eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
842 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
❣ 🔅 2⃣ استاد شهید علی جمالپور در کلام محسن نودریان ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 تصویر بعدی چطور به پازل ذهنی شما اضافه شد از علی جمالپور؟ از سال های پیش از انقلاب صحبت می کنیم. یک بار آمدم مسجد جزایری، مسجدها خیلی خلوت بود. اصلا مسجدها مرده بودند. شما مسجدی نمی دیدید که بیست نفر آدم در آن نماز بخوانند. خیلی کم. اکثرا تعطیل بودند. مسجد جزایری هم در حال سازماندهی و تشکیل بود با چند نفری. هنوز مغرب نرسیده، عصر بود. آقای جزایری هم خیلی جوان بود و تازه آمده بود، حاج آقا جانمازش را پهن کرده و نشسته بود. هوا هم خنک بود و نماز در شبستان نبود، قالی ها را در حیاط مسجد انداخته بودند. من دیدم آن پسری که گفتم شانه را گرفته بود تافرق سرش را در آورد، داشت با آقای جزایری درباره کتاب عدل الهی استاد مطهری بحث می کرد و نقدهای جدی به کتاب دارد. همینطور ماندم در حال تعجب بعد اصطلاحاتی که به کار می بردند، حسن و قبح عقلی و نظام احسن و شرور عدمی و تعابیری که در کتاب بود و من نمی دانستم چیست. ولی با خودم می گفتم این جوان ۱۴، ۱۵ ساله مگر چقدر سواد دارد. بعد هم نقد می کند کتاب استاد مطهری را و از پاسخ های آقای جزایری هم قانع نمی شد. تا جایی که آقای جزایری درآمد گفت؛ من کاری به مطهری ندارم، من حرف خودم را می زنم، این نظر خود من است. سوالات زیادی در ذهنم ایجاد شد آن روز که این جوان کیه و از کجا آمده و چطور به این سطح رسیده است. در ذهن ناخودآگاهم تصویری که از علی جمالپور داشتم بزرگتر می شد. 🔅 مایلم تصویر بعدی که از جمالپور در ذهنتان ایجاد شد را برایمان توصیف کنید؟ سال اول، دبیرستان شاپور بودم. آن جا کسانی مثل آقای سیدزاده را داشتیم که ریاضیات جدید درس می داد و سخنران قهار و انسانی وارسته بود، کلام، مشی و رفتار او درس بود. خاطرم هست با دو دست روی تخته سیاه دایره ای را می کشید که با پرگار نمی شد کشید و قبلش بالایش می نوشت بسم الله. . . این چیزها بود که ما را که می خواستیم هویتمان وجاهت پیدا کند، جذب می کرد. در آن مدرسه آقای آذرسا، با بقال شوشتری ها، حاج مجید شالباف، عسگرزاده و فتوحی که من چون خطم خوب بود می رفتم خانه شان، روبروی خانه شهید علم الهدی و روزنامه دیواری مذهبی می نوشتم هم بودند. در چنین فضا و دبیرستانی دیدم که برای علی با موضوع بحث توحید صفاتی و افعالی، سخنرانی گذاشته اند و این آدم بسیار زیبا و مسلط در دبیرستانی که انقلابی ترین دبیرستان اهواز بود سخنرانی کرد. یک نوبت نه، بلکه حداقل سه نوبت... ادامه دارد ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ کانال حماسه جنوب/شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
پيشانی بند بسته، پرچم دست گرفته بود و بی سيم رو هم روی كولش. خيلی بانمك شده بود. گفتم: خودت رو مثل علم درست كردی؟ می دادی رو لباست را هم بنويسن. پشت لباسش رو نشون داد نوشته بود: «جگر شير نداری سفر عشق مرو! » گفتم: به هر حال، اصرار نكن . بيسم چی لازم دارم ولی تو رو نمی برم؛چون هم سن ات كمه، هم برادرت شهيد شده! با ناراحتی دستش رو گذاشت روی كاپوت ماشين و گفت: باشه، نميام ولی فردای قيامت شكايتت رو به حضرت فاطمه زهرا«سلام الله علیها» می كنم، می تونی جواب بده! گفتم: برو سوار شو. ** تو بحبوحه عمليات پرسيدم: بيسيم چی كجاست؟ گفتن نمی دونيم، نيست. به شوخی گفتم: نكنه گم شده، حالا بايد كلی بگرديم تا پيداش كنيم. بعد عمليات نوبت جمع آوری شهدا شد.  بعضی ها فقط یه گلوله یا ترکش ریز خورده بودن. يكی از شهدا تركش سرش رو برده بود، وقتی برگردونديمش پشت لباسش نوشته بود: «جگر شیر نداری، سفر عشق مرو» https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔅 3⃣ استاد شهید علی جمالپور در کلام محسن نودریان ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 پس این تصاویر، علی جمالپور را به شخصیت مورد علاقه شما تبدیل کرد؟ می توانم بگویم این سه تصویر، تکه های پازل على جمالپور بودند که در ذهن من تکمیل شدند. ولی هنوز با علی رفیق نشده بودم. یعنی خودم را در این حد نمی دانستم که این حرف ها را بفهمم و با علی رفیق بشوم و این یک تلنگر به من زد که برو این حرف ها را بخوان. رفتم سراغ عدل الهی، توحید افعالی و صفاتی و شروع کردم به خواندن، حالا در دوره ای هستیم که ما محاصره بودیم توسط انواع جریانات چپ روشنفکری که به بحث های مادی گری و ماتریالیستی منتهی می شد با مبنای بی دینی. در نقطه مقابل این تفکر، على جمالپور بود که در آن دوران مبنای مباحثش دین بود. و یک دین بسیار فرهیخته و جلوتر از زمان. که به پرسش های جوانان پاسخ می گفت، آقا ما چرا باید نماز بخوانیم؛ چرا باید عبادت کنیم؛ از هر کسی سوال می کردند، پاسخ می گفت: «و ما خلقت الجن والإنس إلا ليعبدون. من جن و انس را نیافریدم مگر برای اینکه عبادتم کنند.» وقتی دوباره سوال می شد، که حالا چرا باید عبادت کنیم، مگر خدا احتیاج دارد به نماز خواندن ما، کسی بلد نبود که پاسخ بگوید. ولی من می دیدم که این سوال ها از علی پرسیده می شد و او پاسخ های قانع کننده ای ارائه می کرد. 🔅 این توان و ظرفیت بالا چگونه در على جمالپور ایجاد شده بود؟ اتفاقا هنوز که هنوز است این سوال در ذهن من وجود دارد که علی استاد ندیده، درس کلاسیک نخوانده، جایی شاگردی کسی را نکرده، چگونه به غمزه مساله آموز صد مدرس شد! 🔅 پس اگر بگوییم که علی جمالپور یک آدم خود بنیادی بود که تفکر مستقلی داشت و این مسائل را شخم می زد، بی راه نگفته ایم. من می گویم که باید او را با شخصیت هایی مثل علامه طباطبایی، ملاصدرا و استاد مطهری مقایسه کنیم. در حالی که این بزرگواران شاگردی کرده اند و در اهواز ما اصولا کسی نبود در آن دوران که بتواند به على فلسفه تدریس کند یا به سوالات او پاسخ دهد. من البته على جمالپور را تنها در فلسفه محدود نمی کنم. البته که فیلسوف هم بود و انسان متفلسفی بود. یعنی به همه موضوعات فلسفی نگاه می کرد. على اهل دقت بود. اهل تامل بود و یک درجه بالاتر اهل تفلسف بود، نگاه فلسفی داشت به همه چیز. اما دنبال این نبود که مثلا بگویند، على جمالپور یک فیلسوف است با این که یک اسم یا برندی بشود برای خودش. این سخن را بر اساس خاطرات و شواهدی می گویم که از او دارم. علی دنبال گمشده خودش بود. ادامه دارد ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ کانال حماسه جنوب/شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
زلف‌آشفته و خوی‌کرده و خندان‌لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جزاین تحفه به ما روزالست https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔅 4⃣ استاد شهید علی جمالپور در کلام محسن نودریان ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 چرا على جمالپور در پی شهرت نبود. در حالی که شرایط سنی او اینگونه اقتضا می کرد که دنبال امضایی از خود باشد؟ ببینید، به نظر من اگر علی جمالپور را یک فیلسوف بدانیم، او بی پرستیژترین فیلسوف عالم بود. او اصلا دنبال این تكلف های معمول و عناوین نبود مثلا حتما شما دیده اید که آدم های فرهنگی و عقیدتی، همیشه یک کیف یا کتاب در دست دارند در حالی که من یادم نمی آید علی کتابی در دست گرفته باشد در فضای عمومی یا کیفی همراه داشته باشد. او بیشتر، تعمق می کرد، تفکر داشت. نه اینکه اهل مطالعه نبود. او هر آن چه کتاب مفید بود را شخم زده بود. حرف من این است که شما در ظاهر چیزی به این عنوان که کتابی در دست بگیرد و تیپ روشنفکری به خود بگیرد، نمی دیدید. شناخت من از علی مربوط به همان زمانی است که گفتم موهای فر بلندی داشت و به مسجد جزایری می آمد با این حال هنوز هم این سوال برای من پاسخ داده نشده که استاد علی چه کسی بود. انسانی در آن سطح. أصلا من در اهواز کسی را به وزن علمی علی جمالپور سراغ نداشتم. این را دقیقا و تحقيقا عرض می کنم، چون من از همه گروه های فعال سیاسی و فکری و عقیدتی در آن روزهای اهواز شناخت داشتم، مضافاً، اهواز آن موقع خیلی بزرگ نبود. خود من هم در یک خانواده کاملا سیاسی بزرگ شده ام که خاطرم هست هنوز کلاس اول نمی رفتم که دو عکس در خانه ما بود. اول عکس حضرت امام که آن روزها به حاج آقا روح الله معروف بود و دوم عکس دکتر مصدق. پدر من همیشه رادیو عراق را گوش می داد و آقای ریاحی که گوینده این رادیو بود را هنوز به خاطر دارم، پس وقتی می گویم جمالپور در اهواز یک استثناء و بی بدیل بود بر اساس مشاهدات دقیق خود می گویم. 🔅این استثناء بودن على جمالپور به خاطر سوال هایی است که پاسخ می دهد یا سوال هایی که دارد؟ من خودم را می گویم، بقیه را نمی گویم، زندگی من مشحون از آزمون و خطاست. یعنی باید چند اشتباه بکنم و سرم به سنگ بخورد تا بفهمم و برگردم و بگویم مثلا این راه را اشتباه آمده ام و باید راه دیگری را بروم حالا ببینید در این عرصه، بخواهید رهنمود بدهید، راه را نشانه گذاری کنید و افراد را به سمت و سویی جهت بدهید، هم شناخت می خواهد هم توفیق و هم جرأت، على جمالپور همه این صفات را داشت. واقعیتش این است که من خیلی از کارها را می دانم درست است اما جوابی برای تفهیم این درستی ندارم اما علی از معدود افرادی بود که جواب داشت. ادامه دارد ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ کانال حماسه جنوب/شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔅 5⃣ استاد شهید علی جمالپور در کلام محسن نودریان ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅انسانی با چنین مرتبه ای چرا به شاگرد پروری علاقه ای نداشت؟ ببینید جمالپور علاقه ای به نوچه پروری یا تربیت شاگرد به معنایی که دورش باشند، نداشت. من در خیلی از کلاس های او شرکت می کردم یادم هست که هنوز جلد چهارم روش رئالیسم و اصول فلسفه نیامده بود که ایشان یک مباحثی را از جلد پنجم در کتابخانه مسجد جزایری به ما آموزش می داد. باز هم تاکید می کنم علی فیلسوف بود، ولی علاقه ای به فیلسوف شدن نداشت. وقتی انواع برهان ها را می گفت برای ما از حدوت، حرکت تا وجوب و امکان و برهان نظم می رسید به برهان صدیقین، یک عشق دیگری داشت. او با چنان شور و اشتیاقی این برهان را توضیح می داد که بی نظیر بود. خدا شاهد است که روی زمین نبود. بعد سخن خود را گره می زد به شعر؛ "ما همه شیران ولی شیر علم، حمله شان از باد باشد دم به دم." و اشک می ریخت و این اشعار مولانا را می خواند. ماهم که شنونده او بودیم، خدا شاهد است که حال جمالپور را می گرفتیم، نه شعر را. می فهمیدیم که یک چیزی ورای صحبت علی هست ولی خیلی آن چیز را نمی گرفتیم و بیشتر از جمالپور اثر وضعی می گرفتیم. این است که من می گویم که على جمالپور از فلسفه نقی زده بود برای آن چه که می خواست به آن برسد و بشود. 🔅 بنابراین او در پی یک مقصود آسمانی بود و خیلی به حواشی توجه نمی کرد که شاگرد داشته باشد یا مثلا اسمی پر طمطراق را یدک بکشد؟ علی چون مشی استدلالی داشت از اشعار مولوی بهره ها می برد و تسلط عجیبی هم بر اشعار او داشت مولانا اشعار کوبنده ای دارد و از آن جایی که بالاترین برهان های فلسفی را در اشعار مولوی داریم، می دیدیم که علی با اشعار او عشق می کرد. از این بالاتر، على خوب اهل روضه خوانی که نبود، ولی گریه می کرد و ماهم گریه می کردیم. امانه گریه ای که از ضعف باشد، جنس گریه هایی که باعلى جمالپور داشتیم تفاوت داشت. روح ما گریه می کرد و نه چشم ما. 🔅 یعنی پیش نیامد که برایتان روضه بخواند؟ امام حسین (ع) مفهوم و پدیده عجیبی بود برای علی جمالپور. البته گاهی برای ما روضه هم می خواند. مثلا بارها می گفت که شب عاشورا امام حسین (ع) در هنگامی که مشغول تمیز کردن شمشیرش بود با خود زمزمه می کرد و می گفت: یا دهر اف لک من خلیل، کم لک بالاشراق و الاصيل. این شعر را من از علی یاد گرفتم. با چه حالی می خواند و ترجمه اش را می گفت؛ که ، ای روزگار دوستیت پایدار نیست، با دوست غیر دشمنیت هیچ کار نیست. علی وقتی این شعر را با گریه می خواند ما حالش را قرض می گرفتیم. این حال او که ربطی به مغلقات و مسائل سخت فلسفی نداشت. یک بار خاطرم هست که در منطقه بودیم و نزدیک ما مقری از ارتش بود. گفتند که یکی بیاید سخنرانی کند، ما هم کسی غیر از علی نداشتیم، اصلا بلد نبودیم سخنرانی کنیم. آقا رفت یک سخنرانی کرد: فرق بين مخلص و مخلص. هنوز هم که هنوز است من یکی از مشکلاتم فهم کامل این مساله است. باور کنید علی مغز ما را در آن سخنرانی ترکاند ما تا آن روز فکر می کردیم مخلص باید باشیم حالا علی می گفت باید مخلص باشید. اصلا آن شب چه بر من گذشت. دنبال چه بودیم. او مگر کجا را دیده بود. که می گفت مخلص کسی است که طریقت اخلاص را به پایان رسانده و خداوند او را از خودش کرده و از آن به بعد او هر چه که می کند از خودش نیست، اخلاص یافته از طرف خداوند است، حتی نمی توانم بگویم علی دنبال یک حکمت متعالیه بود، او دنبال لقاء الله بود. او افقی فراتر از آرزوهای ما داشت. ادامه دارد ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ کانال حماسه جنوب/شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ شناسنامه اش رو از لب طاقچه برداشت، بازش کرد و خندید؛ بعد شناسنامه رو گذاشت سرجاش. داشت می رفت سومار. پدر تو راهروی خونه جلوش ایستاد و با ناراحتی گفت: "محمود! یعنی دیگه تو رو نمی بینم؟ " لبخند همیشگی اش رو نشوند گوشه لبش و گفت: "اگه به مادر چیزی نگید . .خیر .. . " کانال حماسه جنوب/شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔅 6⃣ استاد شهید علی جمالپور در کلام محسن نودریان ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ یک بار هم در مسجد یک سخنرانی داشت با موضوع فراز نخست دعای ابوحمزه ثمالی که "الهى لا تؤبنی بعقوبتک ولا تنكر بی فی حیلتک" خدایا مرا به مجازات و عقوبتت ادب مکن و مکر مکن به من، و می گفت این فراز مخصوص مومنین است نه برای غیر. 🔅 جنس حرف های علی جمالپور از چه بود که هنوز مثل ستون هایی محکم در اندیشه شما ریشه دارد؟ ببینید یک بار معلمی می آید و کلاس اخلاقی برپا می کند و تو با خود می گویی خوب این همه گفتند، بلند شویم یک نماز شب بخوانیم. یک بار هم یک نفر می آید و اصلا طرز تفکر تو را نسبت به خالق تغییر می دهد. معرفت تو را یک باره زیر و رو می کند تا حدی که بگویی خدایا چه غلطی کردم این نمازها را خواندم. اصلا همه ش اشتباه بوده، باید با وضعیت جدیدی نماز بخوانم. جنس علی این بود. 🔅 به نظر شما آیا مزد شهادت برای علی جمالپور با این اوصاف لازم بود؟ من واقعا نمی دانم، پاسخ دادن به این سوال در حد من نیست. اما در نهج البلاغه داریم که مولای متقیان حضرت علی (ع) با یادآوری خاطره ای از پیامبر، مسئله شهادت خود را می پرسد. فرمود که آیا پس از اتمام جنگ احد که من سعادت شهادت را نداشتم و بر من گران آمد، شما نفرمودید بشارت باد بر تو که شهادت در انتظارت نشسته است؟! پیامبر (ص) فرمود: همینطور است! حال بگو «فكيف صبر کادن» در آن هنگام صبرت چگونه است؟ حضرت علی گفت: شهادت جای شکیبایی و صبر ندارد، بلکه جای شکر و سپاس دارد. به تعبیر من جنس شهادت از صبر نیست از توفیق است. شهادت على جمالپور نیز این گونه است. رفقای زیادی از من به شهادت رسیدند، بارها پیش خودم می گفتم فلانی شهید می شود، هنوز هم هست و شهید نشد. و بارها پیش می آمد افرادی که فکر نمی کردیم به توفیق شهادت می رسیدند و می رفتند. موضوع شهادت فقط کشته شدن نیست؛ 🔅 آیا کسی تا حجاب دنیا از پیش رویش برداشته نشود و بدون حجاب خدا را نبیند، به شهادت می رسد؟ اصلا این ها خیلی قبل تر از شهادت جسمانی، شهید شده اند. مثلا شهید حمید رمضانی یا شهید سید ناصر سیدنور، این ها به گونه ای زندگی می کردند که من این ها را همیشه شهید می دیدم. در عملیات خیبر بود که شهید سید ناصر سید نور تیری به چشمش خورد، من همان لحظات که در واقع لحظات عروج و شهادت او بود در کنارش و بالای سر او بودم. ناصر تیر خورده بود در ابرویش و خون از او می رفت، یک دستم را جلوی خونریزی او گرفتم. و او در همان حالت می گفت: يا نور المستوحشين فی الظلم، يا غايه آمال العارفين. حالا شما فکر می کنید شهادت فقط یک لحظه است. شهادت یک مقام است، یک مرتبه است، یک نشئه است. و ما نمی فهمیم چیست؟ اصلا وصف شهادت گفتنی نیست. وقتی خود قرآن می فرماید که: ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أمواتا بل احیاء؛ یعنی اگر این امکان وجود داشت که حجاب دنیا کنار برود، می دیدیم که الان على حاضر است؛ همین جاست، ادامه دارد ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ کانال حماسه جنوب/شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔅 7⃣ استاد شهید علی جمالپور در کلام محسن نودریان ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 سوال من این است که با همه بزرگی تصویری که از علی جمالپور در ذهن شما ایجاد شد، چطور به او نزدیک شدید و رفاقت کردید؟ علی از یک طرف هم آدم خاصی نبود. او فارغ از همه دارایی ها و سرمایه وجودیش بسیار عادی و بی تکلف بود. یعنی راحت می توانستی با علی دست بدهی، رفیق بشوی و صحبت بکنی على وقتی می رفت سخنرانی بکند، یک چیز بود. وقتی هم که می آمد پایین و سخنرانیش تمام می شد یک چیز دیگر بود. على حتی مشکلات زندگیش را باتومی گفت. وقتی این اتفاق می افتاد، تو چه احساس می کردی با خود می گفتی من حتما کسی هستم که علی مشکلاتش را با من می گوید. 🔅 آیا این یک روش جذبی روانشناسانه از علی جمالپور بود؟ نه، اصلا علی فیلم بازی نمی کرد. این پلتیک علی نبود. جنبه روانشناسی نداشت. زی و روش زندگانی علی این بود... 🔅 مثالی می زنید برایمان؟ یک روزی من رفتم به على سر بزنم، شب ها می ماند در کانون. می خواند و مطالعه می کرد. من کارم تمام شده بود و می خواستم بروم. علی چند پله را آمد پایین و همان جا نشست و گفت؛ محسن! در پرانتز بگویم که آن روزها على خیلی اذیت بود. با یک حالتی گفت: چه کار کنم محسن. گفتم: چی شده علی. گفت: کار نفتم داره درست می شه دانشگاه هم تدریس دارم. آیت الله جزایری هم گفته نباید بروی جبهه. چه کار کنم، این ها مرا اقناع نمی کنه. من نمی توانم از بچه ها دور شوم. تکلیف شرعی هم به من شده که نروم جبهه. خوب این سوال یک رفیق از رفیق است دیگر. البته من خیلی به علی نزدیک بودم. یک موتور یاماها ۱۰۰ داشت که خانمش را سوار می کرد و می آمدند خانه ما. من هم آن موقع بالاخانه پدرم این ها می نشستم. می خواستم این را بگویم که این استاد، این معلم و این مراد، در زندگی شخصی این جایگاه را برای خود قائل نبود و مثل یک رفیق می آمد و به تو سر می زد. 🔅 آن جا خاطرتان هست که وقتی علی آن سوال را از شما کرد که چه کار کنم، چه پاسخی دادید به او؛ .نتوانستم به علی پاسخی دهم. ماندم. چون من دوست نداشتم علی به جبهه بیاید. اما ته دلم می دانستم که علی نمی تواند در این زندان دنیا بماند. ببينيد على موقعیت خوبی در شهر داشت. در دانشگاه، در نفت و در همه جا. اما وقتی می دید که دوستانش در جبهه هستند نمی توانست طاقت بیاورد، حتی استخدامش در نفت را عقب می انداخت که مانع حضورش در جنگ نشود. آخر هم با خود من به جبهه آمد و در شناسایی ها شرکت می کرد. 🔅 آغاز رفاقت شما با علی کجا کلید خورد؟ خاطرتان هست گفتم علی را دیدم که با آقای جزایری بحث می کرد و سوالات خود را مطرح می نمود. آغاز رفاقت همان جاست. علی خیلی سخت نبود. کافی بود به او نزدیک شوی. اصلا نیاز به مقدمه چینی و اسباب خاصی نداشت در رفاقت با على او رفیق می شد و هر بهانه ای داشتید باعث می شد به علی نزدیک شوید. با علی هم مسجدی شدیم. کتابخانه مسجد جزایری هم که با حسین پناهی فعال شده بود. در کلاس های علی شرکت می کردیم. تقریبا همزمان هم ازدواج کردیم و روابط خانوادگی داشتیم. 🔅 زندگی شخصی علی جمالپور چگونه بود؟ على اصلا فکر نمی کنم خیلی زندگی کرده باشد. مثلا اگر من بودم صد سال آن با موتور یاماها ۱۰۰ على سوار نمی شدم ولى على کلا به دنیا بی توجه بود. البته او برای زندگیش چیزی کم نگذاشت. اتفاقا چند وقت پیش خانمش را دیدم و ذکر خیر آن روزها شد. البته زندگی های آن دوره همین بود. ولی اگر بپرسید که مثلا علی می توانست یک مغازه را اداره کند، می گویم اصلا نمی توانسته. علی یک آدم خود بنیادی بود که دائما در حال تفکر بود و به موضوعاتی که ذوق و علاقه اش اقتضا می کرد جذب می شد. 🔅 حساسیت های علی جمالپور در مسائل اجتماعی چگونه بود؟ یک سکانسی در سریال سلطان و شبان هست که زنی روی چشم سلطان را می بندد و او در حالی که می خواهد آن زن را پیدا کند ناگهان یک درخت را بغل می کند علی از دیدن این صحنه خیلی ناراحت بوده و حتی در نقد این صحنه پیش محمد هاشمی رئیس وقت صدا و سیما هم رفته بود. او غیرت دینی داشت و نسبت به مسائل اجتماعی بسیار حساس بود. البته من ندیدم با نشنیدم که مثلا به فردی برای عدم رعایت حجاب تعرضی داشته باشد. مثلا خانمش آن زمان روبنده نداشت و سخت گیری بیش از آن چه دین می گوید نداشت. ادامه دارد ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ کانال حماسه جنوب/شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🔅 8⃣ استاد شهید علی جمالپور در کلام محسن نودریان ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 در خاطرات و گفت و گوهایی که با دوستان شهید جمالپور داشتيم مشخصا جز عملیات بدر و کربلای پنج، اشاره دیگری به حضور علی در جبهه نداشته اند در حالی که شما می گویید علی مرتب در شناسایی ها با شما همراهی می کرده است؟ من چند نفر را با خودم برای شناسایی بردم چذابه. که آن موقع خیلی جلوتر از خط مقدم بود که یکی محسن بنی نجار، منصور شاکریان و دیگری علی جمالپور بود. شناسایی چذابه هم چون از سمت تپه رملی‌ها لو می رفت از طرف هور صورت می گرفت و سخت بود. وقتی در قرارگاه نصرت هم بودم على پیش من بود ولی بعد از خیبر با کسان دیگری بود. 🔅 می گویند علی شنای خوبی داشت، درست است؟ آن جا که شنانکردیم. اما خیلی دنبال این چیزها نباشید. من علی را در این چیزها نمی بینم. علی یک پارادوکس بود. یک تناقض عجیبی داشت. بعضی موقع ها بسیار خاکی بود. خدا رحمت کند محسن بنی نجار را که خیلی با من و على شوخی می کرد. البته على تیز و تند بود. گاهی پیش می آمد که محمد جمالپور و علی هر دو و همزمان در جبهه ها حضور داشتند. 🔅 خاطره ای از این حضور ندارید؟ اتفاقا خاطرم هست که یک بار علی گفت، محمد آمده است جبهه. برویم پیدایش کنیم. آن جاهم که زود غروب می رسید و تاریک می شد. اصلا نمی دانم محرم بود، والفجر مقدماتی بود چه زمانی بود. شاید گردان کربلا و جفیر بود. دیگر هر جوری بود سوال کردیم و محمد را پیدا کردیم. این دو برادر یک حیایی نسبت به هم داشتند یعنی در عین علاقه و دلتنگی و احترام، اما مثل دو تا دوست نمی آمدند دست در گردن هم بیاندازند و هم را بغل کنند. خلاصه بعد مجروحیتِ محمد بود و چشم هایش خیلی نمی دید، من کمی فاصله گرفتم و آن ها را با خود تنها گذاشتم. می دیدم که سعی می کردند احساساتشان را کنترل کنند ولی این دلبستگی مشخص بود. تا این که به علی گفتم، محمد را دیدیم، برویم دیگر. و رفتیم. 