eitaa logo
رواق دعبل
413 دنبال‌کننده
727 عکس
273 ویدیو
44 فایل
منی که باز برآنم که #دعبلانه برایت غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت... 🌹گزیده ای از اشعار ناب فارسی @debelane
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ عاقبت مِهر تو را دوست به اغیار فروخت پسر فاطمه را کوفه به دینار فروخت کوفه دلبستگی اش را به تو ابراز نکرد در زدم خانه به خانه، احدی باز نکرد خسته از راه، دعا کن به دو راهی نخورد هیچ مردی به در بسته الهی نخورد من به جز طوعه در این شهر ندیدم مردی کاش می شد به تو پیغام دهم برگردی کاش می شد به تو پیغام دهم: کوفه نیا به علی اصغر شش ماهه قسم کوفه نیا دیدن حرمله دلشوره به جانم انداخت جمله ی «کوفه نیا» را به زبانم انداخت پینه ی مُهر به پیشانیِ شان توطئه بود قول این طایفه ی چرب زبان توطئه بود پشتِ پایِ بدی از دوست نماها خوردم زخم از نیزه ی تکفیر به فتوا خوردم سر به دیوار غریبی نگذارم چه کنم!؟ دست دشمن پسرانم نسپارم چه کنم!؟ کوچه گردی شده کارم،همه رفتند حسین! راه برگشت ندارم،همه رفتند حسین! حق اولاد علی نیست چنین بی مِهری گریه ام بند نمی آید از این بی مِهری روضه هایم به تو بسیار شباهت دارد اشکم از غربت گودال شکایت دارد در دلِ خاک،دلم خون جگرت می ماند سرِ دروازه سرم منتظرت می ماند سرِ دروازه رسیدی،طلب باران کن با لب تشنه مرا فاتحه ای مهمان کن غم نخور، چون که شنیدی به پرم سنگ زدند به فدای سرِ زینب به سرم سنگ زدند
۲ سالار کاروان پر از یاسمن، حسین جمع صفات و خاتمه ی پنج تن، حسین دلدار مصطفی و علی و حسن، حسین برگرد و سوی کوفه نیا جان من حسین کم در میان کوفه عذابم نداده اند با کام تشنه گشتم و آبم نداده اند از بس که بین کوچه جوابم نداده اند دل خوش شدم به یاری یک پیرزن حسین با تیغ و نیزه بال و پرم را شکسته اند دندان و کام شعله ورم را شکسته اند از پشت بام فرق سرم را شکسته اند نامردی است مسلک شان غالبا حسین شام بلند غفلت شان سر نمی شود چیزی برایشان زر و زیور نمی شود این جا دلی برای تو مضطر نمی شود برگرد و سر به وادی این ها نزن حسین دیگر بریدم از دل تاریک کوفیان از کوچه های خاکی و باریک کوفیان جان رقیه ات نشو نزدیک کوفیان چون می درند از بدنت پیرهن حسین باید نظر به قامت آب آورت کنی فکری برای تشنگی اصغرت کنی قدری نظاره بر جگر خواهرت کنی شاه غریب گشته و دور از وطن حسین این جا نمک به زخم عزادار می زنند زن را برای درهم و دینار می زنند طفل اسیر را سر بازار می زنند غیرت میان کوفه شده ریشه کن حسین می ترسم این که بین بیابان رها شوی بر خاک داغ بادیه عطشان رها شوی غارت شوی و با تن عریان رها شوی برگرد تا رها نشوی بی کفن حسین ای وای اگر که اسب کسی سرنگون شود یا از فراز نیزه سری واژگون شود گودال قتلگاه اگر غرق خون شود ضجه زند عقیله که خونین بدن حسین
