❣قسمتی از وصیتنامه شهید سعید نژاددهباشی:
من نه به زور به جبهه رفتهام و نه بخاطر غرور و تکبر و نه بخاطر ترس از آتش دوزخ و نه بخاطر راحت و خوب بودن بهشت و حتی نه بخاطر شهید شدن که همه شرک هستند. من فقط بخاطر رضای محبوب و معشوق و خدای بی همتا به جبهه آمدهام تا توانسته باشم با خونم جمهوری اسلامی را استوارتر و خود را چون اسماعیل قربانی نمایم و پرچم لا اله الا لله را در سراسر گیتی به احتزار درآورم.
تاریخ ولادت: ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱
محل شهادت: کوشک
نام عملیات: رمضان
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیتنامه شهید سید غلامرضا نصراللهپور:
ما در زمانی بودیم که فساد و بیهودگی و ارزشهای کاذب همه جا را فراگرفته بود و زمانی بودیم که نمیدانستیم که چه هستیم؟! از کجا آمدهایم؟! و به کجا میرویم؟! و مخصوصا نمیدانستیم سعادت ما در چیست؟! در این زمان شخصی به نام امام خمینی ما را بیدار کرد و ارزشهای واقعی را جایگزین ارزشهای کاذب کرد. و تحولاتی شگرف در جامعه بوجود آورد. پس در پی این تحولات عدهای که منافعشان در خطر افتاده بود خواستند و میخواهند که این انقلاب را نابود کنند. پس وظیفه شرعی و عقلی من و توست که از آن پاسداری کنیم.(مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَاالَّذِی فَقَدَ مَنْوَجَدَك... آن کس که تو را ندارد، چه دارد؟ و آنکس که تو را يافته، چه ندارد؟) قسمتی از دعای عرفه
🌷شهید: سید غلامرضا نصرالله پور
تاریخ ولادت:۱۳۴۳
تاریخ شهادت:۱۳۶۱
محل شهادت:شیب میسان
نام عملیات:والفجر مقدماتی
@defae_moghadas2
❣
کجاست اهل دلی که نگاه ما بکند
برای حال خرابِ دلم دعا بکند ...
#نماز_اول_وقت
#سفارش_یاران_آسمانی
#شهید_سید_علی_اکبر_شجاعیان
@defae_moghadas2
❣
🔻قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر انقلاب
🔹خانواده شهید مجید قربانخانی به همراه تعدادی دیگر از خانواده شهدای مدافع حرم در فهرست میهمانان ویژهای قرار داشتند که صبح روز سهشنبه ۳۰ خرداد مصادف با اول ذیحجه سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) در حسینیه امام خمینی(ره) میهمان رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای بودند.
🔹 در این دیدار خانواده شهید قربانخانی درخواست کردند تا خطبه عقد دخترشان زینب قربانخانی توسط رهبر انقلاب جاری شود.
🔹رهبر انقلاب بعد از جاری شدن خطبه عقد دعا کردند این زوج زندگی شیرینی داشته باشند: «باهم بسازید، صفا و صداقت داشته باشید تا زندگیتان شیرین باشد.»
🔹 پس از قرائت خطبه عقد، پدر شهید قربانخانی از حضرت آیتالله خامنهای درخواست کرد تا از مادر شهید بخواهند تا لباس مشکی خود را عوض کند؛ درخواستی که با پاسخ مثبت ایشان روبهرو شد: «لباس مشکی را عوض کنید. ما چشم حقیقتبین نداریم و نزدیکبین هستیم. اگر چشم حقیقتبین داشتیم و جایگاه شهدا را در آن دنیا میدیدیم قطعاً برای آنها خوشحالی و شادی میکردیم و عزا نمیگرفتیم.»
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣مثل چمران بمیرید
▫️ امام خمینی یک روز پس از شهادت #دکتر_مصطفی_چمران در صبح یکم تیرماه هزار و سیصد و شصت در حسینیه جماران درباره این شهید فرمود:
«شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران هم نیست؛ چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثل #چمران بمیرید!»
