eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
حماسه جنوب،شهدا🚩
روز #سوم_ماه_‌محرم است.برای بچه‌ها #نوحه خواندم می‌دانستم عبدالجبار عصبانی می‌شود.کوچک که بودم،ده شب
2⃣ سازمان منافقان در برنامه تلویزیونی سیمای مقاومت که از تلویزیون عراق پخش می‌شد، از نقش صادق آهنگران در ایجاد و تولید شور و حماسه،بالابردن انگیزه بسیجی‌ها برنامه‌ای داشت.قضیه بلبل خمینی،بارها از رادیو و تلویزیون عراق اعلام شده بود. بعد از ظهر، لطیف سراغم آمد و گفت: «سید! تا امروز با سلام و صلوات یک جوری آهنگران خواندن تو رو با ترجمه وارونه جمع و جور کردم،ولی امروز عراقی‌ها فهمیدن بهشون دروغ گفتم،اگه به من بی‌اعتماد بشن برای هممون ضرر داره...!» حرفی برای گفتن نداشتم، دلم نمیخواست عراقی‌ها از لطیف سلب اعتماد کنند.وجود او برای اسرای مجروح سرمایه با ارزشی بود. غروب،عبدالجبار مرا احضار کرد و گفت : «لطیف سعی می‌کنه کمکت کنه، ولی تو چرا شعر حماسیِ جنگ آهنگران رو میخونی؟!» - من آهنگران نخوندم! - بگو به حسین ! - قسم نمی‌خورم! عبدالجبار عصبانی شد و دو سیلی محکم خواباند توی صورتم.احساس کردم پرده گوشم پاره شد.خیلی فحش بارم کرد.به آسایشگاه برگشتم.صورتم کبود بود. @defae_moghadas2 🌸🍃🌺📚🌺🍃🌸
🍃 سنـگ تمـام گذاشتنـد در روضـہ هاے عشق... بر سنـگ مزارشـان مُهرقبولے #شهادت حک شد... #شهید_رضا_عادلی🕊🌹 #شهید_مدافع_حرم @defae_moghadas2
ای برادران من ، خیلی به شما علاقه داشتم ، ولی من را بیشتر دوست می دارم . ای خواهرانم من شما را خیلی دوست داشتم ، ولی را بیشتر دوست می دارم . ای دوستان عزیزم من خیلی شما را دوست داشتم ، ولی من امام (ع) را بیشتر دوست دارم . ای مادرم من خیلی به شما علاقه داشتم ، ولی را بیشتر دوست دارم . 🕊🌹 @defae_moghadas2
دکتر احمد فاتحی (سمت راست) به جمع شهدا پیوست
🏴 سبکبالی دیگر از میانمان پرکشید. رزمنده و جانباز سرفراز دکتر حاج احمد فاتحی، قاضی متعهد، سحرگاه امروز شنبه در اهواز براثر عارضه تنفسی شیمیایی به لقا الله شتافت. عید نوروز گذشته بود که در بهشت آباد اهواز و بر مزار دوستان شهید بودم و نگاهم با نگاهی آشنا اما غریب تلاقی کرد، با تعجب گفتم، احمد تویی؟!!! چقدر شکسته و تکیده شدی......آخر من و احمد همسن و سال بودیم و از نوجوانی در گردان جعفر طیار با هم رفیق شده بودیم....اما سالها بود که ندیده بودمش، احمد گفت بخاطر شیمیایی اینطور شدم و حال خوشی ندارم..... احمد، اکنون دیگر حالش خوش است...حتما پیش سید رحیم بن شاهی و بهمن صبری پور کریم اهوازی ووووو کلی دیگر رفقا است ..... @defae_moghadas2 🏴
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع بی‌زره رفت به میدان که بگوید حسن است ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است... دست‌خطی حسنی داشت که ثابت می‌کرد سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است! جان سر دست گرفت و به دل میدان برد خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است @defae_moghadas2
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
ربنآ اصبحنا لك شآكرين 💐 ذآكرين حامدين راضين.. عليك متوكلين .. لك الحمد ولك الشكر ..💐 ربنا فأتمم نعمتك علينا وعافيتك وسترك وأسعدنا ...💐 في الدنيا والآخرة 🌺صَّبَـٌٍاح الخـٌَيـَْـر🌺 @defae_moghadas 🍂
حماسه جنوب،شهدا🚩
✨🔵🔵🍃🔵🔵✨🔵🔵🍃 رکابی 💠 من شهید می شوم ! 🔰 بعد از عبور معجزه آسا از محاصره سوسنگرد به هویزه آمدیم . من بودم و حسن مستقیماً رفتیم پیش اصغر گندمکار که فرمانده سپاه هویزه بود. جریان حمله عراقیها و محاصره سوسنگرد را به او گفتیم . 🔰اصغر از کل جریان مطلع بود. با چهره مهربان و در عین حال جدیش به همه آماده باش داد و گفت همه مسلح شوید و وسائل خودتان را همراه داشته باشید . در کانال کوچکی که روبروی مقرمان کنده شده بود سنگر گرفتیم . تا شب در آنجا ماندیم ولی خبری نشد. من و حسن طبق معمول کنار همدیگه نشسته بودیم. 🔰 حسن کاملاً سکوت کرده بود و به نظر می آمد در حال و هوای خاصی است. مثل کسی می ماند که به تفکر عمیقی فرو رفته . بر خلاف همیشه که با من حرف می زد، ساکت بود . گاهی به چهره او خیره می شدم و گاهی هم سرم را بر می گرداندم . در خود فرو رفته بودم و فکر می کردم که چه خواهد شد ؟ یک دفعه حسن صدایم کرد و با خوشحالی گفت : «عباس! من شهید می شم ! وِه ، یا الله، من شهید می شوم ! » با تعجب به چهره اش که کاملاً بشاش شده بود خیره شدم. 🔰 واقعش گفته اش را خیلی جدی نگرفتم . این هم از شیطنت و کم ایمانی من بود. حسن در جریان محاصره سوسنگرد شهید نشد. پس از محاصره که موفق شدیم به اهواز برگردیم به او گفتم چطور شد که شهید نشدی ؟ او نگاهی به دور دست کرد و آهی کشید و هیچ نگفت. در قضایای هویزه هم همراه نیروهای حسین علم الهدی بود . اما به آنها نرسید و از آنها جا ماند. این مسئله او را خیلی ناراحت کرده بود . از حسن رکابی شاداب و بشاش دیگر خبری نبود . دیگر کمتر شوخی می کرد. 🔰 تا اینکه در انبار مهمات در حالیکه در آن دوران مظلومیت و تنهائی، کمترین تجهیزات را داشتیم روی پروژه موشکی کار می کرد که در اثر انفجار بمب زیر پایش به شهادت رسید و مرا در حسرت دیدن یکبار دیگر رویش باقی گذارد. یادش گرامی باد 🙏 راوی : عباس علی عظیمی حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 ✨🔵🔵🍃🔵🔵✨🔵🔵🍃
شهید دلاور حسن حسین میرزایی - جزیره مجنون سال 63 @defae_moghadas2