eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
837 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
مروری بر شهدا❣ «تفریح عجیب » از درون می لرزید و به خود می پیچید. عرق از سر و رویش قطره قطره می چکید. چندبار صدایش زدم. حالت عادی نداشت. انگار توی عالم دیگری بود و صدای ما را نمی شنید. چراغ والر را آوردیم نزدیکش و پتوهایمان را انداختیم رویش. لرزَش، کم نمی شد. توی خواب صحبت می کرد. بچه ها گفتند:«تب کرده و هذیون می گه.» اما حرف هایش به هذیان نمی خورد. این ماجرا چندین شب ادامه داشت. شب های بعد با واکمن و نوار صدایش را ضبط کردیم و گاهی هم می نوشتیم. چندین نوار ضبط کرده و حدود پانصد صفحه کتاب موجود است. ارتباط با عالم دیگر و شهدا شده بود سرگرمی معنوی اش در دل شب. ماهم از این عنایت بی نصیب نبودیم. 🕊️ (به نقل از همرزم شهید، محمد حسن حمزه) https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🚩یا حضرت عشق... می گریم آنقدر که کمی وا شود دلم در بین زائران شما جا شود دلم https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.... ✌️🕊هفته دفاع مقدس گرامی باد🕊✌️ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
این ایام یادآور اولین حملات نظامی رژیم بعثی صدام و تحمیل هشت سال جنگ و آسیب به ایران اسلامی و همچنین آغاز دفاعی به قداست و بهای خون هزاران شهید است. آمار رسمی ایران در گزارشی از سوی بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس اعلام میکند که ۵ میلیون ایرانی در جنگ شرکت داشتند که ۱۹۰ هزار نفر شهید و ۶۷۲ هزار نفر مجروح شدند. جنگ هشت ساله ایران و عراق در ۳۱ شهریور سال ۱۳۵۹ شروع شد و در تابستان سال ۱۳۶۷ بعد از پذیرفتن قطعنامه سازمان ملل از سوی ایران به پایان رسید. بر اساس آمار رسمی ایران، ۲۱۷ هزار نیروی ارتش، ۲ میلیون و ۱۳۰ هزار نیروی بسیج به همراه ۲۰۰ هزار نیروی سپاه، شهربانی و ژاندارمری در جنگ ۸ ساله شرکت داشتند. بنابر گزارش بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس که بعد از پایان جنگ با عراق تشکیل شده و زیر نظر ستاد کل نیروهای مسلح ایران قرار دارد، در جنگ هشت ساله با عراق ۸۵ هزار بسیجی و ۴۸ هزار ارتشی شهید شدند. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🔰 تصویر منتشر نشده‌ای از لباس نظامی و اسلحه‌ی شخصی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در دوران دفاع مقدس که در نمایشگاه «در لباس سربازی » دفتر نشر آثار رهبری در معرض بازدید قرار گرفت. ❤️ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