♦️ 31 خرداد 1360- - #سالروز_شهادت انقلابی نستوه، دانشمند و عارف #شهید_مصطفی_چمران در منطقه دهلاویه خوزستان
#قرارگاه_فرهنگی_دفاع_مقدس
#شادی_روح_شهیدچمران فاتحه_صلوات
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیتنامه شهید سید عبدالصاحب امیربلادی:
پدر و مادر مهربانم میدانم که دوری از فرزند چقدر مشکل میباشد ولی شما باید بدانید که نجات اسلام بالاتر از همه چیز حتی جان من است و من میخواهم با شهید شدنم دین خود را به اسلام ادا کنم و از شما میخواهم که برای شهید شدن من گریه نکنید چون شهید شدن گریه ندارد بلکه شکست اسلام گریه دارد و ما باید مواظب باشیم اسلام شکست نخورد و از شهید شدن من ناراحت نشوید زیرا من سعادت خود را در شهادت دیدم و به دنبالش رفتم.
شهید: سید عبدالصاحب امیر بلادی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱
محل شهادت: شیب نیسان
نام عملیات: والفجر مقدماتی
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از استاد شهید حاج علی کسائی
🌾فرزند چهارممان را باردار بودم. آن روزها عراق شهرها را بمبماران می کرد، همین باعث شده بود تا حال خوبی نداشته باشم. چند روز مرخصی گرفتم و علی من را به منزل یکی از دوستانش در شهرستان برد، بعد هم به سر کارم، معلمی برگشتم.
چون هر دو شاغل بودیم، حقوقمان را روی هم می گذاشتیم. آن ماه، علی گفت: میشه چک حقوقت را امضا کنی و به من بدهی!
دادم. ظهر که میخواستم به مدرسه بروم، گفت خودم تو را می رسانم. دیدم ماشین پر از کفش بچه گانه است. گفتم علی اینها چیه؟
گفت: این ماه حالت خوب نبود، چند روز هم مرخصی بودی، شاید در کارت کم کاری کرده باشی، خانم پول شبه دار در زندگیمان نیاید بهتر است!
من در مدرسه ای پائین شهر درس می دادم که بچه های فقیری داشت، با هم کفش ها را در بین دانش آموزان مدرسه تقسیم کردیم.
#شهدای_فارس
#شهید_حاج_علی_کسایی
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیتنامه شهید عبدالحمید زحمتکش:
ای والدین عزیزم این را قبول کنید که ما باید به میدان میرفتیم و سلاح بر دوش میگرفتیم زیرا که دین خدا در خطر است و مصلحت این است که افرادی همچون ما هرچند کم سن باشند در این جهاد عظیم شرکت کنند و اگر در این راه نیز سعادت واقعی که شهادت باشد نصیب تان شد چه بهتر. در همه کارهایتان اخلاص را از یاد نبرید و تمام اعمالتان را فی سبیل الله و مخلصانه انجام دهید. باید از خود سدی بسازید برای دفع دشمنان اسلام. همیشه و در همه احوال نعمتهای خدا را تا کوچکترین جزء آن شاکر باشید. برای قول و پیمان اهمیت زیاد قائل شوید و همواره مراعات حقالناس را بنمائید.تا آنجا که میتوانید هرگز مسجد را بدون عذر ترک ننمایید. در برقراری و برگزاری نماز جماعت کوشا باشید و تلاش کنید ادامه دهنده خوبی برای راه شهیدان باشید.
شهید: عبدالحمید زحمتکش
تاریخ ولادت:1344
تاریخ شهادت:1362
محل شهادت: هورالهویزه
نام عملیات:خیبر
@defae_moghadas2
❣
❣ایام شهادت
🌷دوازده سال بیشتر نداشتم که پدر مرا با خود به جبهه برد. آتش خمپاره دشمن آنقدر زیاد بود که نمی شد از جایت تکان بخوری. مثل تگرگ ترکش ریز و درشت بود که زمین را می شکافت و در دل زمین فرو می رفت. در همین آتش سنگین وقت نماز که می شد بابا می گفت: «زود باش وقت نماز است بیا بریم وضو بگیریم.»
از ترس به خودم می لرزیدم و با زبان بچه گانه به خمپاره هایی که هر ثانیه به زمین می نشست اشاره می کردم و می گفتم: «نمی بینی، الان نمی شود نماز خواند! بعد می خوانیم.»
بابا تشر می زد که نه، نماز اول وقت را هیچ وقت ترک نکن، امام حسین(ع) در صحرای کربلا زیر شمشیر های دشمن نماز را ترک نکرد!
🌷سید خیلی شجاع و نترس بود. گاه می شد پشت کمپرسی و مایلر می نشست و این ماشین گنده را که به راحتی مورد هدف قرار می گرفت، برای زدن خاکریز تا دل دشمن می برد. پسر سید هم سر نترسی داشت و آرپی جی زن قهاری بود.
