرمز شد ، طوری که ملاقه رو تو هوا تکون میداد گفت:
-ببین جناب سروان رستگار، یا همین الان میری تو اتاقت یاایندفعه تضمین نمیکنم بلایی سرت نیارم
-خیلی خب حالا چرا عصبانی میشی
رفتم تو اتاقم و لباسامو عوض کردم،
بعد از عوض کردن لباسام، دوباره برگشتم تو هال نشستم،اینقدر که به پرونده ها نگاه میکردم تا سرنخی پیداکنم، سردرد گرفته بودم،
سرمو به مبل تکیه دادم و چشمامو بستم، به این فکرمیکردم که طرف کی میتونه باشه؟ نقشهی داروها، مسموم کردن مردم، کار کدوم بی رحمیه
-امیرعلی
چشمامو بازکردم و با لیوان شربت البالو روبه رو شدم
-ای بابا، داداش بگیرش دیگه دستم دردگرفت
لیوان رو از دست سارا گرفتم و تشکرکردم
-خواهش میکنم
کنارم نشست و بهم زل زد
-چیه، نگاه میکنی؟
-هیچی، تو دلم قربون صدقهی داداش قهرمانم میرفتم
آروم خندیدم و گفتم:
-چیشدیهو مهربون شدی
دهنشو کج کرد و به روبه روش خیره شد
-خوبی اصلا بهت نیومده امیرعلی، اصلا هاااا، بمیرم برا مائده
-اوه، چه خواهر شوهر خوبی
-به وقتش خواهرشوهر بازی هم درمیارم خان داداش
-چه خواهرشوهر بدی
خندید و دوباره سمتم برگشت
-لابد داری واسه فرداشب برنامه میچینی، مگه نه
-نه، ولی... لحظه شماری میکنم
-اوه اوه، چه عشق آتشینی
لبخندی به روش زدم و لیوان شربت رو سر کشیدم
-پِی بردم مائده حتما کنارت خوشبخت میشه
-شک داشتی؟
-بگی نگی
چشم غره ای براش در کردم.
🍂ادامه دارد....
✍نویسنده؛ اسرا بانو
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
MellateEshgh-081-KimiaGhoniehZihajjehye644.mp3
14.22M
ملت عشق قسمت 81
#کتاب_صوتی
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
MellateEshgh-082-KerraGhoniehZihajjehye644.mp3
9.59M
ملت عشق قسمت 82
#کتاب_صوتی
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
MellateEshgh-083-EllaBoston15Juan2008.mp3
17.81M
ملت عشق قسمت 83
#کتاب_صوتی
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
MellateEshgh-084-ShamsGhoniehZihajjehye644.mp3
8.35M
ملت عشق قسمت 84
#کتاب_صوتی
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh