eitaa logo
دعبلانه
410 دنبال‌کننده
711 عکس
268 ویدیو
43 فایل
منی که باز برآنم که #دعبلانه برایت غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت... 🌹گزیده ای از اشعار ناب فارسی @debelane
مشاهده در ایتا
دانلود
حسن ختام نگاهت پرکرده دیوان ما را مرثیه از ما گرفته‌ست لحن غزلخوان ما را وقتی که باغ شهادت، در را به روی تو وا کرد خنده زدی و ندیدی چشمان گریان ما را خواب زمستانه‌ای را تا صبح ما مرده بودیم آن لحظه‌ای که گرفتند از جان ما، جان ما را قاسم شده قطعه قطعه در کربلای زمانه تیغی بریده دو دست عباس دوران ما را ما کودکان یتیمیم، برخیز و یک بار دیگر با دست خود شانه ‌ای زن، موی پریشان ما را ای مبدأ بی‌نهایت، زنده شدی با شهادت موری چگونه بگیرد، ملک سلیمان ما را؟ بعد از تو هر برگ تقویم یادآورِ انتقام است تا نوبهاری بگیرد داغ زمستان ما را
اشعار شهادت بی بی دو عالم حضرت صدیقه شهیده سلام الله علیها با هشتگ:
زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا،‌ قدیمی‌تر زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی‌تر که قبل از قصۀ ‌»قالوا بلی» این زن بلی گفته‌ست نخستین زن که با پروردگارش یا علی گفته‌ست ملائک در طواف چادرش، پروانه پروانه به سوی جانمازش می‌رود سلانه سلانه شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه ریحانه نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر که جبرائیل می‌بندد دخیل پر بر آن چادر ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌ست کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌ست غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار صدای گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار که دارد در وجودش روضه می‌خواند کسی انگار برایش روضه می‌خواند صدایی در دل باران که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند صدای گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران برای کودک خود پیرُهن می‌دوخت در باران وصیت کرد مادر، آسمان بی‌وقفه می‌بارید حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید! تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید جهان تشنه‌ست، بالای سر او آب بگذارید زمان رفتنش فرمود: می‌بخشید مادر را کفن‌هایم یکی کم بود، می‌بخشید مادر را بمیرم بسته می‌شد آن نگاه آهسته آهسته به چشم ما جهان می‌شد سیاه آهسته آهسته صدای روضه می‌افتد به راه آهسته آهسته زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته آهسته بُنَّیَ تشنه‌ای مادر برایت آب آورده...
*🔻شعری برای کسانی که در عزای شهید سردار قاسم سلیمانی شادی می‌کنند* گرگ با کفتار وقتی که تبانی می‌کند سگ برای زنده ماندن دم‌تکانی می‌کند انتقام بیشه بعد از شیر، سخت و محکم است ترس دارد لاشخورها را روانی می‌کند باغ را "آبان" هرس کردیم و "دی" سرسبز شد روزگار اینگونه دارد باغبانی می‌کند آسمان این حرم جای کلاغ‌هرزه نیست تا عقاب اینگونه دائم جانفشانی می‌کند با لباس رزم دارم اشک می‌ریزم؛ بدان! شیعه قبل از جنگ حتما روضه‌خوانی می‌کند بغض بسیار است اما دست‌هایم خالی‌اند شعر دارد این وسط پادرمیانی می‌کند 🥀 🕊 🖤🕊🥀 ✍مهران رجبی
حیران شده‌ام به راهت ای برف عزیز! کو گریه و سوز و آهت ای برف عزیز! امروز عزای ماست، می دانستی کو پیرهن سیاهت ای برف عزیز .
هدایت شده از 🚩 هی هات | جهاندار
🔻 پسِ این ابرها تهِ تهِ تهِ این ماجرا تو خواهی بود تو خواهی آمد و آن آشنا تو خواهی بود دلِ دلِ دلِ تنگم چه شکوه ها دارد بیا که پاسخ این بی نوا تو خواهی بود میِ میِ میِ هفتاد ساله می خواهم دوای لکنت این بیت ها تو خواهی بود اگر سؤال و جوابی دوباره درگیرد الستُ ربّک ِ قالوا بَلی تو خواهی بود! یکِ یکِ یکِ تقویمم از تو لبریز است که ابتدا تو و تا انتها تو خواهی بود پسِ پسِ پسِ این ابرهای تودرتو خودِ خودِ خودِ آن روشنا تو خواهی بود کمِ کمِ کم از اینجا شهید خواهم رفت اگر اگر اگر آن دلربا تو خواهی بود @mehdi_jahandar
کسی در سن هجده سالگی پهلو نمی گیرد کسی در خانه اش از محرم خود رو نمی گیرد جوان وقت نشستن از کسی یاری نمی خواهد و تا برخواست از جا دست بر زانو نمی گیرد ولی زهرای من این روزها یک دست بر پهلو و دست دیگرش را هم به روی گونه می گیرد به دستی می کشد بر گیسوی طفلان خود شانه به دست دیگر اما موج را از مو نمی گیرد السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ السَّلامُ عَلَيْكِ یا اُماه . الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ . أللهُم العَنْ اَولَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَق مُحَمدٍ وَ آلِ مُحَمدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِک
خاتم سلیمانی به واژه‌ای نکشیده‌ست مِنَّت از جوهر خطی که ساخته باشد مُرکَّب از باور کنون مرکب من جوهر است و جوهر نیست به جوش آمده خونم چکیده بر دفتر به جوش آمده خونم که این‌چنین قلمم دوباره پر شده از حرف‌های دردآور دوباره قصۀ تاریخ می‌شود تکرار دوباره قصۀ احزاب باز هم خیبر دوباره آمده‌اند آن قبیلۀ وحشی که می‌درید جگر از عموی پیغمبر عصای کینه برآورده باز ابوسفیان دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر به هوش باش مبادا که سِحرِمان بکنند عجوزه‌های هوس، مُطربان خنیاگر مباد این‌که بیاید از آن سر دنیا به قصد مصلحتِ دین مصطفی؛ کافر چنان مکن که کسان را خیال بردارد که باز هم شده این خانه بی در و پیکر به این خیال که مرصاد تیر آخر بود مباد این‌که بخوابیم گوشۀ سنگر زمان زمانۀ بی‌دردی است می‌بینی که چشم‌ها همه کورند و گوش‌ها همه کر هزار دفعه جهان شاه‌راه ما را بست هزار مرتبه اما گشوده شد معبر خوشا به حال شکوه مدافعان حرم که سر بلند می‌آیند یک‌به‌یک بی‌سر اگر چه فصل خزان است، سبز پوشانیم برآمد از دل پاییز میوۀ نوبر به دودمان سیاهی بگو که می‌باشند تمام مردم ایران سپاهِ یک لشکر به احترام کسی ایستاده‌ایم اینک که رستخیز به پا کرده در دل کشور نفس نفس همۀ عمر مالک دل بود کسی که بود به هنگامه، مالک اشتر بغل گشوده برایش دوباره حاج احمد رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر به باوری که در اعماق چشم اوست قسم هنوز رفتن او را نمی‌کنم باور چگونه است که ما کشته داده‌ایم اما به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر چگونه است که خورشید ما زمین افتاد ولی نشسته سیاهی به خاک و خاکستر چه رفتنی‌ست که پایان اوست بسم الله چه آخری‌ست که آغاز می‌شود از سر جهان به واهمه افتاد از آن سلیمانی که مانده است به دستش هنوز انگشتر بدون دست علم می‌برد چنان سقا بدون تیغ به پا کرده محشری دیگر چنین شود که کسی را به آسمان ببرند چنین شود که بگوید به فاطمه مادر قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد که بی‌وضو نتوان خواند سوره کوثر خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش، هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر میان آتشی از کینه پایمردیِ تو کشاند خصم علی را به خاک و خاکستر فقط نه پایۀ مسجد که شهر می‌لرزید از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر تمام زندگی تو ورق ورق روضه‌ست کدام مرثیه‌ات را بیان کنم آخر؟ تو راهیِ سفری و نرفته می‌بینی گرفته داغ نبود تو خانه را در بر تو رفته‌ای و پس از رفتنت خبر داری که مانده دیدۀ زینب هنوز هم بر در کنون به تیرگی ابرها خبر برسد که زیر سایۀ آن چادر است این کشور رسیده است قصیده به بیت حسن ختام امید فاطمه از راه می‌رسد آخر سید حمیدرضا برقعی
اشعار روضه بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با هشتگ: اشعار شهادت سردار شهید قاسم سلیمانی با هشتگ:
هدایت شده از خبرگزاری فارس
34.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سنگ تمام شاعران در جوار مزار حاج قاسم 🔹همزمان با هفتمین روز شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، محفل «نگین سلیمانی» از محافل چهاردهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر با شعرخوانی شاعران مطرح کشور در جوار آرامگاه این شهید والامقام برگزار شد. fna.ir/dee9f0 @Farsna
هدایت شده از 🚩 هی هات | جهاندار
🔸 فریاد مبین سلمان هم اگر مرده مسلمان که نمرده است از پا منشین، خون شهیدان که نمرده است قرآن هم اگر بر سرِ نی می رود امروز فریاد مبین، ناطق قرآن که نمرده است برف آمده که آمده، یخ بسته که بسته وا می شود این ابر، بهاران که نمرده است بر دار اگر شد سر عاشق چه بجا شد با دزدِ سر گردنه یکسان که نمرده است بگذار به مردن بزند شهر، خودش را تا سر بگذارم به بیابان که نمرده است، همسنگر مجنون شوم و کشته‌ی لیلا تا بلکه تکانی بخورد آنکه نمرده است خرداد 98 @mehdi_jahandar
🚩 سپاه قافیه‌ی اشتباه هم دارد! صدای جاری امواج، زیر و بم دارد که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد تمیز باطل و حق را چه خوب می فهمد "دلی که غیب نمای است و جام جم دارد" هنوز مرثیه‌ها از حماسه لبریزند چکامه‌هایی از این دست، محتشم دارد حماسه‌های بزرگ از ملال خالی نیست که عشق هم لحظاتی به نام غم دارد سپاه، شعر بلندی به نام ایثار است اگرچه قافیه‌ی اشتباه هم دارد وطن‌فروش و حرامی چرا حذر نکنند از او که عشق وطن، غیرت حرم دارد کسی که لرزه بر اندام شب‌ضمیران است شباهتی به شهیدان صبحدم دارد خروش خون خدا قاسم سلیمانی است که تا ابد سر پیکار با ستم دارد