روزی سید گفت: «بیا بریم خط سری به سید عباس بزنیم ببینیم چطور رزمنده ای است!»
در راه که می رفتیم با دل شوره می گفت: «من دوست ندارم پدر شهید شوم بلکه دوست دارم پسرم فرزند شهید شود!»
با غصه ادامه داد: «من به پسرم قبطه می خورم که او دارد از من سبقت می گیرد. از خدا می خواهم که پسرم شهید نشود و من شهید شوم. شما کاری کنید که این پسر من به عقب منتقل شود!»
🌹🌷🌹
هدیه به شهید سید عبدالوهاب آزادی همت صلوات ،،
#خاطرات_شهدای_فارس
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیتنامه شهید سید مهدی مدیرنژاد:
کسی که عاشق است و در آرزوی رسیدن به معشوق است چه آرزویی بهتر و عالی تر از این آرزو که در آرزوی شهادت باشد. از اینکه خداوند توفیق چنین سعادتی را نصیب این حقیر نمود که بتوانم به جبهه حق علیه باطل حرکت کنم بسیار سپاسگزارم. هر انسانی برای سیر تکاملی خود باید راهی را انتخاب نماید که درست نهایت کمال انسانیت باشد، پس چه راهی از این راه به سوی کسب لقاء الله بهتر. خداوندا از اینکه نتوانستم زودتر از این زمان خود را بشناسم و خودآگاه باشم و در آمدن به جبهه زودتر اقدام نمایم. دلیلش را در خودم چنین جستجو مینمایم که در برابر راه و صراط مستقیم ناآگاه وضعیف و ناتوان بودم و نفس عمارهام بر من غلبه کرده بود و از اینکه توانستم عقلم را و نفس عماره خودم به صعود رسانم، از خداوند منان متشکرم که در این راه کمکم نمود چرا که یاری دهنده انس و جن خداست.
شهید: سید مهدی مدیرنژاد
تاریخ ولادت: ۱۳۴۶
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲
محل شهادت: هورالهویزه
نام عملیات: خیبر
@defae_moghadas2
❣
❣ قسمتی از وصیتنامه شهید مجید کعبی:
شاکرم از خدایی که مرا آزاد آفرید تا خودم راهم را انتخاب نمایم و با شناخت و بینشی که خداوند به من عطاء نموده بود حق را از باطل تشخیص دهم. و شکر خدایی را که محمد''ص''را فرستاد تا جهان را به قسط تقسیم کند و آنها را به راه و رسم زندگی و جهاد با ظالمان هدایت کند. سپاسگزارم از حسین''ع''که خود را سرمشق زندگی قرار داد، تا هر موقع ظالمی سر راه مردم قرار گیرد با او به ستیز و جهاد برخیزند و باز خدای را شاکرم که خمینی را فرستاد تا هدایتگر مردم به سوی حقیقت باشد.
شهید: مجید کعبی
تاریخ ولادت:۱۳۴۴
تاریخ شهادت:۱۳۶۲
محل شهادت:هورالهویزه
نام عملیات:خیبر
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از یک چریک...
شهید محمد کاوه معروف به چریک
🌷 محمد آشپز بود ، در شیراز آش فروشی داشت و از مبارزین قبل از انقلاب بود. بعد از انقلاب جذب سپاه شد. در کارهای نظامی, اعتقاد به کارهای نامنظم داشت, برای همین معروف شد به چریک...
سال اول انقلاب بود. منافقین به ساختمان سپاه در خیابان فردوسی حمله کرده بودند, سریع خودمان را رساندیم و حایل بین مردم و منافقین کردیم. دیدم چریک نشست وسط خیابان و شروع کرد با تفنگ ژ ۳، چند رگبار هوایی شلیک کرد.
گفتم چریک چکار می کنی؟
گفت این نامردا دارن مردم را می زنند, با این صدا می ترسن, بر میگردن, مقرشون!
همین طور هم شد, منافقین با شنیدن صدای رگبار فرار کردند...
🌷غائله کردستان شروع شده بود. به اتفاق جمعی از پاسداران فارس رفتیم مهاباد. رفتن ما همزمان شد با مذاکره دولت و گروه های ضد انقلاب, به ما دستور داده شد از مقر(که کاخ جوانان مهاباد بود) خارج نشویم.
