eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ مے گفت آدم ها سہ دستہ اند: ۱.خام ۲.پختہ ۳.سوختہ - خام ها ڪہ هیچ ... - پختہ ها هم عقل معیشت دارند و دنبال ڪار و زندگے حلال اند ... - سوختہ ها عاشق اند.! چیزهاے بالاترے مے بیینند و مے سوزند، توے همان عشق ... ! خودش هم سوخت... را با ذکر صلوات گرامی می‌داریم. کانال عاشقان شهید و شهادت https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
چه خوش است که توشۀ آخرت ما تقوی باشد؛ چون تقوی کلمۀ درستی در روز قیامت است و به‌خود بنگرید که ما از کجا آمده ایم و به کجا می‌‌رویم؟! و برای چه آمده ایم؟ 🌹 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
چشم به درد نخور ! ..و چشمانش حکایت از وصالی می‌کند به زیبایی "حسین" چشمانش مجروح شد و منتقلش کردند تهـران ؛ محسن بعد از معاینه، از دکتر پرسید: آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالم است؟ می‌توانم دوباره با این چشم گریه کنم؟ دکتر پرسید: برای چه این سوال را می پرسی پسر جان؟ گفت: چشمی که برای امام‌حسین(ع) گریه نکنه بدرد من نمی‌خورد.. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
انسان خواه ناخواه می میرد وحساب و کتاب برایش است پس چه خوب است بهترین راه را انتخاب کند که همان راه است. این را بدانید که به فرموده ی پیامبر (ص)کسی که نماز نمی خواند مسلمان نیست.پس بیائید و تصمیم بگیریم خدارا شکر کنیم.امیدواریم که خداوند مارا به راه راست هدایت فرماید. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
📚 خاطرات سردار علی ناصری نویسنده: سید قاسم یاحسینی ناشر: انتشارات سوره مهر https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
حماسه جنوب،شهدا🚩
#پنهان_زیر_باران📚 خاطرات سردار علی ناصری نویسنده: سید قاسم یاحسینی ناشر: انتشارات سوره مهر https:
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿 👇 ❣در روز های حمله ، برخی از نیروهای ما که شنا بلد نبودند ، در هور غرق شدند و به شهادت رسیدند . چند روز بعد از عملیات ، منصور .شاکریان که اهل معنویت و دعای شب بود ، غروب روزی با چهرهء غمگین و چشمان اشک بار نزدم آمد و گفت : بیا خاطره تلخی برایت بگویم . سپس در حالی که اشک در چشمانش سرایز بود ، گفت : عصر روزی در پد ابو عبار بودم ، ده دوازده نیروی بسیجی اهل مشهد " بچه های تیپ 21امام رضا "علیه السلام ""راسوار قایقی کردم تا به خط مقدم برسانم . همه آنان جلوی قایق جمع شدند . به آنها گفتم که نوک قایق جمع نشوند و در سطح قایق پخش شوند . برخی گوش دادند و چند نفر هم گوش ندادند و سرجایشان ماندند . به هر حال ، من به راه افتادم ، قرار بود نیروها را به روطه ببرم . قایق هم لگنی بود . نوک قایق سنگین بود . چند بار تذکر دادم ؛ اما بی فایده بود با سرعت وارد آبراه حیله شدم . از پیچی خواستم با سرعت عبور کنم که نوک قایق داخل اب رفت و قایق غرق شد . فریاد زدم:  شنا بلد هستید ؟ همگی جواب دادند : نه ! مو به تنم راست شد . هیچ کدام جلیقه نجات هم نداشتند .در یک آن دیدم ده دوازده نفر ی خودشان را به من چسانده  اند تا غرق نشوند . در میان آنها ، نوجوان خوش سیمایی به چشم می خورد که به شدت ترسیده بود . به آنان گفتم : مرا رها کنید .یکی یکی شما را پرت می کنم ، خودتان را به نیها بچسبانید . سه چهار نفر را بلند کردم وبه آبراه پرت کردم . نفر پنجم یا ششمی ، همان بسیجی خوش سیما بود . دیگر تاب و توانی برایم باقی نمانده بود ودر نافم درد شدیدی احساس می کردم . بسیجی نوجوان فریاد می زد و کمک می خواست : کمکم کن برادر ،دارم غرق می شوم ... اما من نمی توانستم برایش کاری کنم . چند بار جلوی چشمانم در آب غوطه خورد و بعد به ته هور رفت و شهید شد ، چهار نفر دیگر هم جلوی چشمان حیرتزده من ، در حالی که کمک می خواستند و فریاد می زدند ، داخل اب فرو رفتند و غرق شدند . صحنه هولناک و درد اوری بود . فریاد های آنان هنوز در گوشم است . برای انکه منصور را آرام کنم ، با شوخی گفتم : ای قاتل ، ای قسی القلب ... منصور با حالت خاصی گفت : علی ، سربه سرم نگذار ! این را گفت و بلند بلند گریه کرد . من طاقت نیاوردم و زدم زیر گریه .منصور شاکریان تا روزی که در هور به شهادت رسید ، این ماجرا را از یاد نبرد و هرگاه به یادش می آمد ، متاثر می شد . نویسنده: سید قاسم یاحسینی ناشر: انتشارات سوره مهر https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
حکومتمان را از شهدا گرفته‌ایم و فقط به امام شهدا تحویل می‌دهیم! https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
برگرفته از ۳۶۵ خاطره برای ۳۶۵ روز • اثر ناصر کاوه 🔹 احترام به والدین در کلام شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ یهو دیدم پلاکشو کند انداخت تو کانال ماهی گفتم: چرا این طوری کردی؟ این هویتته... گفت: این آتیشی که من می بینم راه برگشتی ندارم، با خودم فکر کردم شهید شم عجب تشییعی بشم... دیدم "شهوت تشییع شدن" دارم پلاکو کندم که تشییع هم نداشته باشم 😭 شهید گمنام، عملیات کربلای ۵ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ ۳۶۵ خاطره برای ۳۶۵ روز • اثر ناصر کاوه 🔹 احترام به والدین در کلام شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
رفتیم جنوب، رفیق خوزستانی ما را برد خرمشهر روی بهمن‌شیر قایق‌سواری. از او پرسیدم که اینجا صیادی هم دارد؟ گفت: آره اما قدیمی‌های خرمشهر ماهی بهمن‌شیر را نمی‌خورند. پرسیدم: چرا؟ گفت :چون اینجا خیلی از بچه‌های مدافع خرمشهر شهید شده‌اند و پیکرشان زیر این آب طعمه ماهی‌ها شده؛ به حرمت اون شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1