eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
837 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
بخشی از وصیت نامه شهید تقی بهره‌ور 🔹زندگی و ازدواج را ساده و با الگوگیری از زندگی حضرت زهرا(س) و امام علی (ع)ادامه دهید. 🔹شهید تقی بهره ور از مرزبانان هنگ مرزی سردشت نهم خرداد 99 در درگیری با گروهک های تروریستی به درجه رفیع شهادت نائل گردید. @defae_moghadas2
گذری در گلزار شهیدان دلم گرفته بود، از فراق یاران، از دوری لاله‌ها، دل است دیگر، کارش همین است، گاهی می گیرد و گاهی بهانه گیری می کند، نمی دانم شایدم درد جاماندگی است، می‌ترسد آخر بمیرد و شهید نشود و از یارانش دور بیوفتد،گویا این بار هم بهانه گرفته بود، بهانه سایت خیبر و تپه عرفانش، بهانه هور و شلمچه، فاو و اروند، بهانه فکه و طلائیه، دستم از تربت پاک یارانم کوتاه بود تا به زیارتشان بروم و بهانه دل برگیرم، دنبال مرهمی بودم تا روح غمگینم را آرام کنم، بهترین جا گلزار شهیدان بود، چون ساکن شیراز بودم به سراغ گلزار شهدای شیراز رفتم، عرض ادب کردم و سلامی دادم، اذن دخول گرفتم و پای در حریمشان گذاشتم، در میانشان قدم زدم، نگاهی به سنگ مزارشان و نگاهی به صورت زیبا و معصومشان داشتم، اما چیز عجیبی بود، خیلی عجیب، انگاری همشان را می‌شناختم، آشنای آشنا بودند، هرچند در هنگام رزم در کنارشان نبودم، آخه آنها شیرازی بودند و من بهبهانی، آنها بچه‌های لشکر فجر بودند و المهدی و من لشکر ولیعصر بودم و امام حسن، اما انگاری سالهاست که آنها را می‌شناسم، فرقی با همرزمان شهیدم نداشتند، تنها فرقی که داشتند اسمشان بود، اما همه در یک نام مشترک بودند، نام زیبای شهید، در کنارشان آرامش پیدا کرده بودم و دل گرفته‌ام شاد شده بود، بهانه دلم گم شده بود، فضای نورانی و معنوی گلزار کار خودش را کرده بود، از قدم زدن در کنارشان لذت می‌بردم و خسته نمی‌شدم، دوست داشتم ساعت ها در کنارشان بمانم، به کنار تربت پاک شهیدی رسیدم، امام رضایی‌اش می‌خواندند، نامش امام رضایی نبود، اما چون تذکره زیارت امام رئوف را به خیل مشتاقان زیارتش داده بود به شهید امام رضایی شهرت یافته بود، نامش سید کوچک موسوی بود، او سردار جانبازی بود که حتی یک برگ کاغذ به عنوان پرونده جانبازی در بنیاد جانبازان نداشت، خودش گفته که می‌خواهم اگر قرار است پرونده‌ای بعداز پرونده پاسداریم تشکیل شود پرونده شهادتم باشد و شد آنچه را که می‌خواست، دومین پرونده مجاهدتش پرونده شهادتش شد، کرامات زیادی داشت و تذکره زیارت امام رضا (ع) یکی از کراماتش بود، کافی است نام مبارکش را در اینترنت جستجو کنید و کراماتی را که خود کرامت یافتگانش نوشته اند ببینید، از او خواستم که دعا کند عاقبت من هم ختم به شهادت شود، به راهم ادامه دادم تا به قطعه شهدای گمنام رسیدم. اما گمنام؟ کدام گمنام؟ گمنام یعنی چه؟ مگر شهید هم گمنام می‌شود؟ من هرچه دیدم شهرت بود و خودنمایی، آنها فقط نام دنیایی خود را گم کرده بودند و نام شهید را برای خود برگزیده بودند، شاید آن هم خواست خودشان بوده تا مانند مزار مادر، بی نام و نشان باشند، اما کافی بود کمی کنارشان بنشینی تا هم خودشان را معرفی کنند هم بگویند چه بر سرشان آمده است، از تیر و ترکش‌هایی که بر بدنشان نشسته تا سال‌هایی که دور از چشمان مادر در زیر آفتاب سوزان تابستان و سرمای زمستان و در زیر باران خوابیده بودند، صلواتی به روح پاکشان فرستادم و از کنارشان گذشتم. دیگه کاملاً آرام شده بودم و تسکین پیدا کرده بودم، آنها خوب مهمان نوازی کرده بودند، شما هم اگر دنبال آرامش می‌گردید حتماً سری به گلزار شهدای شهرتان بزنید، کافی است دستتان را دراز کنید تا آنها دستتان را بگیرند، در میانشان قدم بزنید و در کنار یکی از آنها بنشینید، درد دل کنید و حاجت بخواهید، مطمئن باشید دست خالی برنمی گردید، آنها رسم مهمان نوازی را خوب بلدند. ✍حسن تقی زاده بهبهانی @defae_moghadas2
پهلوان مهربان منزل پدری حاج عبدالله نزدیک خانه ما بود، گه گاهی که برای دیدن پدر و مادرش می آمد، در کوچه او را می دیدیم، قد و هیکلی بلند و تنومند، سینه ای پهن و بازوانی قوی، اما دلی رئوف و مهربان. هر وقت می آمد، ما بچه ها که در کوچه می دیدیمش، به خاطر مرام و معرفت و مهربانی اش دورش حلقه می زدیم. به ما محبت می کرد. می گفت: بچه ها بیاید براتون این ماشین را بلند کنم! سپر ماشین لندکروز سپاه که با آن آمده بود را می گرفت و ماشین را از روی زمین بلند می کرد، ما هم از ذوق و شوق بالا و پایین می پریدیم. چهارشنبه سوری که می شد خودش پا به پای بچه های کوچه بازی می کرد، یک بار خودش یک تنه بزرگ نخل آورد، در جایی دور از منازل آتش زد تا بچه ها بازی کنند. در منزل پدرش یک زیر زمین بزرگ بود، به خانواده اش سپرده بود وقت بمباران هوایی درب منزل را باز بگذارند، به ما هم سپرده بود هر وقت صدای آژیر قرمز شنیدید، در این زیر زمین پناه بگیرید. اواخر جنگ که عراق از بمبماران شیمایی شهر ها استفاده کرد، حاج عبدالله که به مرخص آمده بود بچه های کوچه را جمع کرد و نکاتی در مورد بمباران شیمایی به ما یاد داد، بعد روش تهیه روپوش های پلاستیکی با پلاستیک های توی خانه و ساخت ماسک با وسایل خانه را به بچه ها آموزش داد.... خیلی مهربان بود. خیلی 🌹🌸🌹 هدیه به سردار شهید حاج عبدالله رودکی، فرمانده عملیات نیروی دریایی سپاه، صلوات،، @defae_moghadas2
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀 سوگند سر کعبه به دامان تو باشد صد چله دل قبله چراغان تو باشد بیچاره بهشت است که هر شام تولد حیران چراغان خیابان تو باشد میلاد هشتمین امام، هفتمین قبله و دهمین کشتی نجات، آقا امام رضا (ع) بر شما مبارک باد.🌺🌺🌺
صراحت بیان «روایتی از فرماندهی سردار شهید علی‌مومن طیبی، شهید شاخص پدافند زمین به هوا در دوران مقدس و فرمانده طرح و عملیات تیپ سوم شعبان» وقتی ایمان حقیقی و کامل باشد ، به انسان روحی بلند می‌بخشد که بجز حق و واقعیت بر زبان جاری نمی‌شود.  