ظاهرا در مراسم خواستگاری با همسرش درباره سوریه رفتن صحبت کرده بود.
مادر شهید: بله. هر جا برای خواستگاری میرفتیم میگفت: «ممکن است همینالان عقد کنم و هفته دیگر به سوریه بروم». خیلیها قبول نمیکردند ولی همسرش قبول کرد. در صحبتهایش گفته بود میخواهم برای دفاع بروم. البته کلاً اسم شهادت را نمیبرد. دفعه اول که آمد، شلوارش را به من نشان داد و گفت: «نگاه کن مامان، تیر از پارچه شلوار رد شده. تیر از بغل گوشم رد شده. آیا شما راضی نبودی؟». گفتم: «من اگر راضی نبودم که نمیگذاشتم بروی». از کسی پرسیده بود که چرا شهادت نصیب من نمیشود؟ گفته بودند: «تو باید دینت را کامل کنی».
#شهید_حسین_حریری
کانال آکادمی دکترداودی نژاد
https://eitaa.com/joinchat/3227910160C7c4e0e8956