eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
838 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ نسبت به خمس حساس بود و با دقت عمل می کرد. ❣همسرش نقل می کرد: از من خواسته بود هر آن چه را در زندگی مان زیادی می بینم حتماً ببخشم. بیشتر روزهایی که ناهار را خانه بود، غذا بسیار ساده بود و حتی یک بار هم از نوع غذا شکایت نکرد. ❣ از بحث های سیاسی بیهوده که نه تنها نتیجه ای نداشت، بلکه باعث از بین رفتن صمیمیت می شد، خودداری می کرد. در بحث های سیاسی اغلب بدون اینکه عصبانی شود، سکوت می کرد؛ اما هنگامی که لب به سخن می گشود همه به دقت به حرف های او توجه می کردند. فقط زمانی به بحث سیاسی می پرداخت که حس می کرد سخنان او ضروری است و به گونه ای منظم موضوع را دنبال می کرد تا به نتیجه برسد. سید فرشاد مرعشی نژاد🕊 شهادت، بستان ۶۰ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ فرماندهان جنگ در ۳۴ سال پیش در شب شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در مشهد مقدس. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
به عاشقان نرسد دستِ تیغِ عزراییل که پیش از آمدنش،خویش را فدا کردند بهشت را که تماشای طرزِ عشّاق است به عاشقانه‌ترین شیوه رزق ما کردند https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
وصیت کرده بود: "وقتی پیکرم را برای طواف به حرم می برند مدت بیشتری پای ضریح نگه دارند". به خدام که گفتیم قبول نکردند و گفتند: حرم شلوغ است و پیکر ایشان همانطور که با بقیه شهدا وارد می شود، همراه بقیه هم خارج می شود. آن روز سی تا چهل شهید را کنار ضریح قرار داده بودند. مراسم نوحه خوانی هم برگزار شد و بعد طواف دادند و بردند. وقتی نوبت به محمدعلی رسید متوجه ریختن قطره های خون شهید از تابوت شدیم و خدام را خبر کردیم. به خاطر جلوگیری ار ریختن خون روی فرش ها از تکان دادن پیکر خودداری کردند. حدود پنج دقیقه طول کشید تا پیکر را در دو لایه پلاستیکی قرار دادند تا خونی ریخته نشود. ..و بخاطر این اتفاق، محمدعلی نیم ساعت بیشتر از بقیه کنار ضریح ماند و به وصیت‌ی که کرده بود، رسید. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🔻 شهید سید فرشاد مرعشی نژاد 👋 سلام و صد سلام خدمت شما دوستان منتظر "قرار عاشقی" ببخشید دیگه 🙏 دیر به دیر می ریم سراغ شهدا و ..... همین یه توفیقی می خواد که از ما بدوره ....بگذریم.... امروز اومدیم سراغ یکی از شهدای ناب و خوش تیپ 😎 که خیلی هم اهل دل بوده و هست، خدا کنه بتونیم به حرفش بکشیم... دعا کنید 🤲😍 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️۱
❣ - جناب فرشاد عزیز بفرمایید که همه ما بگوشیم. 🕊 با یاد و نام خدا و تشکر از شما که ما رو قابل دونستید و این جمعه رو به نام ما زدید. 😊 تو دنیای شما، "فرشاد" صدام می زدن، دقیقش میشه سید فرشاد مرعشی نژاد. سال ۳۹ تو اهواز به دنیا اومدم 👶 و سال ۶۰ تو بستان، خدا توجهی کرد و شهادت مون 🕊 امضا شد، یعنی عمر ما ۲۱ سال دنیایی شده بود. اینجا هم که حسابِ سال و ماهش کلا فرق داره. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️۲
- خودمونیم ها.... تو اون سن کم چه مردان بزرگی بودید برا خودتون، اونم تو جنگی به اون بزرگی!!!!!👌👌👌 🕊 بله دیگه... اینو هم بگم که این هنر امام بود که همه بچه های هم سن و سال ما رو به حرکت ✨ دراورد که باید اینو برید پی‌ش ببینید چه معجزه ای کرده!✨! راستش رو بخواید وضع مالی خونوادگی ما تعریفی نبود و پایین شهر زندگی می کردیم. ولی آرامشی داشتیم که جبران اون رو می کرد. خودمم که آروم بودم و سر به راه. اطرافیا وقتی تعریفم می دادن می گفتن روح حساسی داری و ذکاوت خوبی، اینو از بالا بودن نمراتم که معمولا با نفرات اول می پریدم می فهمیدم. ❣۳
🕊 در قبال مشکلات خونواده احساس مسئولیت می کرم. گاهی با اینکه تو دوران تحصیل 📖📚 بودم و لازم بود حسابی درس بخونم ولی از کوچکترین فرصت ها برا کمک به پدرم تو خرجی خونه استفاده می کردم و کاری می کردم. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️۴
- خب، درس و مشق رو تا کجا ادامه دادی و کجا رسیدی؟ سال ۵۸ کنکور شرکت کردم 👨‍🎓و تو رشته ریاضی دانشگاه اهواز قبول شدم. من بودم و حسن زاده که الانم خدمتش هستم. تو دانشکده هم بی کار ننشستیم و تو تشکل های انقلابی ✊ وارد شدیم و نفراتی جذب انجمن اسلامی 🗣 کردیم و اونجا رو راه انداختیم و وقت زیادی براش گذاشتیم. اونقدر کار کردیم که همون سال به عنوان نماینده دانشکده ریاضی 🧐 به شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه راه پیدا کردیم. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️۵
- جایی هم استخدام شدی یا...؟ همزمان با تحصیل و فعالیت در دانشگاه به عنوان مشاور فرمانداری 🤵 وقت اهواز دعوت شدم به همکاری و انجام وظیفه. دوران شور انقلاب بود و هر جا کاری از دستمون بر میومد کوتاهی نمی کردیم.😍 دنبال جایگاه و پست هم نبودیم و همینکه کاری برای مردم می کردیم راضی بودیم. تو همون ایام بود که به افشای ماهیت مدنی 👨‍✈️ که استاندار بود و شهر رو بهم ریخته بود کردیم. درست زمانی که از مدنی به عنوان یار حضرت امام یاد می شد. ولی کار سختی بود. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣۶
- لابد اطرفیا ذوق می کردن وقتی می دیدن با آدمای مهم شهر می پری؟ نه اصلا، کسی از کارایی که می کردم خبر نداشت و هدف اصلی انجام کار مفید بود ✨✨نه قال و قیل پست و مقام. سعی داشتم کارها فقط برای رضای خدا باشه. راستش رو بخواید لذتی در گمنامی بود که در داد و هوار نبود. در قبال خون شهدا همه مسئول بودیم. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️۶
- شنیدیم قبل از شهادت نصف دین خودت رو 🧖‍♂🧖‍♀ کامل کردی ، درست شنیدیم؟ 🕊 هههه بله بله درست شنیدید، در بحبوبه جنگ ازدواج کردم. اونم بخاطر سفارش پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله. تو مراسم ازدواج هم لباس سپاه 👨‍✈️ شده بود لباس دامادیم. می خواستم بگم دست از خدمت به نظام برنمی‌دارم. بعد از مراسم عقد هم تو غروب اون روز، به اتفاق عروس خانم به گلزار شهدا 🕊 رفتیم و با شهدا بیعت 🤝 بستیم تا مسیر زندگی رو همون اول مشخص کنیم. ❣۷
🕊 تموم شد یا بازم سوال دارید😉
-  
😂😂 تازه شروع کردیم شهید جان، هنوز کارمون باتون تموم نشده. یکم از اخلاق شخصی تون بگید ببینیم با بچه ها و بزرگا چطور برخورد می کردی شاید منم یاد گرفتم و درست شدم. یاد گرفته بودیم که ساده باشیم و بی ریا. 🤩 صمیمیت و محبت 💖 و مهربانی رو از مکتب و دین آموخته بودیم و سعی می کردم همه رو جذب کنم و در راه دین به کار بندازم. بچه ها رو هم خیلی دوست داشتم و به کوچیک و بزرگ احترام می ذاشتم. از فرائض هم نپرسیدی که خودم می گم. تو دورانی که با پشتوانه معنوی باید به دفاع از کشور و مردم می رفتیم سعی می کردم نماز رو جدی بگیرم و موقع عبادت🤲 حضور قلب داشته باشم و روزه مستحبی رو ترک نکنم. به پدر و مادرم علاقه زیادی داشتم و هیچ وقت با اونا بلند صحبت نکردم. و البته پاداش خوبی هم از خدا گرفتم😍 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️۸
- دیگه چی؟ 🤔 همیشه از همسرم هم می خواستم وسایل زیاد بر مصرف‌مون رو ببخشه. غذای ساده تهیه کنه. از بحث های سیاسی 🤯 بیهوده ای که بکار کسی نمیومد و نتیجه ای نداشت دوری می کردم، چون اعتقاد داشتم صمیمیت ها رو کم می کنه. سعی می کردم عصبانی 😡 نشم، گاهی سکوت🤭 می کردم و گاهی که لازم بود حقیقت رو می گفتم و راهنمایی می کردم. مشکلات مردم رو مشکل خودم می دونستم و دلم براشون می سوخت. همواره سعی در برطرف کردن گرفتاریهای اشخاص داشتم. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️۹
