eitaa logo
دبخند
761هزار دنبال‌کننده
26.7هزار عکس
29.4هزار ویدیو
71 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/Q17W.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
💡 اصطلاح " حمام زنانه شد !" زمانی به کار می رود که در مجلس یا محفلی در آن واحد هر چند نفر باهم و با آواز بلند و بدون رعایت نظم و ترتیب با یکدیگر گفتگو کنند و آنچنان سروصدایی به راه بیندازند که هیچ یک از افراد آن جمع حرف و سخنشان برای یکدیگر قابل فهم نباشد . حال ببینم ریشه ی این مثل از کجا آمده است. در گذشته، در اکثر شهرها و روستاهای ایران حمام عمومی با خزینه وجود داشت و براساس قانون از طلوع آفتاب تا ساعت هشت صبح ، این حمام ها  مردانه بودند و از آن ساعت تا ظهر و حتی چند ساعت بعدازظهر در اختیار زنان قرار می گرفت که این طولانی شدن اقامت زنان در حمام علت داشت. اول اینکه زنان به همراه بچه های خود به حمام می رفتند که شستشوی اطفال زمان زیادی می برد و به غیر از این زنان در خارج از فضای خانه تنها جایی که می توانستند ، بدون دردسر و نگرانی همدیگر را بینید حمام بود، از این رو حمام به محل اجتماع و بحث و گفتگوی زنان تبدیل می شد. به گفته سیاح فرانسوی گاسپاردروویل : « … زنان ایرانی حمام را بهترین نقطه تجمع خویش می دانند. دید و بازدیدها در حمام صورت می گیرد و در هر گوشه ای از آن جوخه ای از زنان که مشغول درددل اند به چشم می خورد. سر صحبت از وضع خانواده ها در گرمابه ها باز می شود. اشارات رشک آلوده و شکوه و شکایات و صلاح اندیشی با گیس سفیدان و پیرزنان ، صحنه حمام را به صورت ساحت دادگاه در می آورد .»... در نتیجه همانطور که شرح داده شد، زنان دو به دو یا گروهی از هر دری می گفتند و می شنیدند در نتیجه حرفهایشان در آن سروصداهای بی امان برای دیگرانی که آنها نیز با خود مشغول صحبت  بودند ، مفهوم نبود و از اینجا بود که مثل "حمام زنانه شد !" ایجاد شد که کنایه از سروصدا و همهمه است . ◼️ @de_bekhand ◼️
📚داستان کوتاه روزی حاکمی همراه با وزیر حکیمش ،از کنار روستایی می گذشتند.خانه های روستا خراب و ویران شده و مردمش آواره شده بودند.صدای آواز دو جغد به گوش حاکم و وزیرش رسید. حاکم از وزیر پرسید:« به نظر تو این دو جغد باهم چه می گویند؟» وزیر که همیشه می خواست حاکم را متوجه وظیفه و مسئولیت هایش نماید از فرصت استفاده کرد و پاسخ داد:« ای حاکم بزرگ ، یکی از این دوجغد دارد دختر جغد دیگر را برای پسرش خواستگاری می کند.» حاکم خندید و گفت:«چه جالب!مگرجغدها هم شیربها و مهریه می گیرند و دخترشان را شوهر می دهند؟» وزیر پاسخ داد:« بله این دوجغد هم دارند برسر شیربها چانه می زنند.» حاکم با کنجگاوی پرسید:« خوب چه می گویند؟» وزیر گفت:«جغدی که دختر دارد به آن یکی می گوید اگر میخواهی دخترم را به پسرت بدهم باید چندین روستای خراب و ویران را به عنوان شیربها به من بدهی.» حاکم خندید و گفت:«چرا روستای خراب و ویران؟» وزیر گفت:«چون جغدها به خرابه ها علاقه دارند.هرجا خرابه ای باشد جغد در آن زندگی می کند و آنجا را به عنوان خانه اش انتخاب می کند.» حاکم گفت:«جغد دومی پیشنهاد او را قبول کرد؟» وزیر گفت:« آری قبول کرد.او به جغد اولی گفته که اگر حاکم به همین شکل که امروز دارد بر مردم حکومت می کند به کارش ادامه دهد،کم کم تمام روستاها به ویرانه تبدیل می شوند و ساکنان آنها آواره می شوند. آن وقت ویرانه های زیادی برجا می ماند و من تمام آن خانه های خراب و ویران را به عنوان شیربها و مهریه ی دخترت به تو می دهم.می گوید: گر ملک اینست و همین روزگار زین ده ویران دهمت صدهزار ◼️ @de_bekhand ◼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از بازدیدکنندگان باغ‌وحش ژاپن از یک ماشور بسیار مقرون‌به‌صرفه فیلم گرفت که روی دو پا حرکت می‌کرد تا غذای بیشتری را با خود بردارد. ◼️ @de_bekhand ◼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
