🦋✨
خداجانم!
حواسم حوالهی حضرت ذکریا شد؛
آنجا که هنگام اقامهی نماز، دلش تمنای
کودکی را کرد وقبل سیال شدن دعایش
بر زبان، جبرییل نوید قدوم پسری را در
گوشش خواند؛ با چه تحیری که نگفت:« ولی
من کهن سالم و همسرم نازا است!» و تویی
که با مرحمت گفتی:« پروردگار تو توانا
است!»
دست اندیشه ام سراغ حضرت مریم را گرفت؛
آنجا که جماعت مردان جاهل و سیه اندیش،
گریبان پاکدامنی او را میدریدند، و هنگامی
که به ناچار حرفی از زبانش بیرون زد که
نمیدانست چگونه واقعیت خواهد شد( از
کودک شیرخوار بپرسید، پدرش کیست؟)
لیک تو از حنجره عیسی تراویدی
و جهالت را در
برابر مریمِ معصوم به زانو نشاندی..
به قصر زلیخا سیر کردم؛ آنجا که یوسف در
حصار ایوان های شهوت گیر کرده بود و
راهی نداشت، به ناچار به سوی دِر های بسته
شتافت و تو بودی که به استقبال راهش
آمدی و دَر گشودی!
و به خودم رسیدم؛ حیرتی صورتم را به
سوی خودش چرخاند..
نه سخاوت ذکریا داشتم..
نه تقدس مریم را..
و نه همچو یوسف ماه و ستاره ای
به سجاده ام شتافته بود...
اما نه یکبار که به کرات، ندای قلبم پیش
از تراویدن برلب ها مستجاب شد..
اما نه یکبار که به کرات در عهدی که همه
جماعت سمج دنیایم مرا اضافه خواندند،
با چشم و دهان مسلح بر من تاختند، به
عفاف دورنم شاکی شدند و لجام جهل را بر
دهنم میگذاشتند.. و منی که لبانم میلرزید،
رمق از پاهایم می جهید؛ منی که تنها شده
بودم و بی کس!
و تو بودی که پشتم ایستادی و تو دست
بر شانهام گذاشتی و تو مرا پشت شانه های
امنت مخفی کردی و تو جهالت را در
برابر رسالتم به زانو درآوردی..
اما نه یکبار که به کرات تو بروی محجرهای
کربم درهای بسته را منبسط کردی..
و این یعنی تو به همه خدایی!
و قرب تو به اخلاص قلب بسته است..
نه به مقامی!
نه هم به جلالی..
🦋🌱
✍🏻روشنا امیری
#ارسالی_ها 💌
#قلم_سبز_شما 🌱
هدایت شده از صالحین حوزه حضرت خدیجه(س) جاجرم🇵🇸
🌱🦋
تمام باغچه گل می دهد
بهار به کوه های مه گرفته برمیگردد
شکوفه های نورس درخت گلابی
حیاط را زیباتر می کند
یک روز بی خبر
تو هم برمی گردی
من دلم روشن است.
🌱🦋
✍🏻تهمینه ظروفی
#قلم_سبز_شما 🌱
☘❤️
صبح آغاز میشود
با نوازش دستهای مهربان آفتاب.
خروس همسایه، مثل هر روز،
قبل از طلوعِ صبح، آواز میخواند،
چه حیف که بعضیها
همسایهشان خروس ندارد،
اما کمی که دقت کنی صدای گنجشکان
و قمریهای بازیگوش، خواب از
سرت میپراند.
خوبتر گوش کن
اگر مهربانتر گوش کنی صداهای
بهتری را میشنوی.
صدای مهربانی که میگوید:
" صبحانه حاضر است"
صدای کتری،
صدای قاشقِ شیشهی مربا،
صدای جاروی فراش کوچه،
صداهای خوب بسیارند
گوشهای مهربان اندک.
✍🏻معصومه حسنلو
#قلم_سبز_شما 🌱
❤️☘
☀️🌾
در طبیعت قدم میگذارم و
نسیمِ خوشِ بهاری دست در دستم!
می روم تا تماشا کنم
هزار و یک معجزه از ایزد یکتا را.
بی شک طبیعت آزرم جو ترین و عاطفی
مزاج ترین رفیق برای من است!
آسمان را می نگرم!!! خدایم چقدر زیبا
آن را صورتگری کرده است.
خورشید را تبسم میزنم!
تشعشعات طلایی اش غرور
و متانت او را دو چندان کرده است!
رنگ ها چه زیبا لبخند طبیعت اند و
بهار ادامه ی پیراهن نسیم است که روزی میان گل ها وزیده.
بهار و طبیعت هر دو از آنِ من اند
و از آنِ من اند.
☀️🌾
✍🏻 آیدا زندی
#قلم_سبز_شما 🌱