🔻➰
#بسـم_رب_الشهدا
💠فرازی از وصیت نامه
شهید صادق مقدمیان
شهرستان اهواز
🔹ما باید نگذاریم که این ابرقدرتها ، واسطه های داخلی آنها به این انقلاب ضرر و زیان برسانند . اگر چه همه رابکشند ماباید تا آخرین قطره ی خونمان رابه پای این نهال انقلاب بریزیم وآن را آبیاری کرده و رشدش بدهیم .
💐برای شادی روح امام شهدا و شهدا صلوات 🙏
حماسه جنوب - شهدا
🔻➰
@defae_moghadas2
مرغ دل #عاشق
در این دنیا جزبہ سوے
وادے #عشاق پر نمےزند؛
واگر #عاشق دیوانہ
جز درحریم #عاشقان پرواز نکند
چہ کند؟ شفاے #بیماردلان
جز باعطر #شہادت
مشفاء نمےیابد...
#شبتون_شهدایی
🍂
عروس بهشتی؛ خاطره ای
از فرمانده شهید ابوالقاسم دهدارپور
یک هفته قبل از شهادتش بود که برای مرخصی به بهبهان آمد. صبح زود بود که به خانه رسید و از من خواست تا بروم دنبال نامزدش و او را به خانه بیاورم. گفتم : داداش، این اول صبحی خوبیت نداره برم در خونشون. راضی نمی شد. با اصرار او دنبال نامزدش رفتم و او را به خانه آوردم.
با هم دیگه رفتن توی اتاق. دقایقی نگذشته بود که خانمش از اتاق بیرون زد. ناراحت بود. گفتم: چی شده؟ چرا ناراحتی؟ گفت: می دونی ابوالقاسم بهم چی میگه؟! میگه این آخرین باریه که منو می بینی، این بار که به جبهه برم شهید می شم. اگه می خوای عقدمون رو بهم بزنیم تا تو آزاد باشی، اگر هم قصد جدا شدن از منو نداری و می خوای پام بمونی می شی عروس بهشتی ام. به هر حال تصمیم با خودته. می خوام حقی گردنم نباشه. من می رم جبهه و چهل روز دیگه بر می گردم.
ابوالقاسم رفت جبهه و در 19 دیماه 1365 در عملیـات کربلای پنج توی جاده ی شهید صــفوی شیمیایی شد. او را برای درمان به تهران اعزام کردند و چند روز بعد، در 26 دیماه در بیمارستان نجیمه تهران بر اثر جراحات ناشی از مواد شیمیایی به شهادت رسید. از رفتنش به جبهه چهل روز می گذشت و درست روز چهلم بود که پیکر مطهرش به شهر آمد و روی دستان مردم تشییع و به خاک سپرده شد.
خانمش هم که حاضر به جدایی از او نشده بود، ماند؛ به امید اینکه بشود عـروس بهشـتی ابوالقاسم. دو سال بعد از شهـادت ابوالقاسم بود که او نیز دار فانی را وداع گفت و به شوهر شهیدش پیوست.
درست یک هفته قبل از مرگش، خواب ابوالقاسم را دیده بود که با یک چادر رنگی آمده بود دنبالش و به او گفته بود: «این چادر را سرت کن که می خواهم تو را ببرم پیش خودم.»
راوی:خواهر شهید
پاسدار شهید ابوالقاسم دهدارپـور
فرمانده گروهان علی اکبر (گردان فجر)
تولد: 25 آذر 1343 بهبهان
شهادت: 26 دی 1365 بیمارستان نجیمه تهران
@defae_moghadas2
🍂
🔹🌸🍃 🍃🌸🔹
✍ #سردار_سلیمانی:
باشهدا بودن سخت نیست
باشهدا ماندن سخته
مثل شهدا بودن سخت نیست
مثل شهدا ماندن سخته
راه شهدا یعنی...
نگه داشتن آتش در دستانت
🌷 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
Karimi-EidGhadir1396[01].mp3
10.99M
🎉ها علیٌ بَشَرٌ کَيْفَ بَشَر
🎊رَبُّهُ فِيهِ تَجَلّی وَ ظَهَر
🎉مانده عالم همه در حیرتِ تو
🎊که بشر میشود اینگونه مگر؟
🎉قمرت را فلک مشتری است
🎊نجفت خانه ی مادری است
🎉تو سراپا وجودت ز #رسول
🎊و محمد، خودش #حیدری است
🌙 #غدیر
🌙 #عید_غدیر مبارکباد
🌙 #فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
🎤 #حاج_محمود_کریمی
🔹💠
#زندگینامه
👌شهید مجید جعفری در سال 1330در شهر ارومیه دیده به جهان گشود. پدرش حمداله و مادرش خانم منصوره حق ویردی است. این خانواده مذهبی باعث شد تا مجید در بستر ایمان و قرآن رشد كند. به طوری كه قرائت قرآن را در 7 سالگی در پیش پدرش آغاز كرد. به مسائل مذهبی اهمیت می داد و سعی در پیاده كردن آن در زندگی روزمره داشت.
روزی به اتفاق برای گردش به باغی رفته بودیم در راه به علت تشنگی از آب همسایه نوشید وقتی خواست سرش را بلند كند سرش به درخت خورد و زخمی شد. بارها به من می گفت : شكستن سر من به خاطر بی اجازه آب خوردن من بود.
ادامه در پست بعدی
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🔹💠
🔹💠
#زندگینامه 2
👌مجید دوران دبستان را تا دبیرستان به سر می رساند و ایمانش هر آن قوی تر می شد. در رشته ریاضی ادامه تحصیل داد و سال های آخر دبیرستان فعالیت های مذهبی و سیاسی اش شدت یافت. در منزل جلساتی را با دوستان می گذاشتند و به پیامهای امام خمینی (ره) گوش می دادند و اعلامیه های آقا را پخش می نمودند. سال 1350 را پشت كنكور می ماند و در سال 1351 در رشته فیزیك دانشگاه اهواز قبول می شود.