🔅 شما چند بار گفتید دوست نداشتید علی به جبهه بیاید، چرا؟ ببینید علی جمالپور و شهید مجدزاده پشتوانه تئوریک و اعتقادی ما بودند که اگر کسی سوالی از ما داشت، این ها وارد می شدند. خوب معلوم است که دوست نداشتیم اعتبار و سرمایه های ما از دست بروند. ادامه دارد ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ کانال حماسه جنوب/شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ لباسش خونی بود. تا رفت وضو بگیره، لباسش رو شستم. ناراحت شد و گفت: " راضی نبودم. کارِ خودم بود. با همین یه دست می شستمش جالب تر از همه‌ این‌ بود كه‌ خودش‌ قانون‌ گذاشت‌. اون‌ هم‌ مشروط‌! شرط‌ كرد كه‌ اگر غیبت‌ از نوع‌ اول‌ ( فرار از صبحگاه‌ . . . ) رو منظور نكنیم‌، از اون‌ ساعت به‌ بعد، هر كس‌ غیبت‌ دیگران‌ رو كرد و پشت‌ سرشون‌ حرف‌ زد، هر چند نفر كه‌ در اتاق‌ حضور داشتند، به‌ اون پس‌ گردنی بزنند. خودش‌ با همه ی چار پنج‌ نفرمون‌ دست‌ داد و قول‌ داد. هنوز دستش‌ توی دستمون‌ بود كه‌ گفت‌: " رضا تنبلی رو به‌ اوج‌ خودش‌ رسونده‌ و یه ساعته‌ رفته‌ چایی بیاره‌ . . . " خب‌ خودش‌ گفته‌ بود بزنیم‌ و زدیم‌! البته‌ خدایی اش‌ رو بخوای، من بدجور زدم‌! خیلی دردش‌ اومد. همون‌ شد كه‌ وقتی توی جاده‌ ی ام‌ القصر ـ فاو توعملیاتِ والفجر هشت‌ دیدمش‌، باهاش‌ روبوسی كردم‌ و بابت‌ كتك هایی كه‌ زده‌ بودم‌ حلالیت‌ طلبیدم‌. خندید و گفت‌: " دمتون‌ گرم‌ . . . همون‌ كتك های شما باعث‌ شد كه‌ حالا دیگه‌ تنهایی ازخودم‌ هم‌ می ترسم‌ پشت‌ سر كسی حرف‌ بزنم‌. می ترسم‌ ناخواسته‌ دستم بخوره‌ توی سرم‌! " وقتی فهمیدم‌ " حسن‌ " تو عملیات‌ كربلای پنج‌ مفقودالاثر شده و ده‌ سال‌ بعد استخواناش‌ برگشت‌، هم‌ خندیدم‌ هم‌ گریه کردم‌! كاشكی امروز اون بود تا بزنه توی سرم‌ كه‌ این‌ قدر پشت‌ سر این‌ و اون‌ غیبت‌ نكنم‌ . . . https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔻 9⃣ استاد شهید علی جمالپور در کلام محسن نودریان ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 🔅 اما بچه های مسجد جزایری، یک به یک شهید می شوند، شهید معمار زاده، گندم کار و می رسیم به شهادت سید مهرداد مجدزاده، خیلی باید هجران سختی را گذرانده باشد جمالپور؟ حالات فردی شخص خاصی خاطرم نیست. آن موقع همه ما یک حال داشتیم، حس می کردیم که از قافله عقب مانده ایم. خدا رحمت کند شیخ حمید کاشانی را که نقش مهمی در پرورش بچه های مسجد جزایری داشت، همیشه از رسول خدا نقل می کرد که فرمودند: كما تعيشون تموتون و كما تموتون تبعثون و كما تبعثون تحشرون؛ همانگونه که زندگی می کنید خواهید مرد، و همانطور که می میرید مبعوث می شوید و همان طور که مبعوث خواهید شد، محشور می شوید. می خواهم بگویم که على جمالپور شهید شده بود دیگر و کسی نمی توانست جلوی او را بگیرد من معتقد نیستم که انقطاع تاریخی وجود دارد، شهدای ما در کنار مقداد و ابوذر و کمیل در گذشته و آن ۳۱۳ نفر در آینده ایستاده اند و این حجاب های زمانی برای شهید آن زمان که شهید هم نشده است وجود ندارد. حد يقنی وجود ندارد برای شهید، همه اش ابدیت است. 🔅 على جمالپور در کربلای پنج به شهادت می رسد، از حال و هوای خودتان وقتی مطلع شدید از خبر شهادت ایشان، بگویید؟ من خودم در کربلای پنج مجروح شدم برای آخرین و پنجمین بار که به دلیل بمباران هواپیما بود، اولین بار در ۱۳ آبان ۵۹ در خرمشهر مجروح شدم. در آن عملیات (کربلای پنج) فرمانده گردان جنگال (یگان جنگ الکترونیک) بودم که به همین دلیل پیش از عملیات مشغله داشتم و از آمدن على به عملیات خبر نداشتم. بعدش هم که مجروح شدم. در بیمارستان خبر شهادت علی را شنیدم. 🔅 سر مزار شهید جمالپور می روید؟ همیشه می روم و تازه می شوم 🔅 دلتنگ شهید می شوید؟ نه اصلا، برای چی باید دلتنگ او شوم. ما را بیچاره کردند، پدر ما را در آورند و بدبخت کردند. برای چی باید دلتنگ علی جمالپور شوم. 