نابغه گمنام دفاع مقدس شهید اسحاقی از جمله کسانی بود که کمتر حرف می‌زد و بیشتر مطالعه و فکر می‌کرد و هرگز حاضر نبود از سِمَت و عنوان خود سخنی به میان بیاورد. حتی در طول عملیات‌ها که سه بار مجروح شد حاضر به بازگشت به شهر خود نشد بلکه اعضای خانواده از مجروحیتش مطلع شوند. در ‌‎طی ‌‎هفت ‌‎بار ‌‎اعزام ،‎سه ‌‎سال ‌‎و ‌‎هشت ‌‎ماه ‌‎و ‌‎هفت روز ‌‎در ‌‎جبهه ‌‎حضوری ‌‎فعال ‌ داشت ‌‎و ‌‎گزارش‌‎ مفصلی ‌‎از ‌‎عملیات‌‎های‎ ‎رمضان ،‎ ‎والفجر۱ و ۲ و ۳‏ ‌‎و ۴ و‎ ‎کربلای‌‌‏ ۳ و ۴‏ ‌‎را‎ ‎با قلم ‌‎خویش ‌‎به نگارش درآورد. 🔹دانشجوی رشته تاریخ ،دانشگاه شهید بهشتی تهران 🔹مسئول بسیج سپاه رشت 🔹پاسدار نمونه منطقه۳ 🔹عضو دفتر سیاسی سپاه تهران 🔹خبرنگار ،راوی و استراتژیست نابغه دفاع مقدس 🔹مشاور نظامی فرماندهی لشگر ۱۴ امام حسین علیه السلام 🔹راوی نظامی قرارگاه نصر ،قرارگاه نوح نبی (ع) ،لشگر۳۳ المهدی (عج) و لشگر۱۴ امام حسین علیه السلام شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۹ ،عملیات کربلای ۵ پیام شهید : دوستان، عزیزان و هموطنان شریف، اگر می خواهید که تحت لوای اسلام و آزادی زندگی کنید، قرآن و ولایت را سرلوحه امورات دنیوی و اخروی خود قرار داده و از وجود علما و استادان اهل دین، بهره های فراوانی بگیرید و هیچگاه سنگر علم و عدالتخواهی را خالی نگذاشته تا موجب سوء استفاده بیگانگان شود !. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از تو سهمم همه‌ی عمر پریشان حالی است... آه... ای آنکه خودت هستی و جایت خالی است...!💔 🕊 ❤️ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩یا حضرت عشق... وقتے سـلام مےدهمٺ درنگاه من تصویر ڪربلاے تو تڪرار مےشود https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
چهره هایشان حتی در پس خاک، سرشار از نور بود، هم از این رو بود که با لشگر سیاه شب درآویختند و خط نور را آفریدند، چنان نوری که شب رنگ باخت و جشنواره ای از حماسه آفریده شد. نوجوانان بی ادعای سرزمین ما آمده بودند تا تمامی وجود خود را نثار کنند، در گستره ای از حضور حق که تنها یک تماشاگر داشت و آن خدا بود. خدایی که آفرین گوی این شاهکار خلقت خود بود. اینان زیبایی و آرامش روح را آزاد از بند همه تعلقات به نمایش گذاشتند . در سیمای خاکی این دلبران خدا نباید انتظار حجاب داشت چرا که در جهان هستی ، کمتر گلی اینچنین می روید. پری رو تاب مستوری ندارد چو دربندی سر از روزن برارد این عاشقان خدا، مظهر جلوه گری حق بودند، این مقربان فارغ از تعلق به دنیای فانی، کوله بار سفر بستند تا آخرین شاهکارهای خلقت الهی را در وادی خاک به تصویر بکشند. چرخ با این اختران نغز و خوش و زیباستی صورتی در زیر دارد آن چه در بالاستی صورت زیرین اگر با نردبان معرفت بر رود بالا همان با اصل خود یکتاستی عکاس سید مسعود شجاعی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
📜یک سند زیرخاکی 📜 ⭕ لیست حقوقی سپاه اهواز سال 59 اسامی چندین سردار شهید در آن می درخشد، سرداران شهید حسین علم الهدی، پیرزاده، گندمکار، معمارزاده و... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خمینی سن عشق را پایین آورده است شادی روح همه ی شهدای اسلام صلواتی عنایت بفرمایید🌹 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🚩یا حضرت عشق... چه کنم گر نکنم گریه به مظلومی تو گریه آبی است که برآتش دل ، تسکین است به نفسی فداک https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماجرایی خواندنی از: 💞 شهیدی که بخاطر رضایت پدر از بهشت برگشت💞  آخرین روزهای اسفند ۱۳۶۴ بود. در بیمارستان مشغول فعالیت بودم. من تکنسین اتاق عمل و متخصص بیهوشی بودم‌. با توجه به عملیات رزمندگان اسلام تعداد زیادی مجروح به بیمارستان منتقل شده بود. لحظه ای استراحت نداشتیم اتاق عمل مرتب آماده می شد و تیم جراحی وارد می شدند.🍂 داشتم از داخل راهروی بیمارستان به سمت اتاق عمل می رفتم، که دیدم حتی کنار راهروها مجروح خوابیده!! همین طور که جلو میرفتم یک نفر مرا به اسم کوچک صدا زد، برگشتم اما کسی را ندیدم. 🍀می خواستم بروم که دوباره صدایم کرد، دیدم مجروحی کنار راهروی بیمارستان روی تخت حمل بیمار از روی شکم خوابیده و تمام کمر او غرق خون است. رفتم بالای سر مجروح و گفتم شما من را صدا زدی؟ چشمانش را به سختی باز کرد و گفت: بله، منم کاظمینی .چشمانم از تعجب گِرد شد، گفتم محمدحسن اینجا چه کار می‌کنی؟ محمدحسن کاظمینی سال های سال با من همکلاسی و رفیق بود. از زمانی که در شهرضای اصفهان زندگی می کردیم. حالا بعد از سال ها در بیمارستانی در اصفهان او را می‌دیدم. او دو برادر داشت که قبل از خودش و در سال‌های اول جنگ در جبهه مفقود شده بودند. البته خیلی از دوستان می‌گفتند که برادران حسن اسیر شده اند. 🌼 بلافاصله پرونده پزشکی اش را نگاه کردم. با یکی از جراحان مطرح بیمارستان که از دوستانم بود صحبت کردم و گفتم این همکلاسی من طبق پرونده‌اش چندین ترکش به ناحیه کمرش اصابت کرده و فاصله بین دو شانه چپ و راست را متلاشی کرده طوری که پوست و گوشت کمرش از بین رفته، دو برادر او هم قبلاً مفقود الاثر شدند. او زن و بچه هم دارد اگر می شود کاری برایش انجام دهید.🌱 تیم جراحی خیلی سریع آماده شد و محمدحسن راهی اتاق عمل شد دکتر همین که میخواست مشغول به کار شود. مرا صدا زد و گفت: باورم نمیشه، این مجروح چطور زنده مانده به‌قدری کمر او آسیب دیده که از پشت می توان حتی محفظه ای که ریه ها در آن قرار می گیرد مشاهده کرد!! دکتر به من گفت: این غیر ممکن است، معمولاً در چنین شرایطی بیمار یکی دو ساعت بیشتر دوام نمی آورد. بعد گفت: من کار خودم را انجام می دهم. اما هیچ امیدی ندارم ، مراقبتهای بعد از عمل بسیار مهم است. مراقب این دوستت باش. عمل تمام شد. یادم هست حدود ۴۰ عدد گاز استریل را با بتادین آغشته کردند و روی محل زخم گذاشتم و پانسمان کردم. دایره‌ای به قطر حدود ۲۵ سانت، روی کمر او متلاشی بود. روز بعد دوباره به محمدحسن سر زدم حالش کمی بهتر بود، خلاصه روز به روز حالش بهتر شد. یادمه روز آخر اسفند حسابی براش وقت گذاشتم، گفتم فردا روز اول عید است. مردم و بستگان شما به بیمارستان و ملاقات مجروحین می‌آیند. بگذار حسابی تر و تمیز بشیم همینطور که مشغول بودم و او هم روی شکم خوابیده بود به من گفت می خواهم به خاطر تشکر از زحماتی که برای من کشیدی یک ماجرای عجیب رو برات تعریف کنم. گفتم بگو میشنوم، فکر کردم می خواهد از حال و هوای رزمندگان و جبهه تعریف کنه. ماجرایی را برایم گفت که بعد از سالها هنوز هم وقتی به آن فکر می‌کنم حال و هوایم عوض می‌شه. ادامه ماجرا ... 