eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣دوستان عزیز شما را قسم به خدا که راه امام حسین (ع) را که راه عاقبت به خیری و مهمترین کار است را ادامه دهید. حسین گونه زندگی کنید که تمام عاقبت به خیری در همین راه است و همیشه یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارید چون شهدا همیشه زنده اند و من وجود آنها را در زندگی خود همیشه احساس می کردم. @defae_moghadas2
❣ در ایام زلزله رودبار که محمودرضا کودکى نه ساله بود پس از وقوع زلزله که اعلام شد و سازمان هاى امدادى شروع به جمع آورى کمک هاى مردمى کردند به خانه آمد و گفت مادر میخواهم به زلزله زدگان کمک کنم. گفتم پسرم آفرین کار خوبى میکنى بگذار شب پدرت بیاید خانه از او پول میگیریم میبرى در محل جمع آورى تحویل میدى. محمودرضا گفت نه مادر الان وضعیت آنها خیلى اضطرارى است و باید هر چه سریعتر به آنها کمک برسد تا شب دیر میشود من میخواهم از وسایل خانه چیزى بدهم. وقتى شب پدرش به خانه آمد جریان را گفتم که هزینه اى را کمک کند اما محمودرضا پول را نگرفت و گفت من ظهر کمک کردم خودم. بعد از چند سال متوجه شدیم پتوى نو اما قدیمى که در خانه داشتیم را برداشته و برده به محل جمع آورى تحویل داده است. @defae_moghadas2
8.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر شهیدی که هنوز، چشم انتظار حاج قاسم است. 🔹 غذا دادن مادر شهید حاج مهدی زندی نیا به قاب عکس شهید حاج قاسم سلیمانی... ◇ مادری که در اثر بیماری فراموشی و کهولت سن هیچ شخصی رو جز فرزند شهیدش حاج مهدی زندی نیا و شهید حاج قاسم سلیمانی نمی شناسد و هنوز خبر ندارد که حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسیده است..‌. ◇ احدی هم تا الان خبر شهادت حاج قاسم را نتونسته بهشون انتقال بده چون مادر دق می کنه و او چشم انتظار حاج قاسم است که همیشه به او سر می زد... شهدا شهید# حاج_ مهدی _زندی نیا شهید# حاج _قاسم _سلیمانی @defae_moghadas2
❣الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ما هستیم, مرده ام تو مرا دوباره حیات ببخش, خوابم تو بیدارم کن. خدایا! به حرمت پای خسته ی رقیه (س) به حرمت نگاه خسته ی زینب (س) به حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج) به ما حرکت بده. @defae_moghadas2
❣من درحالی که راهم را شناخته و آرزویم را دانسته می‌روم تا با کفار بعثی متجاوز بجنگم و تا آخرین قطره خونم می‌جنگم و از مکتب و کشور شهیدپرورم دفاع میکنم. پیام من به ادامه دهندگان راهم این است که بجنگند و دشمن متجاوز را از وطنمان بیرون بیندازند. برای من هیچگونه ناراحتی نداشته باشید چون من خود این راه را انتخاب کرده و پیروز شدم. قبرم را ساده و در ردیف شهیدان بسازید. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: سید بهاءالدین مویدی تاریخ ولادت: ۱۳۴۳/۷/۱۳ تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۲/۱۴ محل شهادت:شوش @defae_moghadas2
❣خودش را برای رفتن به ماموریت آماده می‌کرد که یک «سرباز» وارد اتاق شد و به مسئول دفتر فرمانده گفت که مرخصی لازم دارد و وقتی با جواب منفی روبرو شد، با ناراحتی پرسید: بروجردی کجاست؟ می خواهم با خودش صحبت کنم. 🌷‌محمد رو کرد به سرباز و گفت: فرض کن که الان داری با بروجردی صحبت می‌کنی و او هم به تو می‌گوید که نمی‌شود به مرخصی بروی. شما سرباز اسلام هستید و به خاطر عدم موافقت با یک مرخصی که نباید اینطور عصبانی بشوید. 🌷این حرف انگار بنزینی بود که بر آتش درون سرباز ریخته شد و او را شعله ورتر کرد و ناگهان سیلی محکمی به گوش محمد زد و گفت: اصلا به شما چه ربطی دارد که دخالت می‌کنی و با همان عصبانیت هر چه از دهانش در آمد نثار محمد کرد. 🌷محمد به او نزدیک شد و خواست بغلش کند، سرباز گمان کرد می‌خواهد او را کتک بزند؛ مقاومت کرد و خواست از خودش دفاع کند، محمد بوسه‌ای بر پیشانی سرباز زد و گفت بیا داخل دفتر بنشینیم و با هم صحبت کنیم. ‌اما سرباز که هنوز نمی‌دانست با چه کسی طرف است، با همان عصبانیت گفت اصلا تو چه کاره‌ای که دخالت می‌کنی؟! من با بروجردی کار دارم. ‌محمد لبخندی زد و گفت خب بابا جان بروجردی خودم هستم. 🌷سرباز جا خورد و زد زیر گریه. گفت هر کاری کنی حق با توست و اگر می‌خواهی تبعیدم کن یا برایم قرار زندان بنویس. ‌اما بروجردی نه تبعیدش کرد و نه برایش زندان برید و به سرباز گفت: حالا برو مرخصی، وقتی برگشتی بیا تا بیشتر با هم صحبت کنیم تا ببینیم می‌شود این عصبانیتت را فرو نشاند. از آن روز به بعد سرباز عصبانی شد مرید محمد. وقتی که از مرخصی برگشت، به خط مقدم رفت و عاقبتش ختم به شهادت شد. @defae_moghadas2
❣ تعـویض مـوڪت فرسوده اتاقش را ڪه مبلـغ ناچیزے میشد، نپذیرفت گفت: مـن چگونه نخسـت وزیــری باشم ڪه روے مـوڪت با ڪفش راه بروم امـا باشند مردمی محـروم ڪه چیزے نداشته باشند روے آن بخوابند 🌷 ‌‌@defae_moghadas2
❣من نیز خیلی آرزوی زیارتِ حـرمِ امام‌حسین (ع) را دارم. امیدورام کـه اگر قبل از رسیـدن به آرزویـم به‌شهادت رسیدم بزودی راه‌ کربلا باز شود و در موقع زیارت کربلا این حقیر را فراموش نکنید. به امید زیارت کربلا و نجف و جهانی شدن اسلام ... @defae_moghadas2
❣سخن امام میزان است. بدین وسیله می‌توان حق را از باطل تشخیص داد. مادرم من تنها به شما تعلق ندارم. بلکه به همه ملت ایران تعلق دارم... «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان شهید: سلمان حاجوی تاریخ ولادت: ۱۳۳۷/۶/۲۴ تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۱/۲۵ محل شهادت: شوش نام عملیات: امام مهدی(ایذایی فتح المبین) @defae_moghadas2
❣جمعه بود که خدمت آقای بهشتی رسیدیم.یکی از دوستان گفت یکی از مقامات خارجی به تهران آمده و از شما تقاضای ملاقات دارد. آقای بهشتی گفتند: من برای روزهای جمعه برنامه دارم! باید به امورات خانواده بپردازم. به بچه ها دیکته بگم و در درس هایشان کمک کنم.در کارهای منزل هم کنار خانمم باشم. @defae_moghadas2
❣یاد امام حسین علیه السلام 🌷يک بارخاطره اي از جبهه برام تعريف کرد.مي گفت: کنار يکي از زاغه مهمات ها سخت مشغول بوديم. تو جعبه هاي مخصوص ، مهمات مي گذاشتيم. ودرشان را مي بستيم.گرم کار،يک دفعه چشمم افتاد به يک خانم محجبه،با چادري مشکي!داشت پابه پاي ما مهمات مي گذاشت توي جعبه ها. 🌷با خودم گفتم:حتماً ازاين خانم هاييه که مي يان جبهه.اصلاً حواسم به اين نبود که هيچ زني را نمي گذارند وارد آن منطقه بشود.به بچه ها نگاه کردم. مشغول کارشان بودند وبي[توجه] مي رفتند ومي آمدند،انگارآن خانم را نمي ديدند. قضيه، عجيب برام سؤال شده بود.موضوع،عادي به نظرنمي رسيد.کنجکاو شدم بفهمم، جريان چيست!رفتم نزديک تر، تا رعايت ادب شده باشد.سينه اي صاف کردم وخيلي با احتياط گفتم:خانم!جايي که ما مردها هستيم،شما نبايد زحمت بکشيد.رويش طرف من نبود.به تمام قد ايستاد وفرمود:«مگرشما درراه برادرمن زحمت نمي کشيد؟»يک آن ياد امام حسين(علیه السلام) افتادم واشک توي چشمام حلقه زد. 🌷خدا بهم لطف کرد، که سريع موضوع را گرفتم وفهميدم جريان چيست. بي اختيار شده بودم ونمي دانستم چه بگويم خانم، همان طور که روشان آن طرف بود، فرمود:«هرکس که ياور ما باشد. البته ما هم ياري اش مي کنيم» @defae_moghadas2