چریک در محوطه یک چادر به پا کرده بود و هر روز به بچه ها کارهای چریک آموزش می داد و بعد به همه چایی می داد. اخر شب هم همه چیز را بهم می ریخت می گفت از چریک نباید چیزی بماند. صبح های جمعه هم همان جا یک اش شیرازی درست می کرد که طعمش نظیر نداشت..
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از یک چریک
ادامه👇
نخستین روزهای جنگ بود که با هم رفتیم منطقه فارسیات. هنوز راه و رسم جنگیدن بلد نبودیم. چریک گفت بچه بیاید یه کاری کنیم, فقط شرطش این است سؤال نکنید.
گفتیم باشه.
گفت شروع کنید به کندن زمین. چند روز طول کشید تا یک غار درست کردیم. همه به ما که مشغول کندن بودیم می خندیدند و مسخره می کردند!
اما وقتی اتش عراقی ها سنگین شد ما جان پناهی داشتیم که انها نداشتند. یک روز برای ضربه زدن به عراقی ها به ان سوی کارون رفتیم که متوجه شدند و ما را به رگبار بستند. در حین فرار چریک مرتبط روی زمین می پرید.(خیز پنج ثانیه می رفت) گفتیم این چه کاریه, می گفت شما هیچ کاری بلد نیستید, این کارو نکنید تیر می خورید!
🌷سوسنگرد به محاصره افتاده بود. قبل از ان با چریک رفتیم حوالی سوسنگرد. گفتم کو اسلحه ات. گفت چریک از شهر اسلحه نمی بره, همان جا اسلحه پیدا می کنه!
روز قبلش با چریک در حوالی شهر بودیم که حمله زرهی عراق شروع شد. به علت نداشتن سلاح ضد زره عقب نشینی کردیم.
روز بعد دیدم چریک در پادگان حمیدیه نشسته, چند اسلحه کنارش بود, زانوی غم بغل گرفته بود. صدایش زدم. سر بلند کرد. تا مرا دیدید کفت برادر تو زنده ای...
بعد مرا در اغوش کشید و اشک از چشمش جاری شد. باور نمی شد چریک کاوه, شیر میدان نبرد این چنین گریه کند. گفتم چی شده!
گفت همه برادرام شهید شدن.
گفتم نه, فقط سه نفر شهید شدن.
قبول نمی کرد. کلی قسم و آیه آوردم تا پذیرفت. گفتم تو که اسلحه نداشتی, اینها چیه!
گفت بچه ها توی عقب نشینی خسته بودند, در مسیر جا گذاشتن, من جمع کردم آوردم...
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از یک چریک
ادامه👇
پشه های جزیره معروف بود, آنقدر که بچه ها از این پشه ها می ترسیدن از میگ های عراقی هراس نداشتن. هر کس برای فرار از پشه ها کاری می کرد. من که می رفتم داخل گونی!
اما چریک عین خیالش نبود. چند پهن گاو را می سوزاند و کنار ان راحت می نشست, روی ان هم یک کتری چایی می گذاشت. (همیشه می گفت چایی باید رو آتیش درست بشه)
بچه ها مسخره می کردند و اعتراض که چرا بوی پهن راه می اندازی... می گفت شما نمی فهمید این کار چریکیه!
مدتی که گذشت, همه یاد گرفتند تنها راه فرار از نیش پشه های جزیره دود پهن گاو است!
🌷 در تقسیم بندی چریک رزمنده ها یا چریک بودن یا پاسدار ساندویچی.
یه بار با شهید مجتبی قطبی رفتیم زبیدات, خطی که دست چریک بود و چریک فرمانده گروهان. به اصرار برای ناهار موندیم.
ناهار کم بود, سریع چند تا کنسرو مختلف باز کرد و روی هم ریخت. مقداری سیر و نان خشک هم ریخت روش و بهم زد و گذاشت سر سفره...
مجتبی که ساکت بود گفت وی, این دیگه چیه؟
چریک گفت: غذای چریکی!
مجتبی گفت غذای چریکی بخوره تو سرتون, من نمی خوام!
چریک خندید و گفت معلومه تو هم پاسدار ساندویچی هستی نمی تونی غذای چریکی بخوری, بلند شد و براش کنسرو ماهی باز کرد!
🌷 معمولا از شیراز با خودش کشک می آورد. کشک ها را می ریخت تو یه ظرف و اب می ریخت با سیر و نان خشک. دو تا چوب هم داشت که بهش می گفت حیدری. با این حیدری ها یک ساعتی هم می زد و بعد می داد به چریک ها تو بخورن!