مجید همچنان به مبارزات خود بر علیه رژیم طاغوت ادامه داد و مرتب در بین شهر های كرمانشاه و تبریز و تهران و اهواز در رفت و آمد بود.
ادامه دارد پیگیر باشید
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🔹💠
🔹💠
#زندگینامه 3
👌در سال 1355 توسط ساواك دستگیر و پس از تحمل شكنجه های فراوان ، در دادگاه نظامی اهواز به حبس ابد و بعد ها به 5 سال حبس محكوم می شود. مجید هر چند در زندان بود اما برخی حركت ها را در بیرون از زندان هدایت می نمود و رژیم برای جلوگیری از این كار او را به زندان تبریز می فرستند.
اولین بار نامه ای از زندان به خانواده فرستاده بود و نوشته بود مزدوران فكر می كردند در زیر شكنجه من تسلیم عقاید آنها شوم در صورتی كه من امتحان الهی را می دادم و با روی باز و سربلندی از این امتحان قبول شدم.
ادامه دارد پیگیر باشید
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🔹💠
🔹💠
#زندگینامه 4
👌سرانجام با پیروزی انقلاب و بازگشایی درب های زندان توسط مردم مجید هم آزاد می شود و سریعاً مدیریت راهپیمایی ها را در ارومیه توسط آقا مهدی باكری به دست می گیرند. مجید چون در اهواز فعالیت كرده بود بعد از مدتی به اهواز بر می گردد و عضو شورای فرماندهی سپاه خوزستان می شود. در رفت و آمدهایی كه خانواده به اهواز داشتند از زندگی ساده او در آنجا نقل و قول هایی داشتند. مادرش می گوید:
روزی كه مجید از اهواز زنگ زد ، ماه رمضان بود و من برای افطار كوفته پخته بودم . گفتم مجید كاش اینجا بودی و از آن می خوردی . مجید گفت : من با یك خرما افطار می كنم و به غذاهای این دنیای فانی دل نبسته ام.
ادامه دارد پیگیر باشید
حماسه جنوب- شهدا
@defae_moghadas2
🔹💠
🔹💠
#زندگینامه 5
👌از روی علاقه ای كه مجید از دوران دبیرستان به كمك كردن مردم محروم داشت ، هر وسایلی كه برای او از طرف خانواده فرستاده می شد. در بین محرومین آنجا تقسیم می كرد.
با شروع جنگ تحمیلی مجید نیز وارد عملیات ها شده و در منطقه حمیدیه باعث عقب نشینی دشمن می شوند. با توجه به كمی نیرو مجید به سازماندهی نیروهای جوان و تشویق آنان برای مقابله با دشمن می پردازد كه شهید حسین فهمیده نیز از جمله آن نیروها بودند.
او سرپرست تعاون سپاه بود و تداركات جبهه را می رساند و در فتح سوسنگرد نیز شركت داشت. به او الهام شده بود كه در دو سه روز آینده شهید خواهد شد. برای همین از همه حلالیت می طلبید.
سرانجام تنها پس از یك ماه و نوزده روز از آغاز جنگ تحمیلی در نوزدهم آبان 1359 مجید جعفری بزرگ آباد به خیل عظیم شهدا می پیوندد و در باغ رضوان ارومیه به خاك سپرده می شود.
پایان
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🔹💠
🌸مژده ای دل
🎊که میلاد کاظم آمده
🌸فاطمه بر دیدن موسی بن جعفرآمده
🌸کاظمین
🎊چراغان ازوجود کاظم است
🌸خانه ی صادق
🎊چراغان از حضور کاظم است
🎊خجسته میلاد امام
کاظم (ع) بر شما مبارک باد💐💐
🌺🌹🌺🌹🌺🌹
____🍃🌸🍃____
➰🥀
یاد شهید محمد رضا دست حنایی بخیر
سال۱۳۶۲ قبل از عملیات خیبر در منطقه جفیر وقتی گردان قدس داشت سازماندهی می شد ، در اونجا برادر شهید مان عبدالحسین آقایی هم داشت .مشخص می کرد که چه کسی تیر بار چی و چه کسی آرپی جی زن باشد من در
در انتهای گروهان ایستاده بودم ، که برادر عزیزمان محمد رضا دست حنایی که
اولین بار بود او را می دیدم ، آمد بطرفم گفت : برادر یاراحمدی اگه ممکن است
برو به برادر عبدالحسین آقایی بگو مرا تیر بارچی بگذارد .
من به ایشون گفتم تو خودت برو بگو قبول می کند . ایشون اصرار کرد که من برم بگم .
شهید محمد رضا دست حنایی بعد گفت : برادر یاراحمدی اگه تیر بارچی بشم و شهید بشم تو را شفاعت می کنم .
شب عملیات در طلاییه تو کانال عراق محمد رضا دست حنایی جزو اولین نفر ها
بهمراه برادر زرگر طالبی و یکی دیگه از بچه ها بنام حسینی که اهل بروجرد بود به شهادت رسید ند . شهید محمد رضا دست حنایی پسر خاله شهید علی ماپار بودند .
خداوند رحمت کند این عزیزان را و خداوند رحمت کند شهدای گردان قدس را
( نفر وسط در عکس شهید محمدرضا دست حنایی هستند )
@defae_moghadas2
➰🥀
صبح و باران و غزل
در دستِ دوسـت
صبح زیبای شقایق ها بخیر ...
#صبحتون_شهدایی