🧡 محمد حسن بی مقدمه گفت: اثر انفجار را روی کمر من دیدی؟ من با این انفجار شهید شدم، روح به طور کامل از بدنم خارج شد و من بیرون از بدنم ایستادم و به خودم نگاه می کردم یک دفعه دیدم که دو ملک در کنار من ایستادند. به من گفتند: از هیچ چیزی نگران و ناراحت نباش تو در راه خداوند شهید شده و اکنون راهی بهشت الهی خواهی شد. همراه با آن دو ملک به سمت آسمان ها پرواز کردیم در حالی که بدن من همینطور پشت خاکریز افتاده بود. در راه همین طور به من امید می دادند و می گفتند نگران هیچ چیزی نباش. خداوند مقام بسیار والایی را در بهشت برزخی برای شما و بقیه شهدا آماده کرده. در راه برخی رفقایم را که شهید شده بودند می‌دیدم آنها هم به آسمان می رفتند. کمی بعد به جایی رسیدیم که دو ملک دیگر منتظر من بودند. دو ملک قبلی گفتند اینجا آسمان اول تمام می شود شما با این ملائک راهی آسمان دوم میشوی از احترامی که به ملائک آسمان دوم گذاشته شد فهمیدم، ملائک آسمان دوم از لحاظ رتبه و مقام از ملائکه آسمان اول برترند. آن دو ملک هم حسابی مرا تحویل گرفتند و به من امید دادند که لحظاتی دیگر وارد بهشت برزخی خواهی شد و هر زمان که بخواهی می توانی به دیدار اهل بیت علیه السلام بروی. قسمت اول👆
سومین شهید از خانواده کاظمینی که ماجرا مربوط به ایشونه
قسمت دوم و پایانی👇 بعد من را تحویل ملائکه آسمان سوم دادند. همین طور ادامه داشت تا این که مرا تحویل ملائک آسمان هفتم دادند، کاملا مشخص بود که ملائکه آسمان هفتم از ملائک آسمان ششم برترند. بلافاصله نگاهم به بهشت افتاد. نمی دانید چقدر زیبا بود از هر نعمتی بهترین هایش در آنجا بود. یکباره دیدم که هر دو برادرم در بهشت منتظر من هستند فهمیدم که هر دوی آنها شهید شده‌اند. چون قبلاً به ما گفته بودند که آنها اسیر هستند. خواستم وارد بهشت بشوم که ملائک آسمان هفتم با کمی ناراحتی گفتند : این شهید را برگردانید، پدرش راضی به شهادت او نیست و در مقام بهشتی او تاثیر دارد او را برگردانید تا با رضایت پدرش برگردد. تا این حرف را زدند، ملائک آسمان ششم گفتند چشم ... ♥️ یکباره روح به جسم من برگشت تمام بدنم درد میکرد. من را در میان شهدا قرار داده بودند.🍁 اما یک نفر متوجه زنده‌بودن من شد و مرا به بیمارستان منتقل کردند و از آنجا راهی اصفهان شدیم. حالا هم فقط یک کار دارم، من بهشت و جایگاه بهشتی خودم را دیدم. حتی یک لحظه هم نمی توانم دنیا را تحمل کنم فقط آمده‌ام رضایت پدرم را جلب کنم و برگردم. او میگفت و من مات و متحیر گوش میکردم.🍃 روز بعد پدرش حاج عبدالخالق به ملاقات او آمد، پیرمردی بسیار نورانی و معنوی، میخواستم ببینم ماجرا چه می شود وقتی پدر و پسر خلوت کردند ، شنیدم که محمدحسن گفت: پدر شما راضی به شهادت من نیستی؟ پدر خیلی قاطع گفت: خیر.☘ محمد حسن گفت: مگه من چه فرقی با برادرهایم دارم. آنها الان در بهشت هستند و من اینجا.  