هدایت شده از شهرستان ادب
🔻شه ذوالعطا
(شعری از #امیرحسین_کمال_زارع -اعضاء دوره هفتم #آفتابگردان_ها- به مناسبت شهادت #امام_حسن مجتبی علیهالسلام)
▪️«آیینۀ جمال و جلال خدا، حسن
مبهوت ذات اقدس حق، زابتدا، حسن
سر تا به پا تجلی نور هُدی، حسن
پا تا به سر حقیقت در حق فنا، حسن
در پاسخ «اَلَستُ» سراسر «بلی»، حسن
مهرش کنار چشمۀ چشمش روان شده
کوه کرم، اَريكۀ آتشفشان شده
«حکمش مدار دایره کُنْ، فَكانْ» شده
خِجلتزده سپهر، کران تا کران شده
بر سفرهاش نشسته امیر و گدا، حسن
خاک درش به فرق شهان تاج افتخار
گوید تبارکالله از این خلق، کردگار
چون روی او بدیدم و آن زلف تابدار
«آمَنْتُ بِالَّذي خَلَقَ اللَيلَ وَ النَّهار»
سيّد، زکی، تقی و امین، مجتبی، حسن
افتاده دل به دام سیهزلف در شکن
کز عطر او رسیده نصیبی به هر خُتَن
ما را چه جای صحبت از آن شاه پُر مِحَن
کو بر دلش نشسته دو صد داغ در وطن
وِرد لب غریب به هر کوی «یاحسن!»
نقاش جان! به صفحۀ خاکش حرم بکش
دستی برآر و خط عدم روی غم بکش
پشت فلک ز حُسن حرم نیز خم بکش
خیل مَلَک به درب حریمش خَدَم بکش
هرچند ساکن است در اوجِ سما، حسن
مست شراب جامِ ازل، شاه لَمْ يَزَل
نامش هزار مرتبه «احلی مِنَ العَسَل»
شمشیرِ شيرِ معركۀ شیر با جمل
خيزَد دوباره بانگِ فَفِرُّوا إلَی الجَبَل
تا پا نَهَد به معرکۀ اشقیا، حسن
او را جمال طلعت شمسش زبانزد است
مهرو، کشیدهابرو و گیسو مُجَعّد است
در بُهت رفته عالم و آدم مُردّد است...»
🔗 متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11716
#شعر_آیینی
☑️ @ShahrestanAdab
هدایت شده از شعر هیأت
روح پدرم شاد که میگفت به من
خوش باد دمی که دیده آید به سخن
عمری به زبان بیزبانی چون اشک
یک چشم حسین گفت، یک چشم حسن
📝 #سعید_حدادیان
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از شعر هیأت
#پیامبر_اعظم صلواتاللهعلیهوآله
#غزل
🔹چه اعجازی🔹
چه اعجازیست در چشمش، که نازل کرده باران را
گلستان میکند لبخندهای او بیابان را
بزرگان از همان اول به پایش سجده میکردند
مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را...
