eitaa logo
دعبلانه
406 دنبال‌کننده
707 عکس
268 ویدیو
43 فایل
منی که باز برآنم که #دعبلانه برایت غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت... 🌹گزیده ای از اشعار ناب فارسی @debelane
مشاهده در ایتا
دانلود
جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید #نقاشی #حسن_روح_الامین
میوۀ دلم #نقاشی #حسن_روح_الامین
#معرفی_کتاب 🌹 سادات ببخشند 🌹 مراثی و مدح حضرت اباالفضل العباس از استاد احمد علوی شامل ترکیب بند و غزل انتشارات فصل پنجم
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان یزید آنجا که می گوید: الا یا ایّها الساقی #نقاشی #حسن_روح_الامین #سید_حمیدرضا_برقعی
من الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
فضائل یَلِ اُمّ البنین ببین به دو چشم که امتحان خدا داده است پس به دو دست #نقاشی #حسن_روح_الامین #محمدرضا_طهماسبی
تا ماه بنی هاشمی از راه می آمد انگار جناب اسدالله می آمد خسف القمر
کتاب فضل پدر تو بودی که باب فضل پدر تو بودی کسی نگفته تو را ز فضل پدر چه حاصل ابوالفضائل! #نقاشی #حسن_روح_الامین #مهدی_جهاندار
آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی ست این ها برای کشتن ما صف کشیده اند از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست آتش که شعله ور بشود خشک وتر یکی ست حتی به روی اکبر من تیغ میکشند با اینکه با پیامبر از هر نظر یکی ست تنها به این گناه که فرزند حیدریم تنها به این دلیل که ما را پدر یکی ست آیا کسی نمانده که یاری کند مرا این جا میان این همه لشگر اگر یکی ست عباس من برادر من نور چشم من طرز مصاف کردن تو با پدر یکی ست تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد در چشم شیر یک نفر وصد نفر یکی ست چشم انتظار آمدنت از شریعه اند حالا دعای اهل حرم بیشتر یکی ست شمشیر ها به دور تنت حلقه میزنند چون جمع تیغ ها همگی ضربدر یکی ست بعد از من وتو زینب اگر نشنود بدان خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکی ست از بس حروف پیکر پاکت مقطعه ست پایین پای مرقد و بالای سر یکی ست غرق ستاره است تن من ولی هنوز در آسمان بی کسی من قمر یکی ست
سیاه چشم و کشیده ابرو به قبله مایل ابوالفضائل درخت طوبی و سرو موزون و ماه کامل ابوالفضائل خلیل عصمت، کلیم غیرت، مسیح سیما، ذبیح سیرت حسن کرامت، حسین قامت، علی شمایل ابوالفضائل کتاب فضل پدر تو بودی که باب فضل پدر تو بودی کسی نگفته تو را ز فضل پدر چه حاصل ابوالفضائل! لبان عطشان شنیده بودم ولی به دریا ندیده بودم رسول باران، امیر طوفان، امام ساحل ابوالفضائل چه دست افشان و پای کوبان و اشک ریزان و مشک خیزان ابوالعجائب، ابوالغرائب، ابوالخصائل، ابوالفضائل حسین بعد از تو خون جگر شد، کنارت آمد شکسته تر شد وَ سخّر الشمسَ والقمر شد، رکوع و ، سائل ابوالفضائل همینکه گفتی بیا برادر، کسی صدا زد عزیز مادر! تو هم قُم الیل باش یا ایّها المزمّل ابوالفضائل! مدافعان حرم کجایند تا علمدارشان تو باشی که سر نکوبد دوباره زینب به چوب محمل ابوالفضائل! اسیر حبل المتین زینب! شهید حقّ الیقین زینب! غریب امّ البنین زینب! امان از این دل ابوالفضائل! همینکه ماه من از در آید، خروش از هر طرف برآید ابوالفضائل، ابوالفضائل، ابوالفضائل، ابوالفضائل
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی معمای ادب را با همین ابیات حل کردی   رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو میان اهل عالم در وفا ضرب المثل کردی   فرستادی به قربانگاه اسماعیل هایت را همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی   کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده،خطی چند تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی   خودش را در کنارمادرش حس کرد تسکین شد خداراشکر بودی زینب خود را بغل کردی   چه شیری داده ای شیران خود را که شهادت را درون کامشان شیرین تر از شهد و عسل کردی   رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد به تیغ اشک خود اعرابشان را بی محل کردی شاعر: محسن رضوانی
ماجرای مرد فقیری که به در خانه حضرت عباس (ع) آمد. گویند فقیری به مدینه به دلی زار آمد به در خانۀ عباس علمدار زد بوسه بر آن درگه و استاد مؤدب گفتا به ادب با پسر حیدر کرار کی صاحب این خانه یکی مرد فقیرم بیمار و تهیدست و گرفتار و دل افکار هر سال در این فصل از این خانه گرفتم بر خرجی یکسالۀ خود هدیۀ بسیار گفتا به زنان ام‌بنین مادر عباس با سوز دل سوخته و دیدۀ خون بار کز زیور و زر هر چه که دارید بیارید بخشید بر این مرد فقیر از ره ایثار خود سائل هر سالۀ عباس من است این عباس دل آزرده شود گر برود زار دادند بدو زیور و زر هر چه که می‌بود از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد بگذاشت ز غم چهره دلخسته به دیوار گفتند همه هستی این خانه همین بود ای مرد عرب اشک میفشان تو به رخسار آن سائل دلباخته این گفت به زاری: کی در همه جا بوده به خیل ضعفا یار بر من در این خانه گدایی است بهانه من عاشق عباسم، نه عاشق دینار من آمده‌ام بازوی عباس ببوسم من در پی گل روی نهادم سوی گلزار هر سال زدم بوسه بر آن دست مبارک هر بار شدم محو رخ صاحب این دار یک لحظه بگوئید که عباس بیاید باشد که برم فیض از آن چهره دگر بار ناگاه زنان شیونشان رفت به گردون گفتند: فروبند لب ای مرد گرفتار ای عاشق دلسوخته‌ ای محو رخ دوست ای سائل دلباخته، ای طالب دیدار دستی که زدی بوسه، جدا گشت ز پیکر ماهی که تو دیدی به زمین گشت نگونسار آن دست کزو خرجی یکساله گرفتی شد قطع ز تیغ ستم دشمن خونخوار سر بر سر نی، دست جدا، تن به روی خاک لب تشنه، جگر سوخته، دل شعله‌ای از نار این طایفه هستند در این خانه سیه پوش این خانه بود در غم عباس عزادار این مادر پیری که قدش گشته خمیده سر تا به قدم سوخته چون شمع شب تار این مادر دلسوختۀ چار شهید است گردیده دو تا قامتش از ماتم آن چهار این مادر عباس همان ام‌بنین است دادند بنینش همه جان در ره دادار سوگند به آن مادر و ان چار شهیدش بگذر ز گناه همه ای خالق غفار استادحاج غلامرضا سازگار