《غزال ایرانی》 غزال ایرانی پستانداری است از راستهٔ جفت‌سم‌سانان، تیرهٔ گاوسانان و سرده آهوان که با نام علمی (Gazella subgutturosa) شناخته میشود. غزال ایرانی به رنگ قهوه‌ای روشن دیده می‌شود و این رنگ در قسمت های منتهی به شکم حیوان تیره تر میشود. شکم غزال‌ها سفید رنگ است و دمی سیاه رنگ دارند از دیگر نام‌های این حیوان میتوان به نام "آهوی گواتردار" اشاره کرد که دلیل این نام گذاری برجستگی زیر گلوی جنس نر این حیوان است. این گونه همانند سایر آهوان گریزپا، محتاط و زیرک است و همچنین از سرعت بالایی برخوردار است اما برخلاف سایر آهوان بدون جهش می‌دود ◼️ @de_bekhand ◼️
این درختان توسط سگهای آبی به این روز افتاده اند! ◼️ @de_bekhand ◼️
💡 «خشايارشاه» بعد از مرگ پدرش «داریوش بزرگ» تصمیم می گیرد، انتقام شکست ایرانی ها را در نبرد «ماراتن» از یونانی ها بگیرد، در نتیجه سپاه بزرگی گرد می آورد و به سمت یونان حمله می کند. داستان این یورش و نبرد معروف  «ترموپیل» آنقدر گسترده است که در حد این مقاله ی کوتاه نمی گنجد، فقط این نکته را بدانید که این یکی از معدود جنگ های ایرانیان باستان بود که از نیروی دریایی برای شکست دشمن در آن استفاده شد. اما برخلاف تصور شما داستان ما در مورد جبهه ی مقابل ایرانی ها یعنی یونانی ها است. پس از آنکه یونانی ها در نبرد های زمینی از ایرانی ها شکست خوردند و شهر آتن به دست ایرانی ها افتاد. یونانی ها تصمیم گرفتند حداقل با کمک نیروی دریایی کارآمد خود به دشمنی که چندان از جنگ های دریایی سر رشته ای ندارد شکست عمده ای وارد کنند در نتیجه یک ستاد جنگی با حضور «اوری بیاد» رئیس نیروی دریایی یونان، «تمیستو کل » سردار بزرگ اهل آتن و «آدی مانت» سردار کورتنی و دیگر دریا سالار های‌ معروف یونانی تشکیل شد. در این جلسه تمیستوکل سردار آتنی برخلاف عرف رایج زودتر از همه حتی رئیس نیروی دریایی شروع به سخن گفتن کرد تا عقاید خودش را به دیگران بقبولاند در این هنگام آدی مانت سردار کورتنی از این رفتار رنجید و گفت : «ای سردار، کسی را که در مسابقه قبل از زمان موعد از جا بلند می شود، معمولا او را می زنند و از مسابقه بیرون می کنند! » تمیستوکل گفت :«صحیح است ولی به کسی که در مسابقه آخر بشود هم جایزه ای داده نمی شود. » بعد از این گفتار تمیستوکل بی اعتنا به آدی مانت رو به  «اوری بیاد » می کند و استراتژی خود را شرح می دهد، این بی اعتنایی باعت ناراحتی آدی مانت شده و رو به تمیستوکل می کند و می گوید :« در این جلسه کسی که وطن ندارد باید ساکت باشد.» زیرا در آن زمان آتن به دست ایرانی ها افتاده بود و مقصود آدی مانت از این حرف این بود که، تمیستوکل با این استراتژی می خواهد برای باز پس گرفتن آتن همه ی ما را به کشتن بدهد... باری بحث بین این دو نفر و ریس نیروی دریایی بالا گرفت و هر کدام از طرفین روی درستی حرف خود پافشاری می کردند که در میانه ی این بحث، تمیستوکل حرفی به رئیس نیروی دریایی می زند که شجاعت او را