هدایت شده از کودکانه
تنتن که بود و چه کرد؟ 🧐
قبلاً گفتیم که «تنتن» یکی از محبوبترین «کمیک»های جهانه. «تنتن» یه خبرنگار کنجکاوه که با سگش، میلو، اینور و اونور میره و اتفاقات جالب و بامزهای براش میافته. 🦮👀👣👱♂
اولین داستان تنتن حدود صد سال پیش توسط یه کارتونیست بلژیکی به نام «ژُرژ پروسپه رِمی» با نام مستعار «هرژه» نوشته شد و به ۲۴ جلد رسید.
🖌📝
مجموعه کتابهای «تنتن» تا حالا بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه فروخته شده و به ۷۰ زبان دنیا هم ترجمه شده. «نگید: برگام. بگید: چه جالب»!
🤭
❤️ میدونید دلیل محبوبیت کتابهای «تنتن» چیه؟
اولاً که نقاشیهای آقای هرژه خیلی دقیق و جذاب و پر از جزییاته. انگار داریم فیلم یا انیمیشن واگعی میبینیم!
ثانیاً موضوع کتابها یه جوریه که هم برای بچهها جذابه هم برای بزرگترها.
بعدشم ماجراهای تنتن همیشه یه طنز ظریف و بامزه داره که موقع خوندن و دیدنش هم به فکر فرومیریم، هم هیجانزده میشیم، هم شگفتزده میشیم، هم میخندیم.
خلاصه که کمیک تنتنانی تا نخوانی ندانی:)
#معرفی_کتاب
🧑🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
@Schoolteacher401
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@koodaks
#کودک #قصه #بازی
سلام به ماهی سیاه کوچولو 🙋♂🙋♀
🐟
🔹شب چله بود. ته دریا ماهی پیر دوازده هزارتا از بچهها و نوههایش را دور خودش جمع کرده بود و برای اونها قصه میگفت:
یکی بود، یکی نبود. یک ماهی سیاه کوچولو بود که با مادرش در جویباری زندگی میکرد...
این چیه بچهها؟ شروع داستان ماهی سیاه کوچولو! 🐠
🔸که حتما اسمش رو زیاد شنیدید و یا شاید قبلا هم سرسرکی خوندید (اینطور میگم که به این بهونه دوباره بخونیدش).
🔹ماهی سیاه کوچولو قصهی یه ماهی سیاه ریزه است که کنار مامانش تو یه جویبار زندگی میکنند و هی با هم تو یه تیکه جای کوچولو میرن و میآن. تازهی تازهشم ماهی سیاه کوچولو تکفرزند هم هست.
🔸حالا که خوب متوجه شرایط زندگی ماهی سیاه کوچولو شدید، حدس بزنید چی می شه؟ این ماهی یکی یدونهی سیاه ریزه میزه، یه روز صبح از خواب بیدار میشه و به مامانش میگه: من فهمیدم که بیشتر ماهیها موقع پیری شکایت میکنند که زندگیشون رو بیخودی تلف کردند. از همه چیز شکایت دارند. من میخوام بدونم راستی راستی زندگی یعنی همینکه تو یه تیکه جا هی بری و برگردی تا پیر بشی و دیگه هیچ؟ یا اینکه طور دیگهای هم میشه تو دنیا زندگی کرد؟
🔹و خب... میشه حدس زد دیگه. بعدشم مامانش مخالفت میکنه و میگه واه واه چه حرفها، سرت رو بنداز پایین و زندگیت رو بکن بچهجون.
🔸بچهجون هم سرش رو نمیندازه پایین و میره تا خودش تجربه کنه. خودش ببینه زندگی یعنی چی؟ ولی همه چیز که گل و بلبل نیست... تو مسیر، مرغ سقا و اره ماهی و پرندهی ماهیخوار هم هست. پس باید چیکار کرد؟ برای ماهی کوچولو چه اتفاقی میفته؟ در مواجهه با پرندههای ماهیخوار زندگیمون باید چیکار کنیم؟
من نمیدونم که!
قصه رو بخونید تا بفهمید! 📚
#معرفی_کتاب
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
می دانستم ابراهیم عاشق حضرت زهرا (س) و مجالس منتسب به ایشان
است. یک شب به اصرار بردمش جلسه
معروف به عید الزهرا (س) شب نهم
ربیع. فکر می کردم ابراهیم از حضور
در این جمع خوشحال باشد.
مداح جلسه به خیال خودش برای شادی
دل حضرت زهرا (س)، حرف های زشتی به زبان آورد. اواسط جلسه بود
که ابراهیم دیگر طاقتش طاق شد. به
من اشاره ای کرد و باهم بیرون رفتیم.
خیلی به هم ریخته بود. خطاب به من با عصبانیت دستش را تکان می داد و گفت: «توی این مجالس خدا پیدا نمیشه. همیشه جایی برو که حرف خدا
و اهل بیت (ع) باشه». این جمله را چندین بار تکرار کرد.
بعدها که نظر علما را درباره این مجالس و ضرورت حفظ وحدت دیدم، به دقت نظر ابراهیم بیشتر پی بردم.
📚 کتاب "سلام بر ابراهیم"
#شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها
#الگوی_اخلاق
#روایت_فتح
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
🎁بستهی اول🎁
این کتابها رو برای دوست داشتن خودت بخون!
۱. مشکل زرافهای
نویسنده: جوری جان
گروه سنی: ۷ تا ۹ سال
انتشارات پرتقال
ادوارد یه زرافهس که نمیتونه مثل باقی حیوونای اطرافش از زندگیش لذت ببره... میپرسین چرا؟ آخه اون اصلاً گردنشو دوست نداره. برای این دوست نداشتن هم کلی دلیل داره. 🦒❤️🩹
مثلاً فکر میکنه گردنش زیادی درازه🙄
زیادی کجوکولهس😬
خیلی باریکه😮
شل و وِل به نظر میاد😫
و خلاصه که زیادی گردنه! 😑
ادوارد با بستن شال گردنهای مختلف و زدن پاپیونهای خوشگل، پنهان شدن پشت بوتهها و کلی کارهای دیگه، سعی داره کاری کنه که گردنش کمتر به چشم بیاد، اما آخرش بازم بیفایدهست!
🧶🧣🎀🗒🌳
تا اینکه با لاکپشتی به نام سایروس آشنا میشه. باقیشو خودت از زبون نویسنده جان بخون.
۲. گوسفندی که میخواست بزرگ باشد، خیلی بزرگ
نویسنده: ژوزف تئوبالد
گروه سنی: ۴+ سال
انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
"برفی" یه گوسفند کوچیکه که با باقی گوسفندها، توی علفزار بازی نمیکنه. تا اینکه یه روز دوستش "پشمی" دربارهی علت این موضوع ازش سوال کرد و برفی گفت علتش اینه که اون نمیتونه مثل بقیه تندی بدوه و بالا و پایین بپره. چون، جثهش خیلی کوچیکه.
🐏🐑🐏🐑🐏🌨
اما برفی یه روز تصمیم گرفت انقدر علف بخوره که از همهی گوسفندها بزرگتر بشه.
حالا به نظرت نتیجهش چی شد؟ هیچی دیگه، کارش به جایی رسید که کل علفزارهای کرهی زمینو که چه عرض کنم...
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌎
اگه میخوای بدونی سرنوشتش چی شد، باید خودت کتابو بخونی. شاید اونوقت حس برفی و حتی آدمایی مثل اونو بهتر درک کنی.
🌨🌱🐑
۳. جعبهبهدوش
نویسنده: وَنسا روئدِر
گروه سنی: ۳ تا ۶ سال
انتشارات مهرسا
"پوشا" یه لاکپشتِ بدونِ لاکه که روز تولدش یه لاکِ جعبهایِ زیبا از پدر و مادرش هدیه میگیره. اما بعد از مدتی از لاکش خسته میشه.
آخه اون اصلاً شبیه باقی لاکپشتها نیست و یه جعبه نمیتونه براش جای لاکو بگیره...
📦💔🐢
(اینجام که ایموجی لاکپشتِ بیلاک نداریم! 🥲)
خلاصه پوشا با کمکِ دوستِ خرچنگش خیلی تلاش میکنه برای خودش یه لاک جدید دستوپا کنه.
