eitaa logo
دیده بان انقلابی🇵🇸
75 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
116 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ دوران جوانى‏رسول خدا در سه مرحله سپرى شد: چوپانى، تجارت، خدمت به خلق. در روايت است كه پيامبر فرمود: ما مِنْ نبىٍّ إلّاوَقَدْ رَعى‏ الْغَنَمَ قيلَ وَأَنْتَ يا رَسُول اللَّه، فقال: انا رَعَيْتُها لِأهْلِ مَكَّةَ بالْقَراريط. هيچ پيغمبرى نيست مگر اين كه شبانى گوسپند كرده است، گفتند: اى رسول خدا! حتّى شما؟ فرمود: آرى و من هم براى اهل مكّه در «قراريط» گوسپند چرانى كرده‏ام. از ابوسلمة بن عبدالرحمن روايت شده كه گروهى ميوه‏هاى درخت اراك را به حضور رسول خدا صلى الله عليه و آله آوردند، فرمود: بر شما باد كه سياه‏ترها را جمع كنيد و من وقتى چوپان گوسپندان بودم چنان مى‏كردم. گفتند: مگر شما هم گوسپند مى‏چرانده‏اى؟ فرمود: آرى، و هيچ پيامبرى نيست مگر اين كه گوسپند چرانده است. «1» او در سن حدود بيست و چهار سالگى گله‏اى از گوسپندان را همچون موساى كليم به پيش مى‏انداخت و خود به دنبالشان راه به صحرا و كوهساران مى‏برد. چوپانى گوسپندان را پيشه خود ساخته بود، تا روزى هم اين گله گم كرده راه و بدبخت را كه از شش طرف در چنگ گرگ‏هاى شهوت و غضب و ظلم و دروغ و مناهى و ملاهى گرفتار بودند از خطر برهاند و به صراط مستقيم حق هدايت نمايد. محمّد صلى الله عليه و آله خانه عمويش ابوطالب به سر مى‏برد و براى مردم چوپانى مى‏كرد تا يك روز ... ديگر در اين كار هم سودى نيست چه بايد كرد؟ محمّد چشمان پر مهرش را بر روى عموى نازنينش دوخت و گفت: آيا چه كارى مى‏توانم انجام بدهم؟ - آن كار كه اجداد تو داشتند: تجارت، آرى، تجارت اى عزيز دل من. سپس به وى پيشنهاد كرد، خديجه از بزرگترين ثروتمندان شهر است و دامنه تجارت او به مصر و حبشه كشيده شده، دنبال مرد امينى مى‏گردد كه برنامه تجارت خود را به عهده او بگذارد، فرزندم خود را به او معرّفى كن. مناعت و بلندى و عظمت روح پيامبر، مانع از آن بود كه مستقيماً بدون هيچ سابقه و درخواستى پيش برود و پيشنهاد خود را مطرح سازد، به همين خاطر به عموى خود گفت: شايد خود او دنبال من بفرستد. اتفاقاً چنين هم شد، خديجه كسى را دنبال محمّد صلى الله عليه و آله فرستاد و حضرت را براى مذاكره دعوت كرد. چون به خانه خديجه آمد به او گفت: چيزى كه مرا شيفته تو نموده است همان راستگويى، امانتدارى و اخلاق پسنديده تو است و من حاضرم دو برابر آنچه به ديگران مى‏دهم به تو تقديم نمايم و دو غلام خود را با تو همراه مى‏كنم تا در تمام امور فرمانبر تو باشند. رسول خدا صلى الله عليه و آله جريان ملاقات با خديجه را با عموى بزرگوارش ابوطالب عليه السلام در ميان گذارد، وى در جواب برادرزاده‏اش گفت: اين برنامه وسيله‏اى است براى زندگى كه خداوند براى تو مقرّر فرموده است. كاروان قريش آماده رفتن شد، كالاى تجارتى خديجه هم با كاروان بود، در اين هنگام خديجه شترى راهوار و مقدارى اجناس گران‏بها در اختيار وكيل خود گذارد و ضمناً به دو غلام خود دستور داد كه در تمام مراحل كمال ادب را به جا آورند و هر چه او انجام داد اعتراض ننمايند و در هر حال مطيع او باشند. كاروان به مقصد رسيد و همگى در اين مسافرت سود بردند، ولى محمّد از همه بيشتر و چيزهايى نيز براى فروش در بازار تِهامه خريد. كاروان پس از پيروزى كامل راه مكّه را پيش گرفت. محمّد در اين سفر براى بار دوم از ديار عاد و ثمود گذشت، سكوت مرگبارى كه در محيط زندگى آن قوم سركش حكمفرما بود، او را بيشتر به عوالم ديگر متوجّه ساخت. علاوه بر اين، خاطرات سفر سابق تجديد شد، به ياد روزى افتاد كه همراه عموى خود همين بيابان‏ها را پشت سر مى‏گذاشت. كاروان به مكّه نزديك شد، ميسره رو به رسول خدا نمود و گفت: چه بهتر شما پيش از ما وارد مكّه شويد و خديجه را از جريان تجارت و سود بى سابقه‏اى كه امسال نصيب ما گشته آگاه سازيد. پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه خديجه در غرفه خود نشسته بود وارد مكّه شد، خديجه به استقبال او دويد و او را وارد غرفه نمود. پيامبر با بيان شيرين خود جريان سفر تجارتى را شرح داد. چيزى نگذشت كه ميسره وارد شد و آنچه را در اين سفر ديده بود- كه تمام آنها بر عظمت و معنويت‏ محمّد امين صلى الله عليه و آله گواهى مى‏داد- براى خديجه تعريف كرد. از جمله وقتى به بُصْرى‏ رسيديم من و محمّد زير درختى فرود آمديم، راهبى به نام نسطورا در آن جا بود، گفت: زير اين درخت هرگز غير از پيامبر فرود نمى‏آيد، سپس از من پرسيد آيا در چشمان اين جوان سرخى ديده مى‏شود؟ گفتم: آرى، گفت: او پيامبر و خاتم انبياست. از جمله در وقت داد و ستد با تاجرى بر سر موضوعى اختلاف پيدا كرد، آن مرد گفت: به لات و عُزّى‏ سوگند بخور تا من سخن تو را بپذيرم، امين در پاسخ او گفت: پست ‏ترين و مبغوض‏ ترين موجودات پيش من همان لات و عزّى است كه تو آنها را مى‏پرستى. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 172 🆔 @sahife2