یه بار دیدم چوب ها(حیدری) را داده به پسر دوازه, سیزده سالش که آورده بودش منطقه تا تلیت را بهم بزنه. گفت چرا کار حیدری را دادی به اکبر!
گفت می خوام از پسرم یک چریک بسازم تا جام را بگیره!
🌷بلاخره چریک, در آخرین روزهای جنگ در جزیره مجنون مزد هشت سال رشادتش در جبهه را گرفت و به آرزویش رسید و همان جور که می خواست برای همیشه پیکرش جا ماند, زیرا می گفت از چریک چیزی نباید بماند!
🌷🌹🌷
هدیه به شهید محمد کاوه(چریک کاوه) صلوات,,شهدای فارس
شهادت:۱۳۶۷/۴/۴-جزیره مجنون
@defae_moghadas2
❣
❣شهید: حبیب الله سرسازی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲
محل شهادت: هورالهویزه
نام عملیات: خیبر
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیت نامه شهید حبیبالله سرسازی:
در حدیث است که زمین بدون و خالی از حجت خداوند نمیشود و هر زمان که بنگرید رهبری الهی رسالت رساندن و مصلحت اسلام را به عهده گرفته است و چه بسیار از مسلمانان که در حقیقت مجاهدانی بودند که با جان و مال در راه اطاعت رهبرشان برای حفظ دینشان قیام کردند و تاریخ آنها را به خوبی یاد میکند .در این زمان یکی از رهبران الهی مسئولیت حراست از اسلام را به عهده گرفته که وظیفه همه مسلمانان و آزادیخواهان جهان میباشد که اطاعت از این مرد الهی را بکنند و همگی در صفی با بنیانی مرصوص به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق و گروه گروه نشوید. مسئله حفظ انقلاب و اسلام را اهم مسائل گروه گرایی بدانید و همگی با نیاتی خالص جهت پیشبرد و زمینه ظهور آقا امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف را مهیا کنید. این انقلاب نعمت است وجود روحانیت این الگوها و نمونههای بارز اخلاص در صحنه نعمت است. شکر نعمت کنید تا خداوند هم به شما نعمتهای بزرگتری عنایت فرماید. در اطاعت و بندگی خداوند گام بردارید. در میدانهای جنگ با شیطان نفس و استکبار جهانی قدم بردارید تا مورد تشویق و افتخار نسل های آینده باشید مسجد در صدر اسلام اینگونه بوده که تمامی مسائل نظامی و علمی و معنویات و حتی قضاوت نیز در مسجد انجام میگرفته است.؛ پس در راه پیشبرد دین مقدس الهی کوشش کنید و آنچه را برای خودتان کار میکنید" دنیا" فانی است و آنچه را درخدمت به اسلام و مسلمین انجام می دهید برای شما باقی است.
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهانت به خانواده شهدا خیانت به کشور است
❣خاطره همسر شهید چمران از شب آخر حیات دنیوی #شهید_چمران:
هر وقت می رفت تهران (از اهواز)روز بعد بر می گشت امروز (٣٠خرداد۶٠) صبح رفت و عصری آمد تعجب کردم.
گفتم چرا زود آمدی
گفت ناراحت شدی؟
- نه فقط تعجب کردم.
گفت تا حالا دیده بودی من با هواپیمای خصوصی سفر کنم؟
ندیده بودم..
+ به خاطر شما آمدم امشب پیشت باشم.
رفت دراز کشید. داخل اتاق شدم او را بوسیدم، آرام و به سقف مینگریست.
گفت: بشین، من فردا شهید می شوم. دو وصیت به شما دارم.
بعد از من در ایران بمان کشور شما حکومت الهی ندارد.
دوم ازدواج کن.
گفتم زنان پیامبر الگو هستند آنان ازدواج نکردند.
از این مقایسه ناراحت شد.
شب به فکر بودم که این حرفها چیست؟
صبح زود که درب منزل داشت سوار ماشین میشد کلت کمری داشتم خواستم به پایش شلیک کنم که نرود اما جرأت نکردم. رفت و من به منزل تنها دوستم در اهواز خانم خراسانی رفتم و داستان شب را تعریف کردم. دلداری ام میداد تا اینکه تلفن منزلش زنگ خورد و او مرتب "نه" می گفت. گفتم چه شده؟ گفت چمران زخمی شده. گفتم خیر او #شهید شده است و باهم به سردخانه رفتیم و جنازه مصطفی را دیدم و گفتم: خدایا این قربانی را از ما بپذیر!