🦞🐢
پوشا میره سراغ صندوقِ پستی، جعبههای هدیه، ضبط صوت و... اما هیچکدوم براش لاک خوبی نمیشن!
📮🎁📻
اگه میخوای یه گشتوگذار هیجانانگیز با پوشا داشته باشی تا لاک محبوبشو پیدا کنه، این کتاب تصویری جذابو از دست.
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
🎁بستهی دوم🎁
آشنایی با ۴ داستان تصویری برای پایداری دوستیهات
میخوام از داستانهایی برات بگم که کمکت میکنن دوستیهاتو بهتر حفظ کنی، و حتی اگه یه وقتی وقت خداحافظی با یه دوست رسید، بدونی چطور از احساساتی مثل غم و ترس عبور کنی.
۱- برگرد خونه دیگه
نویسنده: جوری جان
انتشارات پرتقال
۳ تا ۷ سال
اردکه و خرسه دو تا همسایهان که از قضا خیلی هم با هم دوستن. فقط مشکل اینه که اردکه نمیذاره خرسه حتی تنهایی یه نفس آسوده بکشه، تا اینکه یه روز خرسه دلو به دریا میزنه و دور از چشم اردکه، میره گردش و تفریح و ماهیگیری...
🦆🧸🎏
حالا اردکه دلش گرفته و میخواد هرطور شده بره خرسه رو پیدا کنه تا با هم خوش بگذرونن!
💔🔦🏝
همهی اینا که گفتم فقط حرف بود! چون این داستانو واقعاً باید با تصویر دید تا شیرینی روایتش و طنزی که در اون وجود داره رو با تمام وجودت حس کنی.
۲-خداحافظ دوست من، سلام دوست من
نویسنده: کوری دورفِلد
گروه سنی: ۳ تا ۷ سال
انتشارات پرتقال
گاهی درست وقتی که هیچ انتظار نداری، مجبوری با بعضی چیزهایی که دوست داری خداحافظی کنی. مثلاً خداحافظی با یه دوست... اماخوبیش اینه که همیشه بعد از هر خداحافظی، وقت سلام کردنه!
🙋🏻♀️🙋🏻
توی این داستان آداب سلام و خداحافظی با چیزهای دوستداشتنی رو یاد میگیری. تا یادت باشه خداحافظی با امروز، سلامی به فرداست!
🫂☀️🌈
۳- پسر، موش کور، روباه و اسب
نویسنده: چارلی مکسی
گروه سنی: ۹ تا ۱۲ سال
انتشارات پرتقال
توی این داستان از دوستی یه پسربچه با یه موش کور عاشق کیک خامهای، یه روباه آروم و ساکت و یه اسب مهربون میخونی که مسیری طولانی رو با هم میگذرونن.
👦🏻🐭🦊🦄
اونا از همدیگه خیلی چیزا یاد میگیرن و به نتایجی میرسن که شاید هیچوقت تنهایی بهش نمیرسیدن. راستی انیمیشن این داستانم ساخته شده. البته من توصیه میکنم اول کتابشو بخونی تا انیمیشنش بیشتر بهت بچسبه.
📒🖥🍿🧁
۴- مترسک و آدمبرفی
نویسنده: رابرت بِرودر
گروه سنی: ۴ تا ۸ سال
انتشارات مهرسا
یه روز بهاری، کشاورزی مترسکی برای مزرعهاش درست کرد. مترسک تنها بود، تا اینکه بچهها کنارش آدمبرفی ساختن. اما خیلی زود هوا گرم و گرمتر شد و آدمبرفی از پیش مترسک رفت...
🌱🌾🌱☀️
داستان مترسک اما اینجا تموم نشد.
☃️🌨🫥
اگه میخوای بدونی آدمبرفی و مترسک چطور دوباره همدیگه رو دیدن، این کتابو حتما بخون.
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
🎁بستهی سوم🎁
معرفی ۴ زندگینامهی تاثیرگذار به دختران
بریم با ۴ داستان هیجانانگیز از مجموعهی زنان کوچک، آرزوهای دور و دراز آشنا بشیم.