پدر گفت: اون ها شاید اسیر باشند و برگردند اما مهم این است که آنها مجرد بودند و تو زن و بچه داری من در این سن نمی توانم فرزندان کوچک تو را سرپرستی کنم. از اینجا به بعد رو متوجه نشدم که محمدحسن برای پدرش چه گفت، اما ساعتی بعد وقتی پدرش بیرون رفت و من وارد اتاق شدم محمد حسن خیلی خوشحال بود. گفتم چه شده گفت: پدرم راضی شد. انشاالله می روم آنجایی که باید بروم. من برخی شب‌ها توی بیمارستان کنارش می نشستم برای من از بهشت می گفت، از همان جایی که برای چند لحظه مشاهده کرده بود، می گفت: با هیچ چیزی در این دنیا نمی توانم آنجا را مقایسه کنم. زخمهایش روز به روز بهتر می‌شد، دو سه ماه بعد ، از بیمارستان مرخص شد شنیدم بلافاصله راهی جبهه شده.🌸 چند روزی از اعزام نگذشته بود که برای سر زدن به خانواده راهی شهرضا شدم، رفقایم گفتن امروز مراسم تشییع شهید داریم. پرسیدم کی شهید شده؟ گفتند: محمد حسن کاظمینی. جا خوردم و گفتم این که یک هفته نیست راهی جبهه شده! به محل تشییع شهدا رفتم. درب تابوت را باز کردم. محمد حسن، نورانی تر از همیشه گویی آرام خوابیده بود. یکی از رفقا به من گفت: بلند شو که پدرش داره میاد. دوست من گفت: خدا به داد ما برسه ممکنه حاجی سر همه ما داد بزنه. دو تا پسرش مفقود شده و سومی هم شهید شد. من گوشه ای ایستادم. پدر بالای سر تابوت پسر آمد و با پسرش کمی صحبت کرد ، بعد گفت: پسرم بهشت گوارای وجودت. دو سال بعد جنگ تمام شد و اُسرای ایرانی آمدند اما اثری از برادران محمد حسن نبود. با شروع تفحص پیکر دو برادر محمد حسن هم پیدا شد و برگشت، و در کنار برادرشان و در جوار مزار حاج ابراهیم همت در گلزار شهدای شهرضا آرام گرفتند...🌿💛 🔺شهدا را با ذکر صلواتی یاد کنیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم‏ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
🚩یا حضرت عشق... نامت عجیب جاذبه دارد که عاشقت دیوانه وار پای تو پابست میشود... بنفسی فداک https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
قال رسول الله(ص):وقتی عالمی فقیه، فوت کند در اسلام رخنه و حفره‎ای ایجاد می‎شود که هیچ چیزی نمی‎تواند جای آن را پر کند. 🏴رحلت عالم ربانی حضرت آیت الله حسن حسن زاده آملی بر جهان تشیع تسلیت باد🏴 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
هدیه ای آسمانی آخرین روزهای شهریور ماه 1359 سپری میشد وهنور به صورت جدی خبری از جنگ نبود. كنار سفره عقدي ساده زوج جوانی نشسته بودند که وجودشان سرشار بود از عشق به اسلام و اهل بیت )عليهم السلام( و مهمانان جوانانی بودند که خود را سرباز امام زمان »عج« و گوش به فرمان ولایت میدانستند. پس از تمام شدن خطبه ي عقد، عطر تکبیر و صلوات فضای خانه را پر کرد . یکی از خواهران به داماد(شهید ) وهمسرشان گفتند: امیدوارم که به پای هم شهید شوید. شهید سروندی با لبخندی گفتند: این بهترین تبریکی بود که من امروز دریافت نمودم. آن روز هیچ کس فکر نمی کرد که حدوداً 20 روز بعد دعای آن خواهر مستجاب شود. شهید سروندی، در اولین روزهای جنگ، در شلمچه به شهادت رسید. حمــاسه زینبـــیان روایت چهارم راوی: صغری کیخواه https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1