زیر سوال می برد، در نتیجه «آوری باد» از کوره در می رود و  با عصایش به سمت تمیستوکل حمله می کند و می خواهد سر او را بشکند. تمیستوکل در این حال به جای آنکه فرار کند خودش سرش را جلو می آورد و می‌ گوید :«ای دریا سالار بزرگ، سرم را بشکن اما حرفم را نشکن!» این رفتار مدبرانه تمیستوکل باعث می شود همه با او همراه شده و استراتژی او را به کار بردند و ایرانی ها را در خلیج «سالامیس » متحمل شکست سختی کنند . این عبارت یعنی «سرم را بشکن و حرفم را نشکن» به صورت یک مثل در آمد و کنایه از آن است که شخصی بر عقیده خود پابرجاست و هرگاه کسانی دیگر بخواهند به روش های مختلف او را از عقیده ی خود بازگردانند او همچنان مقاومت کرده و این مثل را به کار می برد. اين مثل با گذشت زمان حتی در میان بازاری ها به صورت مثل «سرم را بشکن و نرم را نشکن.» در آمد. : ایرانی ها در نهایت در این نبرد به پیروزی رسیدند و بخاطر اینکه که یونانی ها معابد شهر «سارد» پایتخت «لیدی» را در نبردی دیگر به آتش کشیده بودند، معابد شهر آتن را به آتش کشیدند، متأسفانه از آنجایی که هر عملی در نهایت عکس العملی دارد به همین علت بود که اسکندر مقدونی «تخت جمشید» را به آتش کشید تا انتقام اتش زدن معابد شهر آتن را گرفته باشد. ◼️ @de_bekhand ◼️
☕️ دوستم و برادرهایش و پسرعموهایش خانه‌ی شصت‌متریِ قدیمی پدربزرگشان در یکی از محله‌های جنوبیِ تهران را کوبیده‌اند که بسازند. پدربزرگ چند سال پیش، در یک روز پاییزی مُرده. بولدوزر آمده به سکوتِ حیاط، بیل‌بیلکش! را انداخته زیر درخت‌های خشک و خاک باغچه و چاه مستراح گوشه‌ی حیاط. وسط کار، میان باغچه که رفته زیر خاک و آمده بیرون، صدای جیرینگ جیرینگ به گوش رسیده... سرکارگر ایست داده، چیزی زیر خاک است. خبر کرده ورثه بیایند، بعدا ادعا نکنند گنج فرعون بوده. خاک را کنده‌اند و منبع جیرینگ‌جیرینگ‌ها را بیرون کشیده‌اند. سه حلب هفده کیلویی روغن، پر از سکه... سکه‌های از یک تومانی تاااا پنج تومانی. سه حلب سنگینِ لبالب پُر، که لااقل از پنجاه‌شصت‌سال پیش، زیرِ زمین، دارند خاک می‌خورند. دوستم، برادرها، پسرعموها ایستاده‌اند بالای سر این ناگنج! یکی پرس‌وجو می‌کند، سکه‌ها را به قیمت فلزش می‌توانند بفروشند... به‌قیمت روز مس و روی و نیکل... یکی تحقیق می‌کند؛ با یک حلب از این سکه‌ها دهه‌ی چهل یک خانه‌ی پدر و مادردار می‌شده خرید، توی محله‌ی شمیران. با یک حلب از این سکه‌ها دهه‌ی پنجاه یک باغ می‌شده خرید توی دارآباد و با حلب سوم، سال شصت یک زمین کشاورزی بزرگ توی ورامین. نگاه ورثه به سکه‌ها شبیه نگاه کسانی‌ست که بالن آرزوهایشان، اوج نگرفته، فس شده و افتاده زمین. پدربزرگی، به جای تجارت، ذخیره کرده! پدربزرگی به جای گنج، حسرت ارث گذاشته. توی مکالمات روزمره، آدم‌هایی با آه و حسرت یاد می‌کنند که: پدر و مادرم زمین‌های فلان جا را فروختند به مفت، الان نصف فلان محله‌ست همان زمین‌ها... مادربزرگم از روسیه راه افتاد، اومد ایران.‌.. کافی بود همان وقت سر خر را کج می‌کرد می‌رفت آن‌طرف‌تر، می‌رفت لهستان، فرانسه، یونان. پدربزرگم وقتی فلان‌جا زمین متری دو قران بود، کم خرید. داشت ها! می‌توانست یک هکتار بخرد. ترسید، نخرید. پدرم سال فلان، زمین کشاورزی‌اش را تاخت زد با یک پیکان جوانان گوجه‌ای، پیکان کو الان؟ ولی اگر زمین بود... آاااه... سرِ خیلی از حسرت‌ها و آه‌ها وصل است به دُم تصمیم‌هایی که نسل پیش از ما، نسل‌های پیش از ما، از سرِ ترس، رخوت و یا حتی عافیت‌طلبی در زندگی شخصی‌شان گرفته‌اند. میراث فقط زمین و ملکی نیست که برای بچه‌هایمان می‌گذاریم، آنچه نمی‌گذاریم هم ارثی از جنس آه و حسرت است. و من دارم فکر می‌کنم که کجا ترسیده‌ام؟ کجا عقب نشسته‌ام؟ کجا باید می‌رفتم و نرفتم؟ کجا نباید می‌رفتم و رفتم؟ از ما چه به ارث می‌رسد؟ چقدر گنج؟ چقدر حسرت؟‌ ◼️ @de_bekhand ◼️