اون روز چمران از اهواز تا دهلاویه (٧٢کیلومتر) فقط مینویسد. با اعضاي بدنش خداحافظی می کند و...
همسر شهید چمران می گوید ۶ ماه بعد از شهادت چمران، امام متوجه شد ما خونه نداریم به بنیاد شهید گفت. خونه ای به من دادند، اما هیچ وسیله ای نداشتم. یکی از دوستان مصطفی مقداری لوازم اولیه زندگی برایم آورد. جاودانه باد
#چمران_عزیز
#دهلاویه
✍️ عبدلله گنجی
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیت نامه شهید ناصر ارجمندپور:
خدایا تو خود خوب شاهدی که من با نیت خالص و با شناخت کامل در این راه خیر پا نهادهام و در راه تو به جهاد برخاستهام. امیدوارم که این عمل مورد رضایت تو قرار بگیرد. از شما امت حزب الله میخواهم که برای همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید. و امام عزیز را تنها نگذارید. از شما میخواهم که مساجد را خالی نکنید و سنگرهای خود را همچون سدی فولادین نگهدارید. نگذارید منافقان در میان مساجد رخنه کنند. با هم جمع شوید چون دشمن از جمع شدن شما در مساجد وحشت عجیبی دارد. این دنیا برای ما همچون آزمایشگاهی میباشد که تمام مردم دنیا در آن مورد آزمایش قرار میگیرند ما که برای مردن هستیم؛ پس چه بهتر که در راه خدا قدم برداشته و جان ناقابل خود را فدای وی نماییم. به فرموده امام که میفرماید در دریای مرگ شنا کنید تا به ساحل حقیقت برسید . اگر در این دنیا نتوانستیم کاری برای نجات اسلام کنیم شاید با مرگم خدمتی کرده باشم.
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از استاد شهید حاج علی کسائی
🌷 پنجشنبه بود. با علی به دارالرحمه و گلزار شهدا رفتیم. معمولاً مقید به زیارت شهدا بود. وقتی زیارت تمام شد و خواستیم برگردیم. قبل از اينكه از دارالرحمه خارج شويم گفت:خدا در قرآن می فرماید: حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ
زمانی که مرگ به سراغ یکی از آنها مي آيد. می گویند: قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ، لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ
خدایا ما را باز گردان شاید با آنچه جا گذاشته ام، کار نیکی انجام دهم!
خدا در جواب آنها محکم می گوید: كَلَّا !
کَلَّا یعنی هرگز!
خدا در مقابل کسانی که بعد مرگ می گویند، ما را به دنیا برگردان تا جبران كنيم،كار نيك انجام دهيم، می گوید هرگز، دیگر برگشتی در کار نیست.
ادامه داد: حالا فكر كن، الان كه آمدي دارالرحمه مرده بودي و تو را آورده بودند در قبر بگذارند و تو اين گونه التماس گونه با خدا صحبت كردي كه من را برگردان تا كار خير انجام دهم.
خدا هم با مهرباني خودش، به جاي اينكه به تو بگويد كلاّ، بگويد ديگر برگشتي در كار نيست، می گوید: نعم! باشه برگرد!
حالا كه داريم از اينجا بر مي گرديم، يعني خدا باز فرصت زندگي كردن براي انجام كارهاي خير به ما داده است. يعني بايد فردايمان بهتر از امروز ما باشد و گرنه اين نعمت زندگي دوباره را كفران كرده ايم.
#شهدای_فارس
#شهید_حاج_علی_کسایی
@defae_moghadas2
❣
❣خیلی کم سن و سال بود و شیطنت زیاد میکرد
به خاطر همین وقتی بچهها به اهواز میرفتند
از آنجا سوتک های پهنی با تصویر پسر شجاع
که تازه به بازار آمده بود یا پفـک نمکی برای او
به شوخی سوغاتی می آوردند ...
@defae_moghadas2
❣
❣چقدر ارزش دارد
اسیر چهره پاک تو شدن
در میانِ اسارتهای دنیایی ...
خوش سیما ترین شهید تخریبچی نوجوان
و شهادت غریبانه در بیمارستان الرشید ...
عبدالعظیم .....
در یکی از روزهای زیبای اردیبهشتماه سال ۱۳۴۹ در شهر نقنه از توابع شهرستان بروجن در استان چهارمحال بختیاری به دنیا آمد ...
فقط ۱۲ سال سن داشت. دانشآموز اول راهنمایی بود که با شروع جنگ تحمیلی سنگر مدرسه را ترک کرد و علیرغم مخالفت اطرافیان و مسئولان به خاطر سن کمی که داشت خود را به جبهههای حق علیه باطل رساند.
در اولین حضورش در جبهه وارد گردان تخریب شد و با تلاش و خدمات زیاد مورد توجه فرماندهان قرار گرفت. در همان مرحله اول از ناحیه دست مجروح شد و در بیمارستانی در تهران بستری شد. بعد از بهبود نسبی با وجود مخالفت خانواده و مسئولین بسیج برای آخرینبار عازم جبهههای غرب کشور شد .
در عملیات والفجر ۴ در حالی که پیشاپیش رزمندگان مشغول بازگشایی محور عملیاتی و خنثی کردن مینها بود ، به شدت مجروح شد و به اسارت نیروهای عراقی درآمد. به خاطر مجروحیت او را در بیمارستان الرشید عراق بستری کردند ، اما با توجه بهشدت جراحات وارده و از طرفی شکنجه های بعثیون عراقی ؛ هفتم آذرماه ۱۳۶۲ در همان بیمارستان غریبانه به شهادت رسید . پیکر عبدالعظیم را در همان مکان دفن می کنند تا اینکه بعد از بیست سال پیکرش را به ایران انتقال و طی مراسم با شکوهی در گلزار شهدا زادگاهش به خاک می سپارند .
#تخریب_چی
#شهید_دانشآموز
#شهید_عبدالعظیم_خلیلزاده
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
@defae_moghadas2
❣
❣سالهاي 58 و 59 معمولا نهار را در محل کار مي خورديم. قبل از ظهر، يکي از همکاران نهار را از آشپزخانهي سپاه ميآورد. بعد از اقامهي نماز سفره را پهن مي کرديم. دور سفره مي نشستيم و نهار مي خورديم.
يک روز که طبق معمول سفره را انداختيم، محمد بلند شد. گمان کردم مثل هميشه روزه است. نهار خورديم و مشغول کار شديم. کمي بعد يکي از دوستان با سيني چاي وارد اتاق شد و آن را روي ميز گذاشت. محمد به طرف ميز رفت و استکان چاي را برداشت. با تعجب پرسيدم: « مگر روزه نيستي ؟!» پاسخ داد: « نه، نيستم.» گفتم : « چرا نهار نخوردي؟ » سکوت کرد.
🔻من هم اصرار کردم. وقتي متوجه شد دست بردار نيستم، گفت: « قانوناً نهار سپاه را افرادي مي خورند که از صبح تا بعد از ظهر يکسره کار مي کنند.» گفتم: « تو هم از صبح در محل کار بودي.» گفت: « بله، بودم .ولي امروز مدتي درگير مسائل شخصي و خانوادگي شدم . بنابراين تمام وقت براي سپاه کار نکردم و نمي توانم نهار سپاه را بخورم!
#شهید_محمد_طایی🌷
#سالروز_ولادت
●ولادت : ۱۳۳۳/۳/۳۰ کرمان
●شهادت : ۱۳۵۹/۹/۱۳ مهاباد
@defae_moghadas2
❣
❣شهدا
🍂بی عشق پلید می شوی باور کن...
با عشق سعید می شوی باور کن
🍂خـود را که شبیه شهـدا گردانی...
یک روز شهید می شوی باور کن
@defae_moghadas2
❣
❣در گلزار شهدا قبری کنده بودند دور آن را هم حصار کشیده بودند که اگر شهیدی آمد در آنجا دفن شود. ناصر یک شب ما، که چند نفر از بچه های سپاه بودیم را جمع کرد و گفت: « بچه ها این قبر حیفه بیاید نگذاریم خالی بمونه!»
خلاصه ساعت 12، 1شب که می شد می رفتیم سراغ قبر خالی. قبل از همه ناصر در قبر می خوابید، حدود نیم ساعت تا یک ساعت آنجا دراز می کشید و ما دور قبر برایش گریه و زاری راه می انداختیم، بعد از آن از قبر بلند می شد رو به آسمان می کرد و می گفت: «خداوندا ما یکبار دیگر زنده شدیم ، دیگر نگذار تا گناه کنیم.»