میان شانههایش میدرخشد قرص خورشیدی
که روزی در تجارتها بحیرا دیده بود آن را
عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش
پریشان میکند نزدیک سیصد سال، سلمان را
نیازی نیست هنگام فتوحاتش به شمشیری
فقط کافیست طولانی کند تحریر قرآن را
به غیر از دوستی با اهل بیت اجری نمیخواهد
نمک از سفرهاش برداشتی، مشکن نمکدان را
ولی چندیست زهرا روز و شب از گریه بیتاب است
علی این روزها باید بسازد بیتالاحزان را
علی، شب با چراغی خانههای شهر را میگشت
ملول از دیو و ددها آرزو میکرد انسان را
نَفَس در سینهام تنگ است، از این ماجرا بگذر
مجالی تا فدای نَفسِ پیغمبر کنم جان را
همین کافیست مقبول تو باشد بیتی از شعرم
که لبخند تو زیبا میکند اشعار حَسّان را
📝 #محمدمهدی_خانمحمدی
🌐 shereheyat.ir/node/3385
✅ @ShereHeyat
🌹بخش دیگری از مثنوی شیعه نامه مرحوم محمدرضا آقاسی🌹
«ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندر این یک میم غرق است»
یقیناً میم احمد میم مستی ست
که سرمست از جمالش مُلک هستی ست
ز احمد هر دو عالم آبرو یافت
دمی خندید و هستی رنگ و بو یافت
اگر احمد نبود، آدم کجا بود؟
خدا را آیه ای محکم کجا بود؟
چه می پرسند کاین احمد کدام است؟
که ذکرش لذت شُرب مُدام است
همان احمد که آوازش بهار است
دلیلِ خلقت لیل و نهار است
همان احمد که فرزند خلیل است
قیام بت شکن ها را دلیل است
همان احمد که «سَتّارُالعُیُوب» است
دلیل راه و «عَلّامُ الغُیُوب»۱ است
همان احمد که جانش جام وحی است
به دستش ذوالفقار امر و نهی است
همان احمد که ختم الانبیا شد
جناب «کُنتُ کَنزاً مَخفِیا»۲ شد
همان اول که این جا آخر آمد
همان باطن که بر ما ظاهر آمد
همان احمد که سرمستان سرمد
بخوانندش ابوالقاسم #مُحَمَّد
***
۱.اشاره به آیه ۱۰۹ سوره مبارکه مائده.
۲.اشاره به حدیث قدسی.
هشتگ:👇👇
#یا_رسول_الله
#یا_محمد
هدایت شده از شعر هیأت
#امام_علی علیهالسلام
#لیلة_المبیت
فرازی از یک #مثنوی
🔹مبدأ دوران🔹
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بیزره آمده در معرکه یکبار دگر
تا خودِ صبح، خطر دور و برش میچرخید
تیغِ عریان شده بالای سرش میچرخید
مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
«جگر شیر نداری سفر عشق مکن»...
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید:
«من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم»
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّهست و سخن گفتن از آن آسان نیست...
📝 #سیدحمیدرضا_برقعی
🌐 shereheyat.ir/node/4291
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از 🚩 هی هات | جهاندار
😷 روایت فتح
زندگی یک راه سربالا و سرپایینی است
هرکه عاشق ماند، سالم ماندنش تضمینی است
بارها گفتم به دل عاشق نشو، نشنید و شد
مصرع از من نیست، مال عبرت نائینی است!
عاشقی تلخ است گاهی، عاشقی شوریدگی است
لیک پایانش به صرف شربت و شیرینی است!
عاشقی گفتم، پرستاري مرا آمد به یاد
چونکه مثل عاشقی باری به این سنگینی است
اعتقاد، ایمان، فداکاری، شجاعت، راستی
هر پرستاری خودش یک ترم درس دینی است
میرسد روزی که میآید به کار این روزها
غصهها و شادیِ این روزها تمرینی است
دل روایت کرد فتح تازهای در پیش روست
ساخت این مستند کار شهید آوینی است
#مهدی_جهاندار
#کووید19
@mehdi_jahandar
پخش زنده 'حرم امام رضا (ع) - صحن انقلاب' از اینجا:
http://mobile-tv.ir/channel/?type=2&id=3
🌷🌷🌷🌷🌷
#یا_صاحب_الزمان
#جمعه
🔹لِلْأَخِ السَّدِیدِ وَ الْوَلِیِّ الرَّشِیدِ الشَّیْخِ الْمُفِیدِ...
🔹اما بعد...
🔹برای درد و دل تو مفید نیست کسی
وگرنه نامه برای #مفید می آید
التماس دعا
🌷🌷🌷🌷🌷
🔹◼️🔹◼️🔹◼️🔹
🌹یا امام حسن عسکری🌹
یازده بار جهان گوشه ي زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه ي باران کم نیست
سامرائی شده ام ، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرائی است که در ایل تو چندان کم نیست
بوسهء جام به لب های تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضه ي دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تاهمین لحظه که خون گریه ي باران کم نیست
در بقیع حرمت با دل خون می گفتم
که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست
(سيد حميدرضا برقعي)
🔹◼️🔹◼️🔹◼️🔹