🔅 اگر این امکان را داشته باشید که برای علی جمالپور پیغامی بگذارید چه می گویید؟ با مشت می زنم توی صورتش. آخه نامردی اینقدر. ما را این همه سال تنها بگذارید. اصلا قرار نبود ما اینقدر زنده بمانیم. حالا درست که ما لیاقت نداشتیم. من هیچ پیغامی برایش نمی گذارم. 🔅 اگر بخواهید الان على جمالپور را در کنار خود تصور کنید، چه خواهید گفت؟ یعنی توصیفش کنم؛ من على جمالپوری که الان زنده باشد را قبولش ندارم علی باید می رفت که برود آن جا و کار ما را درست کند. نه. پایان گفتگو ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ کانال حماسه جنوب/شهدا https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستش می گفت: صیاد تو قنوتش هیـــچ چیزی برای خودش نمی خواست. بارها می شنیدم که می گفت: " اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای " بلند هم می گفت، از تہ دل ... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از عشق ولایت است که به خدا می رسیم از عشق ولایت است که به امام زمان عج می رسیم بنیانگذار رشته رزمی "رزم آوران" شهید که به همراه تعدادی از شاگردان خود در جبهه ها حضورپیدا می کرد و جلسات تمرین را در فرصت های به دست آمده انجام می دادند. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ کسانی که خیلی دوست دارند برای هدایت دیگران تلاش کنند و عشق به سعادت آدم‌ها داشته باشند به جای اینکه بمیرند شهید می‌شوند. این شهادت آنها را صاحب قدرتی جادوانه و تأثیری گسترده برای کمک به انسان‌ها برای رسیدن به سعادت خواهد کرد. شهدا بهتر از فرشته‌ها به کمک ما آدم‌های مُردنی می‌شتابند. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
امام جماعت واحد تعاون بود. بهش می گفتند "حاج آقا آقاخانی" روحیه ی عجیبی داشت. زیرِ آتیش سنگینِ عراق، شهدا رو منتقل می کرد عقب. توی همین رفت و آمدها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد! چند قدمیش بودم. هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد... از سر بریده اش صدا بلند شد: " السلام علیک یا اباعبدالله " https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔻 راز شهادت ... هنگام خطبه ی عقد از خداوند بزرگ هم برای خودم و هم برای علی طلبِ شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک، نگاهم را به صورت علی دوختم، آثار خوشحالی در چهره اش آشکار بود. از نگاهم فهمیده بود که خواسته اش را به جا آوردم. مراسمِ ازدواجِ ما در محضرِ شهیدِ محراب آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد و نمی دانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم، دامادِ مجلس و آیت الله مدنی، همگی به فیض شهادت نائل آمدند.   https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
وطن پرستو، بهار است و اگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند، پرستویی که مقصد را در کوچ می­‌بیند از ویرانی لانه­‌اش نمی­‌هراسد. اگر مقصد پرواز است پس قفس ویران بهتر. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🍂 یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ ترجمه و معنی فارسی دعای تحویل سال : ای تغییر دهنده دلها و دیده‏ ها * ای مدبر شب و روز * ای گرداننده سال و حالت ها * بگردان حال ما را به نیکوترین حال اللهم عجل لولیک الفرج سال نو را برای همگان سالی سرشار از محبت، موفقیت، سربلندی و آسایش در پناه ظهور امام خوبی‌ها آرزو داریم. 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ ترکشها شکمشو پاره کرده بودند، ولی اصرار داشت، نخوابد. به در خیره بود. در گوشم گفت: آقا این‌جاست، چه جورى بخوابم؟ و بعدشم پرکشید....  https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1