این کار را به نوبت انجام می دادیم. وقتی به مرور زمان آن قبر پر شد، انگار ما چیزی را از دست داده و گم کرده بودیم، حیف که ناصر جوری رفت که سال ها نه قبری داشت و نه گریه کنی بر مزارش!
⭐️🌹⭐️
هدیه به شهید ناصر عظیمی صلوات،شهدای فارس
@defae_moghadas2
❣
❣فرازی از وصیتنامه شهید سید ابراهیم تیموری فرد:
با سلام به شهدای اسلام که با خون مطهرشان اسلام را آبیاری کرده و میکنند. این بنده حقیر برای پست و مقام و برای خودنمایی در بین مردم به جبهه اعزام نشدم؛ بلکه تنها برای رضای خداست و خدا کند به ما توفیقی عنایت کند که بتوانم یکی از شهدای اسلام باشم . اینجانب بر اساس مسئولیتی که در راه خدا برای نگهداری و حفاظت از انقلاب کبیر اسلامی که خونبهای چندین هزار کشته و مجروح هست، به جبهه های حق علیه باطل عزیمت نمودهام تا بتوانم در مقابل دشمنان و مشرکان بجنگم. قدم گذاشتن در این مسیر خدایی را یک فریضه الهی میدانم و اگر در این راه کشته شوم پیروزم و اگر دشمن را شکست دهم (بازهم) پیروز هستم. وصیت من به همسنگران عزیز این هست که خط امام را محکم نگه دارند؛ و راه شهیدان را ادامه دهند. و بدانند که این لباس رزمی که بر تن داریم، از خون شهیدان است . و باید آن را گرامی بداریم و به آن احترام بگذاریم. و همیشه سرکشی به خانواده های شهداء و مفقودین و مجروحین را فراموش نکنید و آنها را دلداری دهید.
شهید: سید ابراهیم تیموری منفرد
تاریخ ولادت: ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲
محل شهادت: هورالهویزه
نام عملیات: خیبر
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیتنامه شهید سیفالله پازند:
کاروان عاشقان الله به پیش میرود و در راه خود هرچه پلیدی و ناپاکی است میشوید و سالکان کوی حق را به طرف خود میخواند. در این میان آنان که از همراهی این کاروان باز میمانند زیانکارند و لذتهای دنیایی آنها را از دیدن حقایق باز داشته است. آنان نه به عشق دیدار دوست قدم برداشته و نه هستی خود را در طبق اخلاص نهادهاند. آنان که لذت وصال یار را فهمیده و مشتاق او هستند و به جان و مال به جهاد در راه او برخواستهاند چندان دور نیست که به آرزوی خود خواهند رسید.
شهید: سیفالله پازند
تاریخ ولادت: ۱۳۴۳
تاریخ شهادت:۱۳۶۴
محل شهادت:هورالهویزه
نام عملیات:بدر
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از استاد شهید حاج علی کسائی
🌷خیلی بچه دوست داشت می گفت ما باید امت رسول الله را زیاد کنیم. شیعه علی را زیاد کنیم. می گفت: من دوست دارم 14 تا بچه داشته باشم. می گفت: دلم می خواهد وقتی کنار سفره می نشینیم. به اولی که غذا می دهی وقتی داری به بچه آخر غذا می دهی اولی غذایش تمام شده باشد!
در هفت سال زندگی مشترک خدا به ما چهار فرزند داد. روح الله، مریم، مرضیه و عبدالله . حاج علی عاشق بچه هایش بود. با اینکه خیلی کم در خانه بود، اما برای بچه ها خیلی وقت می گذاشت.
وقت نماز، برای آنها پشت سر خودش جانماز پهن می کرد تا کنارش نماز بخوانند. یک قاب عکس داشتیم، که مرتب پشت آن بیسکویت می گذاشت و می گفت: هر کس نماز بخواند خدا این پشت برایش جایزه می فرستد!
سوره های کوچک را به بچه ها یاد داده بود و آنها را تشویق می کرد تا قرآن را حفظ کنند. یک ضبط از مکه آورده بود. نوار کاست هم گرفته بود. به بهانه ضبط صدای بچه ها، آنها را تشویق می کرد قرآن حفظ کنند تا صدایشان ضبط شود.
شب قبل خواب کنار آنها می نشست و برایشان آیت الکرسی می خواند تا به خواب بروند.
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣کمی از معشوق ببینیم❤️
@defae_moghadas2
❣