قرارگاه موقتی در نزدیکی خرمشهر، نزدیک به شلمچه داشتند. روزی شهید طیبی از خطوط مقدم به قرارگاه برگشته بود. همان روز از صدا و سیما اکیپی جهت مصاحبه به قرارگاه آمده بودند و برنامه ریزی کردند که با فرمانده طرح و عملیات پدافند هوائی مصاحبه ای را ترتیب دهند. دوربین فیلمبرداری و دیگر تجهیزات را آماده نمودند و به سنگر ایشان رفتند، شهید طیبی جهت انجام مصاحبه آمادگی داشتند. گزارشگر اینطور شروع به گزارش کرد، بینندگان عزیز، ما هم اکنون از خط مقدم جبهه با یکی از فرماندهان مصاحبه می نماییم. چون شهید طیبی اهل صداقت بود و صراحت بیان داشتند، فوراً به به آنها متذکر شد که: ببخشید، اینجا خط مقدم نیست، اگر می خواهید از خط مقدم گزارش تهیه کنید، بفرمائید تا با هم به خط مقدم برویم. به همین دلیل شهید طیبی از انجام مصاحبه خودداری ورزیدند. ✍ حسینعلی بهمئی همرزم شهید @defae_moghadas2
❣ ﷽ سلاااام صبحتون بهشتی "وَقَلبڪ‌فےقَلبےیاشهید..." :) قشنگہ‌ها‌ نہ؟😇 قلب‌یہ‌شهید‌توقلبت‌باشہ... با‌هاش‌یکے‌شے باهاش‌رفیق‌شے اونقدررفیق‌واونقدر‌عاشق واونقدر‌شبیہ... کہ‌تهش‌مثل‌خودش‌شهید‌شی :)❤️ صبح و عاقبتمون شهدایی 🕊🌷 @defae_moghadas2
روایتی از اخلاق سردار شهید علی‌مومن طیبی، شهید شاخص پدافند زمین به هوا در دوران مقدس و فرمانده طرح و عملیات تیپ سوم شعبان طی شش سال حضور ایشان در جبهه، هر موقع که  نیمه‌های شب به خانه می‌آمدند. از اتومبیل پیاده می‌شدند و شخصاً درب خانه را باز می‌کردند و وارد منزل می‌شدند و آرام می‌خوابیدند . آرزو داشتم یکبار درب را برایش باز کنم، هر موقع گله می‌کردم که عزیزم چرا ما را بیدار نمی‌کنی؟ می‌گفت: به زحمت شما و ایجاد دردسر برایتان راضی نیستم !. ✍حاج علی‌ضامن طیبی پدر شهید @defae_moghadas2
اخلاص در عمل روایتی از اخلاص سردار شهید علی‌مومن طیبی، شهید شاخص پدافند زمین به هوا در دوران مقدس و فرمانده طرح و عملیات تیپ سوم شعبان در عملیات بدر بر اثر اصابت ترکش از ناحیه بالای سر مجروح گردید. پس از چند روزی بستری در بیمارستان، با اصرار پزشکان متقاعد شد که چند روزی هم باید در خانه استراحت نماید. وقتی به خانه مراجعت کرد، جهت استحمام به حمام رفت و مرا صدا زد. وقتی خدمتش رفتم ، به من گفتند: از ناحیه سر مجروح شدم. در این موقع کلاه پشمی که بر سر داشت را در آورد، و فرمودند: تو را خواستم که فقط بانداژ سرم را عوض کنی و محل زخم را شستشو دهی اما باید کسی از این موضوع مطلع نشود. من آن موقع حدود سیزده سال داشتم. پس از گذشت حدود دوازده سال از شهادت ایشان اهل خانه از این موضوع (مجروحیت و بستری شدن ) مطلع شدند، آن هم بخاطر جواب بیمارستانها به استعلام بنیاد شهید شهرستان بهبهان جهت طرح درجه بندی سپاه . )) ✍سعید طیبی برادر شهید @defae_moghadas2
«آرزو» شهیدان برای رسیدن به یک آرزو، همه آرزوهایشان را سر بریدند. @defae_moghadas2
برخی از سخنان و تاکیدات سردار شهید علی مومن طیبی: 🌱باید بکوشیم تا عمل خود را برای خدا خالص کنیم و تنها برای او بجنگیم و از غرور و نخوت بپرهیزیم و بدانیم که این ما نیستیم که بر مردم منت گذاشته و به جبهه آمده‌ایم. بلکه این خداوند تبارک و تعالی است که بر ما منت نهاده و توفیق جهاد را به ما عطا کرده است. 🌱در زندگی تلاوت قرآن مداومت داشته باشید. 🌱نمازها اول وقت گزارده شود. نمازهای یومیه حتی المقدور به جماعت خوانده شود و مراسم دعا برقرار گردد. 🌱صله رحم (دید و بازدید )  را هرگز فراموش نکنید . 🌱کار برای خدا خستگی ندارد . 🌱بدانید که مسئولیت در سپاه یعنی زحمت کشیدن، دنبال کار رفتن، نخوابیدن، مرخصی نرفتن و تلاش برای خداست.  