✍آیت الله بهجت : علت عقب ماندگی ما در سیر و سلوک چیست؟ شاید ترک مستحبات باشد. شیخ انصاری با آن همه مشغله هر روز زیارت عاشورا و یک جز قرآن میخواند. 📚در محضر بهجت ، ج ◼️ @de_bekhand ◼️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سؤال: اینکه حضرت آقای قاضی فرمودند: هرکس نماز اول وقت بخواند، به مقام می‌رسد، آیا نماز با حضور قلب مراد ایشان بوده یا نه؟ حضرت آیت‌الله بهجت: نه! همین نماز معمولی... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ◼️ @de_bekhand ◼️
‌ 📚حکایت کوتاه خضر نبی در سایه درختی نشسته بود سائلی سمت او آمد و از اول سوال کرد خضر دست در لباسش برده اما چیزی دستش را نگرفت گفت ای سائل ببخشم چیزی ندارم سایل گفت تو را به خدا سوگند می‌دهم نیازم بسیار است کمی بیشتر بگرد شاید چیزی داری و نمی‌دانی خضر برخواست گفت صبر کن دارم بیا برویم، به بازار برده فروشان آمد و گفت مرا بفروش و پولش بگیر و ببر چاره علاجت کن سائل گفت نه هرگز!!! خضر نبی گفت باید اینکار را انجام دهی القصه خضر را سائل بفروخت و پول را گرفته و شادمان راهی شد. خضر را مردی خرید و آورد خانه دید پیرمردی نورانی است، دلش سوخت و کار زیادی به او نمی‌سپرد. روزی مرد قصد سفر کرد و از خضر خواست تا خانه و فرزندانش را در غیاب او محافظت کند و مایحتاج آنها را بخرد. خضر گفت کاری به من بسپار من از اینکه غلام تو باشم و کاری نکنم ناراحتم مرد گفت همین بس خضر اصرار کرد، مرد گفت پس اگر دوست داشتی برای من از دل کوه سنگ‌های کوچک بیاور تا در حیاط منزل خانه دیگری بسازم خضر نبی پذیرفت و در غیاب صاحب خانه با قدرت تمام، خانه‌ای زیبا به کمک اجنه و فرشتگان در آن خانه بنا ساخت صاحب خضر آمد و چون آن خانه را دید باور کرد این پیر مرد انسان معمولی نیست! گفت تو کیستی ای مرد خود را معرفی کن، گفت غلام توام گفت تو را به خدا سوگند خودت را معرفی کن، خضر گفت مرا چرا به خالقم سوگند دادی؟ یکبار سائلی مرا به خالقم سوگند داد، چیزی نداشتم به او دهم خودم را به بردگی فروختم!!! من خضر نبی هستم مرد گریست و گفت مرا ببخش نشناختمت گفت: اصلاً من خود خواستم نشناسی تا راحت امر و نهی کنی مرا چون غلامان گفت ای خضر در قبال این خانه که ساختی از من چیزی بخواه گفت ای صاحب و مولای من از زمانی که غلام تو شده‌ام به راحتی نمی‌توانم برای خالقم در پنهان عبادت کنم و راحت نمی‌توانم اشک بریزم چرا که می‌ترسم هر لحظه در زمان لذتم با معشوقم مرا احضار کنی و اگر اجابت نکنم معصیت کرده باشم. مرا لطف فرموده آزاد کن صاحب خضر گریست و او را آزاد کرد. حضرت خضر کسی است که برای وصال معشوقش خود را به غلامی فروخت و معشوقش بهای عشق آزادی او را پرداخت. راستی ما برای خدا چه می کنیم...!؟ "قدری بیندیشیم" ◼️ @de_bekhand ◼️
اگر مقصد عرض ارادت به ابا عبدالله علیه‌السلام است در راهتان شک نکنید یک نفر می‌گفت اربعین قیامت است،ازدحام است،نمی‌شود زیارت بکنی... و من با خود فکر می کردم کسانی که قیامت به سمت حسین(علیه‌السلام) می روند بی گمان اهل بهشتند اگر قیامت هم به ما اجازه دهند به سمت حسین(علیه‌السلام)حرکت کنیم بهشت را حسینیه می کنیم. کاش قیامتمان اربعین باشد و اربعینمان قیامت. یک نفر می‌گفت اربعین را به یک پیاده روی زنانه تبدیل نکنید، شکوه اربعین به یک حرکت مردانه است. و من با خود فکر می‌کردم حرکت اربعین به دست زنانی جاری شد که مردانه حرکت کردند و مردانه شکوه حسین را در دل اربعین برافراشتند اربعین حرکت انسان به سمت انسان است فارغ از جنسیت و سن و رنگ و... یک نفر می‌گفت اربعین همین جاست اربعین در خانه های فقراست بروید خانه فقرا موکب بزنید. و من با خود فکر می کردم فقرا خانه‌هایشان را به عشق حسین رها می‌کنند و می روند کربلا، تا پرچم اربعین را به پا کنند چگونه اربعین درخانه های فقراست؟ یک نفر می‌گفت اسرای کربلا با اسب به کربلا بازگشتند پیاده نروید ، عصر تکنولوژی ست! و من با خود فکر می کردم یا از کربلا پیاده می روی تا حسین (علیه‌السلام) را در کوفه و شام زنده کنی یا باید پیاده به کربلا برگردی تا حسین (علیه‌السلام) را درقلبت زنده کنی ،با این پیاده رفتن هاست که گستره حسین(علیه‌السلام) قدم قدم عالم را فرامی گیرد برای ما که سوار دنیا شده ایم و از حسین (علیه‌السلام) فاصله گرفته ایم لازم است تا پیاده شویم و قدم به قدم به اصل خویش باز گردیم عشق حسین قلب هارا آرام فتح می کند یک نفر می‌گفت عراق یک روز دشمن ما بود، نروید خون شهیدان پایمال نشود. و من با خود فکر می کنم خون کدام شهید پایمال می شود؟ همان که پشت لباسش می نوشت اللهم ارزقنا کربلا؟ جنگ ما با بعثی ها و صدام بود نه با محبین حسین علیه‌السلام. ما در این خاک یک عزیز دردانه گذاشته ایم و به عشق او پا و دست و سر می دهیم و می رویم تا جگر گوشه مان را ببینیم. یک نفر بود می گفت عراق یک کشور در حال جنگ است و ضعیف و این هزینه ها برای یک کشور جنگ زده روا نیست... من با خود فکر می کنم چه کسی این کشور جنگ زده را مجبور می‌کند هزینه کند؟ عراق از اربعین قدرت می گیرد عراق با نیروی حسین است که هرسال قوی تر می‌درخشد عراقی‌ها فهمیده اند حسین(علیه‌السلام) یک قدمشان را هزار قدم جبران می کند حسین(علیه‌السلام)زیر دِین هیچ کس نمی ماند... یک نفر می‌گفت پیاده روی اربعین را حکومتی ها ساختند... و من با خود فکر می کنم زینب(سلام‌الله‌علیها)به کدام حکومت متصل بود که از شام تا کربلا را پیاده آمد جابر بن عبدالله انصاری اهل کدام حکومت بود که پیرمرد مجبور بود پیاده به سمت حسین بشتابد. علمای بزرگ شیعه،مردانی که اسمشان کافیست برای استناد، وابسته به کدام حکومت بودند که راه می‌افتادند پیاده، شبانه، از نخلستان ها پنهانی خود را به حسین (علیه‌السلام) می‌رساندند. راست می گویند اربعین یک حرکت حکومتی‌ست و آن هم حکومت حسین (علیه‌السلام)است که زن و مرد و پیر و جوان را از سرتاسر دنیا جمع می کند و به کربلا می‌رساند. خیلی ها خیلی چیز ها می گویند ... بگذار بگویند این ها یا نمک گیر نشده اند یا اهل نمک خوردن و نمک‌دان شکستن هستند ... تا مقصدتان اباعبدالله است در راهتان شک نکنید التماس دعا ◼️ @de_bekhand ◼️
: اگر این کار را انجام دهید خیلی پیشروی کرده اید یکی اینکه را اول وقت بخوانید دیگر اینکه دروغ نگویید و آن وقت اگر این کارها را کردید سهم شما هم عوض میشود یعنی درک دیگری پیدا می کنید الان شما نمی توانید این مطالب را از ما قبول کنید ولی وقتی خودتان به آن رسید قبول می‌کنید. 📚 ، ص۱۳۲ ◼️ @de_bekhand ◼️