❣
#شهیدی_که
نذر حضرت ابالفضل بود ...
دکتر جوابش کرده بود و زنده ماندنش را تا فردا اعلام کرده بود ، پدر با ارادت ویژه ای که به آقا قمر بنی هاشم داشت علیرضا را نذر آقا کرد وبرای سلامتی فرزندش سفره ی اطعام گسترد و شفای فرزند را از ابالفضل العباس گرفت
روز به روز بهتر و قويتر شد. كمتر كسي باور ميكرد اين همان پسر باشد. پانزده ساله
بود كه در مسجد محل كلاسهاي قرآن و... راه اندازي كرد!
در همان ايام شناسنامه را دستكاري كرد. سنش را دوسال تغيير داد و در اواسط سال
61 به جبهه رفت. موقع رفتن پدرش گفت: هيچگاه فراموش نكن، تو نذر آقا هستي.
خيلي عجيب بود. در تقسيم نيروها عليرضا به گروهان ابالفضل(ع) فرستاده شد! خيلي
سريع نبوغ و شجاعت خود را نشان داد. مسئوليت دسته دوم گروهان به عليرضاي
شانزده ساله واگذار شد.
بدن ورزيده اي داشت. قهرمان ورزشهاي رزمي بود. قبل از آخرين اعزام به عكاسي
رفت. عكسي را گرفت و آورد. گفت: اين براي سر مزار من است!
عليرضا نمازشبهايش بسيار طولاني بود. اشكهاي او را در حين نماز فراموش نمیشود.
آخرين كارها انجام شد. فروردين 62 نيروها به سمت فكه اعزام شدند. عبور از كانالها و
تصرف قرارگاه عراق وظيفه لشگر امام حسين (ع) بود.
در حين عبور، تيربارهاي دشمن آتش وسيعي را ايجاد كردند. عليرضا كه هنوز مويي در
صورتش روئيده نشده بود نارنجك به دست به سمت تيربارها ميدويد. با هر پرتاب
يك تيربار را خاموش ميكرد!
راه عبور باز شده بود. كمي جلو تر رگبار تيربارهاي دشمن لحظه اي قطع نميشد.
يكدفعه عليرضا غرق خون روي زمين افتاد. گلوله هاي تيربار به پاهاي او اصابت
كرده بود.
👇👇👇
هر كاري كردم راضي نشد كه او را به عقب ببرم. همانجا او را گذاشتم. فقط زخمهاي
او را بستم.
قرارگاه تصرف شد. اما به دليل عدم الحاق گردانها، مجبور به عقب نشيني شديم. رفتم
به محلي كه عليرضا افتاده بود. تانكهاي عراقي از همان مسير در حال پيشروي بودند.
ناگهان عليرضا را ديدم. ستون تانكهاي دشمن از كنار او عبور ميكردند. يكدفعه يكي
از تانكها مستقيم به سمت بدن او رفت. و لحظاتي بعد... .
سالها پيكر عليرضا در سرزمين نوراني فكه بر خاكها مانده بود. تلاش گروههاي تفحص
هم بي نتيجه بود. عليرضا خودش ميخواست گمنام بماند. اما نه براي هميشه!
گفته بود برميگردم! در آخرين مرتبه كه اصفهان آمده بود به مادرش گفت: ما مسافر
كربلائيم. راه كربلا كه باز شد برميگردم!!
و ۱۶سال بعد وقتی که راه كربلا به طور رسمي باز شد، پيكر عليرضا درست شب تاسوعا برگشت ، شب اباالفضل(ع).
با همه من و شما درآنجا وعده كرده! در پايان آخرين نامهاش خطاب به همه ما نوشته بود: به اميد ديدار دركربلا-
برادر شما عليرضا كريمي
#شهیدعلیرضاکریمی🌹
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
#امام_خامنه_ای❤️
شهادت، #مرگ_تاجرانه است؛
یعنی درآن زرنگی هست؛
آنهایی که #شهید میشوند،
خدای متعال بیشترین #لطف رابه آنهامیکند،
بالاترین لطف رابه آنهامیکند؛ این #شهادت است.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدار شهید سپهبد پاسدار حاج قاسم سلیمانی از خانواده محترم شهید مدافع حرم علی سعد
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
#شهیداحمدملکیان🌹
روی سنگ قبرم چیزی ننویسید و اگر خواستید چیزی بنویسید فقط بنویسید “تنها پرکاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی “ حتما چنین کاری بکنید. چون من از روی پر نور و با جمال شهدای گمنام خجالت می کشم که قبر من مشخص و جنازه ام با احترام تشییع و دفن شود؛ ولی آن نوگلان پرپر روی دشتها و کوهها بی غسل و کفن بمانند یا زیر تانکها له گردند…
.
«افسوس که یک جان بود کاش چندین جان داشتم و آنها را بهپای رهبرم و به کوی عشق حسین علیهالسلام میریختم و بهاندازهی یک لبخند او را شاد میکردم....»
#وصیت_شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
حاشا
که از راه تو
حتی لحظه ای برگردیم ...
#سرداردلها
روزشمارسالگردعروجت
۲۸روز
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فرازی از #وصیتنامه
سردار شهید «حاج قاسم سلیمانی»
📎پروردگارا ! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونههای بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را ــ یعنی مجاهدین و شهدای این راه ــ به من ارزانی داشتی.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
شهادت سرآغاز هر زندگیست...
نترسم ز مرگی که خود زندگیست...
#شهدا_را_یاد_کنید_با_صلوات 🌹
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود...
#روزشمار_عروجت
#سردار_دلها
۲۷روز
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فرازی از #وصیتنامه
سردارشهید «حاج قاسم سلیمانی»❣
خدایا! از کاروان دوستانم جاماندهام
خداوند، ای عزیز! من سالها است از کاروانی بهجا ماندهام و پیوسته کسانی را بهسوی آن روانه میکنم، اما خود جا ماندهام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند.
عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن [است] کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من، محبوب من، عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1