۱. ماری کوری
ماری وقتی خیلی کوچیک بود، دلش میخواست دانشمند بشه. اون توی خانوادهی فقیری بزرگ شده بود، اما وقتی به خاطر یک تحقیق دانشآموزی مدال طلا گرفت، حس کرد باید برای رویاش تلاش کنه.
🏅🧒🏻
ماری بعدها برای اینکه بتونه بره دانشگاه، مجبور شد به فرانسه سفر کنه. چون زنها توی شهرِ اون اجازهی تحصیل نداشتن.
👩🏻🎓🛤
بعدش اتفاقات هیجانانگیز زیادی براش افتاد. ما امروز میدونیم ماری کوری اولین زنیه که جایزهی نوبلو برده. اونم نه یکبار، بلکه دوبار و برای رشتهی فیزیک و شیمی.
🏆🏆
خلاصه که ماجرای شیرین موفقیتهای ماری رو در این کتاب بخون و از تلاشهای خستگیناپذیرش باخبر شو.
۲. آمِلیا اِرهارت
اولینبار که آمِلیا به تماشای یه نمایش هوانوردی نشست، فهمید از ته دل دوست داره یه پرنده بشه.
✈️🕊
بعد تصمیم گرفت خلبان بشه. اون اولین زن خلبانی بود که تونست با همراهی یه خلبان و مکانیک در ارتفاع چهار هزار و دویست متری پرواز کنه.
👮🏻♀️🛫
آملیا بالای اقیانوس اطلس پرواز کرد و برای نهنگها دست تکون داد. بعدش خیلی زود آوازهی شهرتش همهجا پیچید.
🛩🙋🏻♀️🌊🌊🐳🐳🐳🌊🌊🌊🌊
اما این تازه اول راه پرهیجان خلبانی آملیا بود. اون یه تصمیم بزرگ در سر داشت که در چهلسالگی بالاخره عملیش کرد.
اگه دلت میخواد با داستانِ زندگیِ آملیا همراه بشی و آدمها رو از نگاه یه پرنده ببینی، این کتابو حتماً بخون. خوندنش کمکت میکنه که بدونی این زنِ موفق و شجاع چطور اوج گرفت و به رویاش رسید.
✈️🌈
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
۳. فریدا کالو
فریدا، نقاش معروفِ مکزیکی، از بچگی دلش میخواست با بقیه متفاوت باشه. توی بچگی به خاطر بیماری فلج اطفال یکی از پاهاش شکل لاغر و بدفرمی پیدا کرد و توی جوونی به خاطر یه تصادف شدید به بستر افتاد.
👧🏻🛏
اما فریدا همچنان رویاهاشو زندگی کرد و تصمیم گرفت در همون بستر بیماری از چهرهی خودش و غم های درونش نقاشی بکشه.
👩🏻🎨🖼🪭🫀
بعد هم نقاشیهاشو به یکی از نقاشای معروف به نام دیهگو ریوِرا نشون داد. باقی داستان مشهور شدن فریدا رو از زبون خانم نویسنده بخون.
🎨✨
۴. آگاتا کریستی
آگاتا از وقتی خیلی کوچیک بود، برای قصههایی که میشنید، پایانهای جدید توی ذهنش میساخت.
🗒💬
اون عاشق داستانهای کارآگاهی بود، ولی به خاطر جنگ مجبور شد به جای نوشتن به سربازهای زخمی کمک کنه.
👩🏻⚕️💊🌡🩹🛌
همین باعث شد بعد از جنگ با کلی تجربه به دنیای نویسندگی برگرده. آگاتا بعدها شخصیت هرکول پوآرو رو خلق کرد که در سرتاسر دنیا کلی طرفدار داره. داستان کامل نوشتههای این نویسنده رو در این کتاب بخون.
🕵️♂️✍️📃
راستی، این کتابهای تصویری مناسب دختران ۷ تا ۱۲ ساله هستن. البته که خوندنشون برای دختران نوجوان هم خالی از لطف نیست. از شما چه پنهون، خود من، با وجود اینکه خیلی وقته از روزهای نوجوونیم گذشته، با خوندنشون کلی انگیزه گرفتم.
تا معرفی بستهی کتاب بعدی، مراقب خودت و رویاهات باش.
🪁🔮🪞
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#داستان
طناب پوسیده
فاطمه قهرمانی
عطر چای ترش و رنگ سرخ آن، لبخند بر لبانم می نشاند. از وقتی دکتر گفته چای ترش برای فشار خونم خوب است، مهرانه مرتب برایم دم می کند.
می گویم: «ممنونم مهرانه جان»
ـ نوش جونت
ـ مهتاب کجاست؟
ـ فردا امتحان داره زود خوابید.
جرعه ای از چای می نوشم و سر تکان می دهم. مهرانه افتاده به جان پوست کنار ناخنش و تا خون به راه نیندازد ول کن ماجرا نیست! این یعنی می خواهد چیزی بگوید اما نمی داند چطور مطرحش کند. دستش را می گیرم و مانع کندن پوستش می شوم.
ـ چی شده؟
ـ هیچی! چی می خواد بشه؟
ـ مهرانه! من دیگه تو رو نشناسم که باید سرم رو بذارم بمیرم.
ـ خدا نکنه مهدی این حرفا چیه؟
ـ پس بگو
مردد از زیر رومیزی چیزی بیرون می آورد. یک کارت عروسی صورتی با گل های ریز کرم است.
ـ به سلامتی عروسی کیه؟
ـ مهسا
ـ مهسا؟ کدوم مهسا؟
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
طناب پوسیده.pdf
2.12M
#داستان
نویسنده: #فاطمه_قهرمانی
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
با محبوبترین دخترانِ شاهنامه آشنا شو؛
گردآفریدِ جنگاور و رودابهیِ جسور و بااحساس
در شاهنامهی فردوسی، میتونی با شخصیتهای زنی آشنا بشی که با وجودِ مشکلات، تسلیمِ سرنوشت نمیشن و پابهپای مردان برای رسیدن به خواستههاشون میجنگن. رودابه و گردآفرید دو تا از این دخترانِ شجاع هستن که در ادامه ازشون برات میگم.
💁🏻♀🙋🏻♀
رودابه؛ دختری که تسلیمِ تقدیرش نمیشه
رودابه زنی شجاع، احساساتی، با درون و ظاهر زیباست. اون دخترِ فرمانروای کابلستان و همسر زاله. ازدواج رودابه و زال خیلی سرنوشتسازه؛ چون حاصلش زاده شدن رستم، محبوبترین پهلوان ایرانیه.
👨🏻🦱👩🏻🦱👶🏻
روزی زال به قصد شکار و گشتوگذار به کابلستان سفر میکنه و با شنیدن وصفِ خوبیهای رودابه توجهش به اون میشه:
یکی نامدار از میان مِهان*
چنین گفت کای پهلوانِ جهان
پسِ پردهی او یکی دختر است
که رویش ز خورشید روشنتر است
*مهان=بزرگان
👩🏻🦱👑☀️
رودابه هم بعد از دیدار پدرش با زال با شنیدن وصف پهلوانیهای این مرد بهش دل میبنده.
در اولین دیدارشون، رودابه گیسوان بلندشو مثل طناب درهم میپیچه تا زال بتونه وارد قصرش بشه. در افسانههای آلمانی دختری به نام راپونزل هست که مثل رودابه گیسوان بلندی داره و بعضیها معتقدن این دو دخترِ افسانهای در اصل یکی هستن. انیمیشن «گیسوکمند» براساس همین افسانه ساخته شده.
اینم بگم که پیوند بین زال و رودابه بهخاطر مخالفتهای منوچهر، پادشاه زابلستان، ممنوع اعلام میشه، اما بالاخره با چارهجوییها و پیگیریهای زیاد سام، پدر زال، اونها به وصال هم میرسن. البته که تلاشهای رودابه و سام در این وصلت فرخنده نقش بسیار مهمی داره.
👩❤️👨🎊
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
گردآفرید؛ دختری که پابهپای پهلوانان مرد میجنگه
گردآفرید از پهلوانان زن ایرانیه که با ویژگی شجاعت و چالاکی و جنگاوری شناخته میشه.
اون دخترِ گُژدهم، فرماندهی دژِ سپیده.
🥷🏹
دژِ سپید در مرز ایران و توران قرار داره و سهراب، فرزند رستم، قبل از اومدن به ایران باید از این دژ بگذره. پهلوانی به نام هَژیر سعی داره مانع سهراب بشه، اما شکست میخوره. تا اینکه گردآفرید اعلام میکنه که میخواد با سهراب بجنگه.
👀😮
جنگ با سهراب سخته، اما گردآفرید همهی تلاششو میکنه. و با اینکه شکست میخوره و سهراب به اینکه با یه دختر جنگیده پی میبره، راه چارهای میاندیشه. اون سهراب رو فریب میده و نمیذاره وارد دژ بشه و اینطوری از یکی از دژهای ایران، در مرز مشترک ایران و توران، محافظت میکنه.
👩🏻✌️
تازه آخرشم به کنایه به سهراب میگه بهتره قبل از رسیدنِ رستم همراه با سپاهیانش به توران برگرده. 😆
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#ضرب_المثل
استخوان لای زخم گذاشتن (ضرب المثل)
🚺🚹🚼
استخوان لای زخم گذاشتن (ضرب المثل)
استخوان لای زخم گذاشتن (ضرب المثل)
قصابی بود که هنگام کار با ساتور دستش را بریده بود و خون زیادی از زخمش می چکید . همسایه ها جمع شدند و او را نزد حکیم باشی که دکتر شهرشان بود بردند . حکیم بعد از ضد عفونی زخم میخواست آن را ببندد که متوجه شد لای زخم قصاب استخوان کوچکی مانده است . می خواست آن را بیرون بکشد اما پشیمان شد و با همان حالت زخم دست قصاب را بست و به او گفت : زخمت خیلی عمیق است و باید یک روز در میان نزد من بیایی تا زخمت را پانسمان کنم.
از آن روز به بعد کار قصاب درآمد . هر روز مقداری گوشت با خود میبرد و با مبلغی به حکیم باشی میداد و حکیم هم همان کار همیشگی را می کرد اما زخم قصاب خوب نشد که نشد .
مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه روزی حکیم برای مداوای بیماری از شهر خارج شد و چند روزی به سفر رفت و از آنجایی که پسرش طبابت را از او یاد گرفته بود به جای او بیماران را مداوا می کرد .
آن روز هم طبق معمول همیشه قصاب نزد حکیم رفت و حکیم باشی دست او را مداوا کرد و پس از ضد عفونی می خواست پانسمان کند که متوجه استخوان لای زخم شد و آن را بیرون کشید و زخم را بست و به قصاب گفت : به زودی زخمت بهبود پیدا میکند .
دو روز بعد قصاب خوشحال نزد پسر حکیم آمد و به او گفت : تو بهتر از پدرت مداوا می کنی . زخم من امروز خیلی بهتر است . پسر حکیم هم بار دیگر زخم را ضدعفونی کرد و بست و به قصاب گفت :از فردا نیازی نیست که نزد من بیایی.
چند روزی گذشت و حکیم از سفر برگشت . وقتی همسرش سفره را پهن کرد متوجه شد که غذایش گوشت ندارد و فقط بادمجان و کدو در آن است . با تعجب گفت : این غذا چرا گوشت ندارد؟ همسرش گفت تو که رفتی پسرمان هم گوشتی نخریده . حکیم با تعجب از پسر سوال کرد : مگر قصاب نزد تو نیامد ؟ پسر حکیم با خوشحالی گفت : چرا پدر آمد و من زخمش را بستم و استخوانی که لای آن مانده بود را بیرون کشیدم . مطمئن باشید کارم را خوب انجام دادهام .
حکیم آهی کشید و روی دستش زد و گفت : از قدیم گفته بودند : نکرده کار ، نبر به کار .پس بگو از امشب غذای ما گوشت ندارد. من خودم استخوان را لای زخم گذاشته بودم تا قصاب هر روز نزد من امده و مقداری گوشت برایمان بیاورد .
از آن روز به بعد درباره ی کسی که جلوی پیشرفت کارها را بگیرد یا دائم اشکال تراشی کند ، می گویند : استخوان لای زخم می گذارد…
امثال و حکم – دهخدا
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh