🍂🍃 وقتی به منطقه رسیدم با دیدن پیکر شهدا ❣دیگه نتونستم تاب بیارم 😭 و از فرمانده ی سپاه خواستم بهم اجازه بده که به جبهه برم ✨
🍂🍃
البته در ابتدا آقای شمخانی اجازه نمیدادن به خط برم، واسه
همین منم دوبار بدون اجازه رفتم خط مقدم 😎 اما با دستور آقای شمخانی منو به عقب برگردوندن 😔
🍂🍃 بالاخره با کلی اصرار و وساطت دوستان، اجازه صادر شد و من به خط مقدم جبهه اعزام شدم ☺
همه اعضاء خونواده کم و بیش در جبهه و پشت جبهه کمک می کردیم، چه خواهرام و چه برادرام یه وضعی شده بود😉
🍃🍃6🍃🍃
🍂🍃 بیست روزی به عملیات مونده بود که دلم هوای مادرم 💓رو کرد و زودی رفتم خونه. نمیدونم شاید برات شده بود برام که آخرین باریه که اونو می بینم.
وقتی خواستم برگردم کلی سفازشش رو به داداش کوچیکه 👱 کردم.
قبل از اینکه اشکم دربیاد راهی جبهه شدم تا دلم باز بشه
🍃🍃7🍃🍃
توی عملیات ✨ثامن الائمه✨ یا همون عملیات شکست حصر آبادان 🌅 بود که همه جمع شدیم 👥👥👥تا حرف امام رو نذاریم زمین بمونه.
آخه گفته بود که آبادان باید از محاصره خارج بشه. خب باید می شد دیگه 😄
اتفاقا مجوز پرواز 👼🏻 من هم تو همین عملیات صادر شد و بله دیگه منم شهید 🌹 شدم ☺
🍂🍃 بعد از شهادتم آقای خامنه ای روی یه نسخه از عکس من یادگاری نوشتن و آرزو کردن که با من محشور بشن 😇
اینم عکس یادگاری اون روزا
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
🍃🍃8🍃🍃