۳ دهانم خشک و جسمم غرق خون و دیده دریایی  عجـب کـردند اهـل کوفـه از مهمان پذیرایی  همان‌هایی که در این شهر گرداندند رو از من  فـراز بام‌هــا در چشمشـان گشتـم تمـاشایی  سـرم را بـرد قاتـل هدیـه از بهــر عبیــدالله  تنـم در کوچه‌هــا گردیـده گـرم راه‌پیمایـی  به جسم تا که ممکن بود آمد زخم روی زخم  نبــودی کوفیــان را بیشتــر از ایـن توانـایی  رسیـده ضربه‌هــا بـر سینـه و پهلـو و بازویم  بیا بنگر که مسلم پـای تـا سر گشتـه زهرایی  از آن ترسم که چـون‌آیـی نبینم ماه رویت را  ز بس از چشـم گریانـم عطش بگرفته بینایی  اگر چه رنگ خون زیباست بر روی شهید اما  تماشا کن که روی من به خون بخشیده زیبایی  تمـام شب کنـار کوچه‌هـا تنهـا تو را دیدم  خـدا دانـد نکـردم لحظـه‌ای احساس تنهایی  بیـا نامـردی و پستـی اهـل کوفــه را بنگـر  که بهر کشتن یک تن کند شهری صف‌آرایی  سزد «میثم» به یاد کام عطشان و لب خشکم  کند تا جان به تن دارد به اشکِ دیده، سقّایی 
۴ آینه از جمیل، خالی شد دستِ موسی ز نیل خالی شد شیر از کعبه چونکه خارج گشت دلِ اصحاب فیل، خالی شد در نمازِ جماعت کوفه... پشت ابن عقیل خالی شد کینه ی کوفه از خلیل آن روز به سرِ اسمعیل خالی شد در تماشای گودیِ گودال عرش از جبرئیل خالی شد کربلا! حوصله، سر آمده است... سر برهنه، پیمبر آمده است... سوخت اقبال مسلم بن عقیل خسته شد بالِ مسلم بن عقیل خودِ او ماه شد! جلو افتاد عید آن سالِ مسلم بن عقیل شاه، در کربلا به یادش بود خوش به احوالِ مسلم بن عقیل در شبِ تارِ او نمی آمد سایه، دنبال مسلم بن عقیل طوعه، دنبالِ نعش پاکش بود ...همچو اطفالِ مسلم بن عقیل عاشقان اصیل را کُشتند نوه های عقیل را کُشتند
بی کس و تنها شدم زخمیِ جفا شدم تو راهت فدا شدم، فدا شدم آقاجون به اکبرت تو رو جونه اصغرت به موهای دخترت، کوفه نیا قَسَمِت میدم آقا کوفیای بی حیا زیر حرفشون زدن اینجا نیا توی کوچه هاش آقا در به درم به یاد غریبی های حیدرم جوابا با شمشیره هر کجا که خبر اومدنت رو می برم من گریون توام چون مجنون توام خون کردن به دلم من دلخونه توام ای جانم یاحسین جانانم یا حسین ................‌........................................... از دلم رفته قرار آقا زینب رو نیار داره اشکام میریزه بی اختیار می زنن دخترتو می کشن اصغرتو اربا اربا می کنن اکبرتو به اسیری می گیرن همشونو میزنن ایناکه کوچیک بزرگ نمیشناسن تویی عشق من آقای عزیزم زندگیمو جلو پاتون میریزم تویی ارباب و منم بنده ی تو بگو تا هرچی دارم پات بریزم پیشت رو سفیدم دل از غیر بُریدم من هم تُو راه تو آخرش شهیدم ای جانم یا حسین جانانم یا حسین
🏴🔹🔹🔹🔹🏴 «ششم» به دانه های چو تسبیح اشک در دستم برای آمدنت استخاره می‌کردم نماز عاشقی من، شکسته شد اما سلام بر تو ز دارالاماره می‌کردم من از محله آهنگران بی‌احساس گذر نمودم و دل پر شراره می‌کردم یکی سفارش تیر سه شعبه ای می‌داد دعا برای سر شیرخواره می‌کردم 🏴🔹🔹🔹🔹🏴