- کجا آسمونی شدی و به دوستان شهیدت پیوستی؟ در کربلای هویزه بودم و همراه بچه های جبهه و جنگ. حمله وسیعی کردیم به بستان و اونجا رو آزاد کردیم. امام هم اون عملیات که طریق القدس بود رو فتح الفتوح نامید. خدا قسمت شما هم بکنه. - یه جمله طلایی از وصیت نامه ات بفرما تا مزاحمت رو کم کنم. یه جمله ش این بود: خدایا! تو خود شاهدی که با تمام بار سنگین گناهان تمام تلاش خود را بکار بردم تا در جهت رضای تو حرکت کنم. حال که به جبهه پا گذاردم فقط به این امید است که با ریختن خون ناچیز خویش گناهانم آمرزیده شود. - به به عجب جمله دیوار پسندی 😂👌. دیگه مزاحم نشم سلام ما 👋👋 رو به دوستات برسون و بگو رسم رفاقت رو بجا بیارن که خیلی محتاج توجه‌شون هستیم. 🕊 خدا به همه‌تون خیر بده و همیشه تو این کانالهای شهدا مستدام باشید🙌 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید علی بهزادی روزی در چادرها نشسته بودیم. حرف از پیروزی و باز شدن راه کربلا پیش آمد. علی با حالتی خاص و لبخندی ملیح شروع به صحبت کرد: اگر پیروز شدیم و راه کربلا باز شد، اونجا رو محاصره می کنیم. تعدادی میرن داخل و مرتب و تمیز می کنند. این قسمت رو خیلی با احساس و کمی بغض گفت: اول می گیم امام بیاد بره داخل. بعدا تمام خانواده های شهدا بعدا ما میریم زیارت. روحشان متعالی باد راه را باز کردند و خود به محضر امام حسین علیه السلام رسیدند🌹 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
گر برود جان ما درطلب وصل دوست حیف نباشد که دوست دوست تر از جان ماست 💠بوسه شهیدمدافع حرم بر پیکر مطهر شهید دفاع مقدس https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ جبهه سوسنگرد را برای نبرد با دشمن انتخاب کرد، جايی که از حساسيت بالايی برخوردار بود. در آنجا برای چندمین بار مجروح شد. در مدتی که فرمانده سپاه مسجد سليمان بود، به تمام روستاهای منطقه سر کشی می کرد و مشکلات مراکز تحت فرماندهی خود را از نزديک می ديد و چاره جويی می کرد. رضا در اسفند ماه سال ۱۳۶۳ از طرف ستاد پشتيبانی جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای بررسی نياز يگان های رزمی در خطوط مقدم جبهه عازم منطقه عملياتی بدر گرديد که خودروی حامل ايشان در اين منطقه عملياتی مورد هدف گلوله توپ دشمن قرار گرفت ورضا از ناحيه پهلو مجروح شد . در راه انتقال او به بيمارستان روح بی قرار و مشتاق رضا به سوی عرش پرواز کرد و مصداق بارز َََََ« يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربک راضيه مرضيه فادخلي في عبادی و ادخلی جنتی » گرديد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
آن فروریخته گلهای پریشان در باد کز می همه مدهوشانند نامشان زمزمه نیمه شب باد تا نگویند که از یاد فراموشانند... 🕊 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ سال ۱۳۴۰ در روستای بلغاب از توابع شهر قلعه تل در شهرستان ایذه در خانواده‌ای کشاورز بدنیا آمد و نامش را رستم گذاشتند. باشد که از نام آوران زمان خود شود. همانند رستم، قهرمان افسانه‌ای ایران باستان. مهربان بود و دلسوز . با شروع جنگ ادامه تحصیل و تدریس را رها کرد و با این اعتقاد که حفظ نظام اسلامی از هر چیزی ارجح تر است وارد جبهه ها شد. عشق و علاقه وافری به امام (ره)  داشت و همیشه می‌گفت: جان من فدای امامم (ره).  در والفجر ۸ به همراه ۳ تن از یارانش اسیر نیروهای بعثی شدند ؛ بعثی ها هر چهار نفر را به درخت بسته و با شکنجه های شدید از آن ها می خواستند که به امام (ره) فحاشی کنند امّا عشق به اسلام و امام و انقلاب چنان آن ها را مستحکم و استوار ساخته بود که به خواسته های ملعونین بعثی تن ندادند و آنقدر مقاومت کردند تا در نهایت بر آنان خشمگین شده و با شلیک گلوله همه آنان را به شهادت رساندند . روحشان شاد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🔴 یادش بخیر، برگه های اطلاع رسانی شهادت بچه‌ها به همین سادگی چاپ و به در و دیوار نصب می شد هر از چند گاهی یکی از این برگه ها خودنمایی می کرد و خبر از شهادت یکی دیگر می داد https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🍂