eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
25 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀 🌱ديدار دلنشين 2⃣ ♻️ از حضرت زهرا علیه سلام  کمک میخواستم . از طرفی بعضی از مردم معاند و نافهم به جاي اين که مرا دلداری بدهند مورد شماتت قرار میدادند که چرا گذاشتی بچه هایت ، حالا که یتیم شده اند به جبهه بروند. من هم میگفتم اینها برای عقیده شان و اسلام این راه را برگزیدند.  خلاصه چند وقت بعد، فاتحه تمام شد و پسر جانبازم از تهران به اهواز امد. ما ماندیم با یک پسر جانباز و چند طفل صغیر و کلی اندوه و غم از دوری عزیزانم . آن زمانی که همسرم باید کنارمان می بود و سنگ صبور مصیبتهایم باشد ، نبود . همه این غمها یک طرف، طعنه ها و حرفهاي  بی ربط معاندین یک طرف. شب و روزم شده بود غم و غصه . دخترم برایمان مرثیه و نوحه میخواند و من به همراه فرزندانم گریه و زاری میکردیم. راوي: مادر شهيد حماسه جنوب- شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
۵ اسفند ۱۴۰۱
۵ اسفند ۱۴۰۱
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀 🌱ديدار دلنشين 3⃣ ♻️ یک روز دیدم درب خانه را میزنند ؛ پسر کوچکم درب را باز کرد. دیدم یک مرد سید نورانی اجازه  ورود به منزل را گرفت و وارد شد. این سید را به خانه دعوت کردیم؛ بعد از حال و احوال از ما سئوال کرد : چرا اينقدر ناراحت و غمگین هستید؟ ماجرا و مصیبتها را برایش تعریف کردیم.  ایشان با کلامی نافذ ارزش مجاهدتها را برایمان تعریف کرد و اینجوری گفت که شوهر و مادرت در جای خوب و راحتی هستند. فرزندت هم که معلوم است که چه جایگاهی دارد، شما باید صبور باشید و اندوهگین نباشید. خداوند حافظ شما هست و ما را قوت قلب داد؛ بعد از جایش بلند شد با پسرهایم دست داد و دست نوازش به سرشان کشید و از ما خداحافظی کرد و از خانه خارج شد. راوي: مادر شهيد حماسه جنوب- شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
۵ اسفند ۱۴۰۱
۵ اسفند ۱۴۰۱
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀 🌱ديدار دلنشين 4⃣ ♻️ هنوز چند لحظه نرفته بود که پسرم سلطان گفت : مادر این سید چه دست نرمی داشت ! چقدر نورانی بود ! نکند اقایمان حضرت حجت (عج)  باشد که به دیدار ما آمده است . بلافاصله من و پسرانم به دنبالش از خانه خارج شدیم ؛ هر کدام به طرفی دویدیم اما او را نیافتیم، باورکنید دو سه دقیقه بیشتر نبود. از قدیم پیرمرد و پیرزنی روبروی خانه ما زندگی میکردند که از صبح تا شب درب منزل می نشستند، گفتند: چی شده شما و فرزندانت اینطور سراسیمه از خانه خارج شدید؟ گفتیم : یک سید با این مشخصات شما ندیدید از خانه مان خارج شود؟ گفتند: ما الان ساعتها اینجا نشسته ایم و غیر شما که دیوانه وار از این خانه خارج شدید کسی را ندیدیم . راوي: مادر شهيد حماسه جنوب- شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
۵ اسفند ۱۴۰۱
۵ اسفند ۱۴۰۱
🍀🍃🍀🍃🍀🍀🍃🍀🍃🍀 🌱ديدار دلنشين5⃣ خلاصه به منزل برگشیم؛ عموی بچه ها که عادت داشت مرتب به ما سر بزند آمد و وقتی که جریان را شنید آن مکان را بوسید . خاک کف اتاق را به سر و صورتش مالید و گفت: این یک توفیق بود که نصیب شما شد. از آن روز خداوند به برکت قدوم مبارک مولایمان صبر به من عنایت کرد تا بتوانم غم فراق عزیزانم را تحمل کنم. راوي: مادر شهيد حماسه جنوب- شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
۵ اسفند ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ اسفند ۱۴۰۱
📸 | رختشویی؛ روح را هــم تمیـــز می کرد. 🔺جبهه یک زندگی قشنگ بود. بسیاری از اوقات متوجه نمی شدی لباسهایت را چه کسی شسته؛ وقتی متوجه می شدی که روی بند افتاده و یا تاکرده ومرتب؛ روی ساک و وسایل شخصی ات گذاشته شده بود. اگرچه ظاهرش رختشویی بود ... اما باطنش تهذیب ... 📍جـــزیره مجنــون ♦️عملیـــات خیبــــر ⏳اسفند مـــاه ۱۳۶۲ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
۵ اسفند ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ اسفند ۱۴۰۱
آمدی‌ای دلربای نازنین روی ماهت قبله‌ی اهل یقین نور چشم علی و ام البنین یا مولا بهترین یار حسین خوش آمدی یا عباس‌ای علمدار حسین خوش آمدی یا عباس ولادت حضرت عباس (ع) مبارک باد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
۵ اسفند ۱۴۰۱
شاپور برزگر گلمغانی فرمانده محور عملیاتی لشکر ۳۱ عاشورا-تولد: ۳۶/۸/۲۲ اردبیل-شهادت: ۶۲/۸/۱۳ ارتفاعات شیخ گزنشین، پنجوین عراق- عملیات والفجر ۴-محل دفن: قبرستان غریبان اردبیل 🔹 والله ان قطعتموا یمینی یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود. بهش گفتند:«با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.» می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟  مگه نفرمود:            «والله ان قطعتمو یمینی، انی احامی ابدا عن دینی». عملیات والفجر ۴ مسؤول محور بود. حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت. ... لحظه های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود:« مگه مولایم امام حسین عليه السلام در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.» شهید که شد هم تشنه لب بود هم بی دست. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
۵ اسفند ۱۴۰۱