🌱 من سپاهی را دوست دارم که با بینوایان متواضع و فروتن و با گردنکشان همچون قهر الهی بی رحم و متکبر باشد.(امام علی (ع)) 🌱بسیار دقت کنیم که غرور در قلبمان راه نیابد که شیطان شش هزار سال خدا را عبادت کرد لیکن چون تکبر ورزید و مغرور شد رانده گشت و مطرود شد. َ 🌱 خدایا هر رزمنده مسلمانی را که می‌خواهد مکتب متعالیت را پابرجا و حزب و گروه تو را یعنی حزب الله را نیرومند تر گرداند، پس  راه  را بر او هموار ساز @defae_moghadas2
شهیدِ بامرام 🔸ایشون شهید احمد بیابانی هستند. یکی از گنده لات‌های سه راه ورامین شهرری 🔹احمد عادت به شراب خوردن داشت، چاقو کشی و دعواهای وحشتناک از کوچکترین هنرهای احمد بود. در یک دعوا ۲۲ شاکی خصوصی داشت! روز ۲۲ بهمن که کلانتری شهرری در آتش سوخت، ایستاده بود و می خندید! می گفت ۷۰ تا پرونده های من سوخت!! 🔸یه روز بچه‌های سپاه شهرری دستگیرش می‌کنند و بهش میگن: "تو خجالت نمیکشی؟ جوونای مردم دارن تو جبهه‌ها تیکه پاره میشن اونوقت تو توی تهران داری الواتی میکنی؟!" 🔹احمد به غیرتش برمیخوره به اون پاسدار میگه: "منو آزاد کنید ، نامَرده هرکی فردا نره جبهه !!!!" 🔸فرمانده گردان مالک، آقای راسخ این حرفو میشنوه به احمد میگه: "من فردا ساعت۶ صبح از میدان شهرری میرم برای جبهه. اگه خیلی مردی اونجا باش." 🔹احمد ساک به دست ۶صبح میدان شهرری بود! رفت جبهه و... به گفته‌ی یکی از رزمنده ها احمد متحول شده بود و از خدا خواسته بود اگر بناست شهید بشوم پیکرم را کسی نبیند، چون بدنش پُر بود از جای چاقو و خالکوبی و... می‌گفت: "این بدن آبروی رزمنده ها را می‌برد." 🔸در یکی از عملیات‌ها که احمد به همراه چند تن از فرمانده‌هان برای شناسایی منطقه بازی دراز رفته بودند گلوله مستقیم تانک به خودروی آنان برخورد می‌کند و بدن احمد در آتش سوخت و به شهادت رسید. @defae_moghadas2
❣به قول شهید‌مرتضی‌آوینی __ما نه از رفتن آنها، که از ماندن خویش دلتنگیم....! شادی ارواح طیبه شهدا صلوات @defae_moghadas2
در آرزوی کفشی چرمی روایتی از شهید سید عبدالله عزیزی پدر بخاطر درآمد کمش توان خریدن کفش چرمی را برای فرزندان نداشت و بچه‌ها را با کفش لاستیکی روانه مدرسه می‌کرد. سید عبدالله بهانه کفش چرمی گرفته بود و مادر که می‌دانست در توان پدر نیست دیگ مسی خود را فروخت و کفشی چرمی برایش خرید تا با دلی شاد به درسش ادامه دهد. @defae_moghadas2
❣رهبر انقلاب: هر یک از شهدا به نحوی می‌توانند الگو باشند 🔹امام خامنه‌ای: هر یک از شهدا همچون شوشتری، باغانی، برونسی و شهید اخیرِ سبزوار، شهید «الداغی»، به نحوی می‌توانند الگو باشند، همان‌گونه که دیدیم شهادت «حمیدرضا الداغی» افکار عمومی کشور را چگونه بشدت تحت تاثیر قرار داد. @defae_moghadas2
یاد، سلوک و مجاهدت شهدا به نسل جوان منتقل شود رهبر انقلاب در دیدار ستاد مرکزی کنگره‌ ملی شهدای سبزوار و نیشابور: 🔹قدرت‌های استکباری امروز موافق نیستند که نام شهیدان ما، بر فرازِ پرچم‌های بلندِ افتخارِ این کشور دیده شود. شما دارید ضدّ این حرکت شیطنت‌آمیزِ خباثت‌آلود تلاش می‌کنید؛ این شد جهاد. 🔹کسانی که در راه حق تلاش می‌کنند، اوّلین دشمنشان کسانی هستند که در رأس باطل قرار گرفته‌اند؛ نمی‌خواهند بگذارند اینها موفّق شوند، نمی‌خواهند بگذارند از اینها یادی و نامی بماند. 🔹حفظ یاد شهیدپرور جهاد است. شهیدپرور کیست؟ پدر، مادر، معلّم، همسر، رفیق خوب... یاد آن کسانی که از این جهاد در طول دفاع مقدّس یا بعد از آن تا امروز پشتیبانی کردند، جهاد است؛ یاد آن بانویی که در دِه «صد خَرْو» یا هر جای دیگر در خانه‌اش ده تا تنور میزند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است. 🔹باید با همت و تلاش و بکارگیری هنر و استفاده از شیوه‌های خلاقانه و جذاب، یاد و خاطره و سلوک و مجاهدت شهدا به نسل جوان و نسل‌های بعدی منتقل شود. @defae_moghadas2
اطاعت از امر ولایت 🌱روایتی از شهید سید عبدالله عزیزی سید قبل از عملیات کربلای چهار به من که پسرخاله و همرزمش بودم گفت: وصیت نامه‌ات را نوشته‌ای؟ گفتم: بله از قبل نوشته‌ام! سید به من تاکید کرد که دوباره بنویس و در آن شهادتین را ذکر کن و حتماً بنویس که ما برای اطاعت از امر ولایت و امام و ادای تکلیف عازم جبهه شده‌ایم، تا بعدها کسانی مدعی آن نشوند که اینها برای گرفتن پست و مقام به جنگ رفته‌اند و این مطلب اطاعت از ولایت به صورت یک سند باقی بماند. ✍رضا فردایی @defae_moghadas2
مزار خاکی روایتی از شهید سید عبدالله عزیزی چند روز قبل از شهادت به مرخصی آمده بود و به خانواده می‌گوید مزار ما دو برادر را در کنار هم و گِلی درست کنید. خانواده می‌پرسند: مگر سید حمدالله شهید شده؟ و او در جواب می‌گوید خیر این وصیت ما برای بعداز شهادت است، مزار ایشان طبق خواسته‌ای که داشتند ساده و گِلی ساخته شد تا همانند قبر حضرت فاطمه زهرا و ائمه بقیع ساده و خاکی باشد. @defae_moghadas2
مزار گِلی شهیدان: سید عبدالله و سید حمدالله عزیزی
کجایید ای شهیدان خدایی به زیارت تربت پاک شهیدان رفته بودم، رسم ادب بود سلامی عرض کنم، به درگاهشان ایستادم و دست بر سینه گذاشتم و خطابشان قرار دادم، السلام علیک یا اولیاء الله، السلام علیک یا انصار دین الله، السلام علیک ایهاالشهدا، خواستم فاتحه‌ای بخوانم، اما به خودم نهیب زدم فاتحه را بر اموات می‌خوانند، مگر قرآن نخوانده‌ای که شهدا را اموات می‌دانی؟ مگر خدایت نفرموده: وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﺒﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺮﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ ، ﺑﻠﻜﻪ ﺯﻧﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ . دیدم من به دیار مردگان نیامده‌ام و اینها نیازی به فاتحه ندارند، اینها همان‌هایی هستند که امام زادگان عشقشان می‌خوانند، آنها شهیدانند و نه تنها زنده‌اند بلکه در نزد خدایشان روزی می‌خورند، اما دست خالی خانه دوست رفتن هم خطا بود، لذا صلواتی فرستادم و حمد و سوره‌ای خواندم نه به عنوان فاتحه، بلکه به عنوان هدیه‌ای آسمانی برای آنها که در اوج آسمانند، وارد شدم و در میانشان سرگردان شدم، به چهره‌های پاک و مصومشان خیره می‌شدم و گاهی می‌خندیدم و گاهی اشک می‌ریختم، یاد خاطره‌هاشان افتاده بودم، صلوات می‌فرستادم و در میان قبورشان قدم می‌زدم، نمی‌دانستم در کنار کدامشان بنشینم، آنها فرقی باهم نداشتند، همین طور که قدم میزدم مزار گلی دو زاده زهرا زمین گیرم کرد، دو برادر، دو سید، سید حمدالله و سید عبدالله عزیزی، در کنارشان نشستم و درد دل کردم، گریه کردم، گاهی هم شکوه کردم، از اینکه به گمانم فراموشمان کرده‌اند، آخه ماهم دل داریم و دوست داریم گاهی آنها هم یادی از ما بکنند، متوجه گذر زمان نبودم، بودن در کنار آنها مایه آرامش روح و جانم بود، اشک ریختم و با خودم زمزمه کردم، کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت کربلایی،کجایید ای سبکبالان عاشق، پرنده‌تر زمرغان هوایی ✍حسن تقی زاده بهبهانی @defae_moghadas2
❣قسمتی از وصیت نامه شهید سید عبدالله عزیزی او درقسمتی از وصیت نامه اش نوشته بود که ای فرزندانم بدانید و آگاه باشید که برای نایل آمدن به سعادت دنیوی و اخروی باید پیرو ولایت فقیه باشید و پیرو روحانی راهنما و مبارز علیه ظلم و فساد باشید. وصیت می نمایم که از رهبری اطاعت نمایید و پشتیبانی عملی از ایشان داشته باشید و بدانید برای انجام تکلیف شرعی و الهی و به حسب نیاز اسلام به میدان نبرد رفتم تا ادای دین بکنم که شهادت نصیبم شود. @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣یادی از سردار شهید هاشم اعتمادی 🌷پدر خانم هاشم, معمار بود. برای سنگ قبر هاشم یک سنگ مرمر سنگین خریده بود, هیچ کس را پیدا نکردیم که بتواند این سنگ را بتراشد. تا اینکه پدر شهید شمس الدین غازی گفت بیارید پیش من. الحق که زیبا هم سنگ قبر هاشم را تراشید. سنگ قبر را بردیم کنار مزار هاشم, من بودم و پدرخانم هاشم و خواهرم. پدر خانم هاشم که پیر بود و توانی نداشت, من هم آن زمان یک دستم در جبهه آسیب دیده و توان نداشت, خواهر هم که توانی نداشت. مانده بودیم چه کنیم که بنده خدا گفت بیا حالا یه تلاشی بکنیم, شاید شد. یک سمتش را من گرفتم, یک سمتش را ایشان, بلند کردیم, دیدیم ان سنگ سنگین, انگار پر کاهی بلند شد و روی قبر آمد... بعد هم حاجی شروع کرد به سیمان کردن و محکم کردن آن. دیدم خواهرم دارد اشک می ریزد. گفتم چی شد؟ گفت چشمم رفت روی هم, دیدم هاشم با خنده آمد و گفت: دیدی سنگ قبر خودم را خودم روی قبرم گذاشتم! ⭐️ستارگان فارس⭐️ @defae_moghadas2
❣یادی از استاد شهید حاج علی کسائی 💐آن شب خیلی خسته بود، وقتی آمد، سرش روی بالشت نرفته خوابش برد. وقتی این خستگی اش را دیدم، تا ساعتش برای نمازشب زنگ خورد، دست گذاشتم وصدایش را قطع کردم تا آن شب بیشتر بخوابد. نیم ساعت بعد با صدای اذان صبح بیدار شد. مثل برق گرفته ها از خواب پرید. با ناراحتی گفت: چرا ساعتم زنگ نخورد؟ گفتم: زنگ خورد، خسته بودی، من قطعش کردم. در حالی که برای نماز صبح بلند می شد گفت: تو می دانی امشب چه ظلمی به من کردی، تو به جامعه اسلامی خیانت کردی! گفتم: علی نماز شب تو چه ربطی به جامعه اسلامی داره؟ گفت: من شبی که نماز شب نخوانم آن روز در هیچ کاری موفق نیستم، این یعنی امروز نمی توانم آن جور که باید به مردم و جامعه اسلامی خدمت کنم. مادرش می گفتم از پنجم ابتدایی مقید به اقامه نماز شب بود. @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلخانه و معراج شهدای آبادان در دوران دفاع مقدس 😭😭😭 @defae_moghadas2