°•|🍃🌸
°•{سردار
#شهید_سیدمحمدعلی_جهانآرا🌹}•°
#برگی_از_خاطرات
◽️اميدی به زنده ماندن نداشتيم، مرگ را میديديم، بچهها توسط بیسيم، شهادتنامه خود را میگفتند و يك نفر پشت بیسيم يادداشت میكرد؛ صحنه خيلی دردناكی بود.
◽️بچهها میخواستند شليك كنند، گفتم: ما كه رفتنی هستيم، حداقل بگذاريد چند تا از آنها را بزنيم، بعد بميريم.
◽️تانكها همه طرف را میزدند و پيش میآمدند. با رسيدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپیجی داشتيم؛ با بلند شدن از گودال، اولين تانك را بچهها زدند. دومی در حال عقبنشينی بود كه به ديوار يكی از منازل بندر برخورد كرد. جيپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت. با مشاهده عقبنشينی تانك، بلند شدم و داد زدم: 《الله اكبر، الله اكبر...》 حمله كنيد؛ كه دشمن پا به فرار گذاشته بود...
راوی 👈 خود شهید
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist