#شب_نهم
#تاسوعا
#حضرت_ام_البنین
#حضرت_اباالفضل_العباس
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی
رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو
میان اهل عالم در وفا ضرب المثل کردی
فرستادی به قربانگاه اسماعیل هایت را
همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی
کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده،خطی چند
تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی
خودش را در کنارمادرش حس کرد تسکین شد
خداراشکر بودی زینب خود را بغل کردی
چه شیری داده ای شیران خود را که شهادت را
درون کامشان شیرین تر از شهد و عسل کردی
رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد
به تیغ اشک خود اعرابشان را بی محل کردی
شاعر: محسن رضوانی
#شب_نهم
#تاسوعا
#حضرت_عباس
ماجرای مرد فقیری که به در خانه حضرت عباس (ع) آمد.
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به در خانۀ عباس علمدار
زد بوسه بر آن درگه و استاد مؤدب
گفتا به ادب با پسر حیدر کرار
کی صاحب این خانه یکی مرد فقیرم
بیمار و تهیدست و گرفتار و دل افکار
هر سال در این فصل از این خانه گرفتم
بر خرجی یکسالۀ خود هدیۀ بسیار
گفتا به زنان امبنین مادر عباس
با سوز دل سوخته و دیدۀ خون بار
کز زیور و زر هر چه که دارید بیارید
بخشید بر این مرد فقیر از ره ایثار
خود سائل هر سالۀ عباس من است این
عباس دل آزرده شود گر برود زار
دادند بدو زیور و زر هر چه که میبود
از لطف و کرم عترت پیغمبر مختار
سائل که نگاهش به زر و سیم بیفتاد
بگذاشت ز غم چهره دلخسته به دیوار
گفتند همه هستی این خانه همین بود
ای مرد عرب اشک میفشان تو به رخسار
آن سائل دلباخته این گفت به زاری:
کی در همه جا بوده به خیل ضعفا یار
بر من در این خانه گدایی است بهانه
من عاشق عباسم، نه عاشق دینار
من آمدهام بازوی عباس ببوسم
من در پی گل روی نهادم سوی گلزار
هر سال زدم بوسه بر آن دست مبارک
هر بار شدم محو رخ صاحب این دار
یک لحظه بگوئید که عباس بیاید
باشد که برم فیض از آن چهره دگر بار
ناگاه زنان شیونشان رفت به گردون
گفتند: فروبند لب ای مرد گرفتار
ای عاشق دلسوخته ای محو رخ دوست
ای سائل دلباخته، ای طالب دیدار
دستی که زدی بوسه، جدا گشت ز پیکر
ماهی که تو دیدی به زمین گشت نگونسار
آن دست کزو خرجی یکساله گرفتی
شد قطع ز تیغ ستم دشمن خونخوار
سر بر سر نی، دست جدا، تن به روی خاک
لب تشنه، جگر سوخته، دل شعلهای از نار
این طایفه هستند در این خانه سیه پوش
این خانه بود در غم عباس عزادار
این مادر پیری که قدش گشته خمیده
سر تا به قدم سوخته چون شمع شب تار
این مادر دلسوختۀ چار شهید است
گردیده دو تا قامتش از ماتم آن چهار
این مادر عباس همان امبنین است
دادند بنینش همه جان در ره دادار
سوگند به آن مادر و ان چار شهیدش
بگذر ز گناه همه ای خالق غفار
استادحاج غلامرضا سازگار
#شب_نهم
#تاسوعا
#حضرت_ابوالفضل_العباس
مست اند همه ، ساقی و ساغر که تو باشی
از سر نپرد مستی ، در سر که تو باشی
در هیچ دلی هیچ غمی راه ندارد
دلدار و دلارام و دلاور که تو باشی
تکرار اباالفضل اباالفضل ابالفضل
ذکری به من آموخته مادر، که تو باشی
از گرگ هراسی به دلی راه ندارد
بر یوسف این قوم، برادر که تو باشی
بین الحرمین امن ترین جای جهان است
این سو که حسین و سوی دیگر که تو باشی
#تاسوعا
#نوبت_به_لبان_خشک_عباس_رسید
#یا_باب_الحوائج
#محمد_حسین_ملکیان
#شب_دهم
#عاشورا
#حضرت_اباعبدالله_الحسین
لعنت به تو فرات! به موجت به بسترت
لعنت به قطره قطره آب محقّرت
این ننگ تا قیام قیامت وبال تو
پیش ات حسین تشنه و نوشیده کافرت!
خود را منافقانه "گوارا" مخوان! که خوب
در کربلا عیان شده آن روی دیگرت
"خاک" از شراره های عطش کاست در حرم
ای آب، تف به غیرت از خاک کمترت
تیری که از زیارت شش ماهه می رسید
گفت از گلوی خشک، نشد حیف باورت
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان برابرت
باید از اینکه هست گلآلوده تر شوی
آب فرات... تا به ابد خاک بر سرت!
حسین زحمتکش