🔺ناگفتههای یک مامور اطلاعاتی سپاه (بخش هشتم)
ایشان لطف کرده و اعتماد کردند و من هم رفتم تحت امر ایشان. آقای هدایت هم خیلی لطف کردند و در همان هفته اول من را جانشین معرفی کردند. ظاهرا شهید بروجردی با ایشان صحبت کرده بود. آقای هدایت از شهید بروجردی سوال کرده بودند که از نظر شما ما با چه سطحی با او برخورد کنیم؟ شهید بروجردی اطلاعاتی راجع به من داده بودند و از ایشان خواسته بودند که من را بلافاصله به عنوان قائم مقام معرفی کنند و بعد هم هفتگی جلساتی میگذاشتند.
🔹تسنیم: پس شما قائم مقام اطلاعات شدید؟
بله. قائم مقام واحد اطلاعات غرب کشور شدم و در این زمینه جلساتی هم جهت توجیه دوستان و نیز تقویت مسائل فرهنگی، فکری و اعتقادی بچهها گذاشته میشد. ایشان لطف میکردند و از من میخواستند که این جلسات را اداره کنم و میگفتند که یک مقدار از مطالب عقیدتی صحبت کنید. اینگونه با هم رفیق شدیم و ایشان خیلی به من اعتماد کرد. مشغول بودیم تا زمانی که بنیصدر فرار کرد. در آن زمان بود که اعلام کردند فرماندهی تغییر کرد. آن برادرمان هم لطف کردند و به من تحویل دادند. بعد هم از او خواهش کردیم که بروند استان کردستان و اطلاعات آنجا را تقویت کنند.
📍🔸 استان کرمانشاه مقام اول برخورد با منافقین
🔹تسنیم: چه زمانی به واحد اطلاعات مرکز آمدید؟
من بعد از تصادف و جراحتام آمدم تهران. بعد رفتیم قرارگاه حمزه. کمرم شکسته بود و جوش خورده بود و دکترها خبر نداشتند، چون جراحتهای دیگر هم داشتم. بعد معلوم شد که باید جراحی کنند. قطع نخاع داشتم میشدم ولی خب خدا نخواست و به مو رسیده بود ولی قطع نشد و دوباره به تدریج بازسازی شد. دیگر به من اجازه ندادند به منطقه بروم. دکتر بنده همان دکتری بود که شهید صیاد شیرازی را سرپایش کرده یا به قول خودش بازسازی کرده بود و به لطف خدا ما را هم سرپا کرد.
آقا محسن چون این دکتر را میشناخت با اوصحبت کرده بود که کم و کیف معالجه چگونه است. نهایتا آقا محسن گفتند که شما بروید تهران یعنی در تهران بمانید و بعد از قرارگاه حمزه بروید اطلاعات. من بعد از اینکه رفتم اطلاعات، از آنجایی که ما در سمینارها می آمدیم، گزارش میدادیم و بحث میشد، دوستانی که در واحد التقاط بودند مطرح کردند که در قضیه برخورد با منافقین در سال ۶۰، استان کرمانشاه رتبه اول را از نظر زمان، طول شناسایی و اشراف اطلاعاتی به دست آورده بود.
🔹تسنیم: اقدامات تأمینی که در کرمانشاه انجام دادید چه بود؟
ما عین یک نخ تسبیح در عرض ۳ روز همه منافقین را در کرمانشاه جمع کردیم. یعنی ما یک منافق مسلح فعال در آنجا نداشتیم. بعد از ۳ روز وقتی من آمدم تهران و گزارش دادم، برادری که آن موقع مسئول التقاط بود، اعلام کرد که واحد اطلاعات سپاه در غرب در ۳ روز و در کل کشور، اول شده است یعنی این واحد به قدری اشراف اطلاعاتی داشته که وقتی اینها اعلام جنگ مسلحانه کردند قرار نبود که بایستیم و ضربه بخوریم، بدون معطلی جمعشان کردیم و خدا لطف کرد که اتفاق عمدهای هم آنجا نیفتاد تا سالهای بعد که یک نفر را از جای دیگر برای ترور #شهید_اشرفی #اصفهانی(ره) فرستادند.
📍🔸ابعادی از جنایات منافقین؛
🔸از کندن پوست سر بسیجیها
🔸تا کشتن روستائیان ساده
🔸و ربایش دختران
🔹تسنیم: زمانی که تهران بودید مهمترین موضوعات درگیری شما با منافقین چه بود؟ چه تفاوتی با شمال کشور داشت؟ از این بابت میپرسم که شما در ماجرای شمال کشور هم نقش داشتید.
اولین ماموریتهای مهم، بحث خانههای تیمی منافقین در تهران بود ولی وضع ماموریتهای گیلان و شمال خیلی از نظر اشراف اطلاعاتی و دوری دسترسی با تهران، تفاوت داشت. در ماموریتهایی مانند گیلان و شمال شما فقط میدانید که مردم آمدند، گزارش دادند که بسیجیها را کشتند، دزدیدند، پوست سرشان را کندند و سرشان را کنار جاده انداختند. مدام گزارشها میآمد و شما میدانستید که یک گروه خشن چند ده نفری در این نقطه از جنگل یا قبل آن در جنگل آن طرف مازندران حضور دارند، ولی شما اطلاعاتی از آنها ندارید.
ادامه دارد...
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist