❣شهید مجید بقایی از نظر سیاسی و نظامی در حد اعلا بود. وقتی که طرح ها و امور نظامی را بررسی و تحلیل می کرد، حتی دانشکده رفته های نظامی شگفت زده می شدند. و هرگز از نظر اطلاعات کم نمی آورد.
@defae_moghadas2
❣
❣صبح روز جمعه بود که آقا مجید بقایی به اتفاق حسن آقا باقری و برادرش محمد و دلیر مردانی چون مومنیان، رضوانی، قلاوند مجهز به دوربین و نقشه و قطب نما و...سوار بر دو دستگاه جیپ شدیم و به قصد شناسایی تکمیلی راهی فکه شدیم آقا مجید که همواره با قرآن دمساز بود، سوره های جز سیام را حفظ میکرد. آن روز مشغول حفظ سوره فجر بود. قرآن را به من داد و گفت:ببین درست می خوانم؟تا این که به آخر سوره رسید. آیه یا ایتها النفس المطمئنه ارجی الی ربک راضیه مرضيه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی را می خواند و باز تکرار می کرد. در همین لحظات بود که به منطقه رسیدیم آقا مجید گفت:هر چه این آیه را می خوانم، آخرش یک گیری دارم. حسن آقا به شوخی گفت:می دانم که گیر تو در کجاست ؛فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی ؛تو باید وصل بشوی تا گیرت رفع شود! همه از شوخی حسن خندیدیم. دیری نپایید که با گلوله توپ دشمن، یاران به خاک و خون غلتیدند و صدای #یا_مهدی آقا مجید و #یا_حسین حسن آقا با آن پیکرهای پاره پاره، دل هر سنگی را به درد می آورد شوخی دلچسب آقای حسن به واقعيت نشست و در پرواز سرخ به مرتبه سبز فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی رسیدند و توفیق رضایت خدایشان نصیب شد 🌷
راوی: همرزم شهید:مرتضی صفاری
@defae_moghadas2
❣
❣تپه ای که سکوی معراج نوابغ جنگ شد.
🔹تصویر: محل شهادت شهید باقری، شهید بقایی و چند تن دیگر از فرماندهان جنگ
@defae_moghadas2
❣
❣بخشی از وصیت نامه شهید مجید بقایی
🌹خدایا! معبودم! ای آن که همه چیزم به توست. ای آن که در کاغذ نمی گنجی و نه با قلم وصف می شوی! آن چنان تار و پودم آغشته به گناه است که فعلا یارای صحبت ندارم و هر وقت می خواهم زبان گشایم، شرمنده ام. با این وضع رحمی بر من کن. مرا ببخش. می دانم که بخشیده ای و مهربان
🌷خدایا،بار پروردگارا آن کسانی که حافظ انقلابند حفظ و دشمنان انقلاب را نابود بگردان. امین
خدایا به خوبی می دانم و برايم ملموس است که بهترین ها را به سویت می کشی و حجابشان را می دری و من این را در خود نمی بینم؛ولی شاید دگرگونی در درونم چنین فیضی را نصیبم کرد.
🌹خدایا... معبودا...
فقط در لباس شهید و با محتوای شهید می توانم در درگاهت حضور یابم به جز این هرگز، که شرمنده ام و رسوا...
🌷ما می جنگیم و تن به هیچ گونه سازشی نمیدهیم و با شعار همیشگی مان یا فتح یا شهادت می جنگیم و بر سیاست نه شرقی نه غربی سرسختانه پا میفشاریم ؛
چون معتقد به خداییم
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣صدا و تصویر سردار شهید دکتر مجید بقایی فرمانده گمنام قرارگاه کربلا🌷
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣سخنرانی سردار شهید صدرالله فنی (مالک اشتر امام خمینی )به مناسبت شهادت شهید مجید بقایی
@defae_moghadas2
❣
❣ شب عروسی از من خواست برایش دعا کنم.
گفتم چه دعایی؟
گفت از خدا بخواه که من شهید بشم!
جا خوردم, ناراحت شدم و گفتم شما اگر میخواهی شهید بشی و اینقدر عشق شهادت داری، پس چرا با من ازدواج کردی؟
گفت من دوست داشتم به هر دو عشقم برسم و از خدا خواستم کمکم کند!
هنوز یکی دو ماه از عروسی ما نگذشته بود که خبرهای بدی از جبهه ها به گوش رسید. گفت می خواهم برم جبهه!
خانواده مخالفت کردند. گفتن شما تازه ازدواج کردی!
مصمم گفت: اگر من از شما که ناموسم هستید دفاع نکنم، چه کسی این کار را انجام میدهد؟
🔰روز اولی بود که به جبهه امده بود.گفت برادر از کجا میتونم زنگ بزنم شیراز؟
گفتم بزار برسی, عرقت خشک بشه!
با خجالت سرش را پایین انداخت و گفت مدتی پیش عروسیم بود. شنیدم جبهه به نیرو نیاز داره,نتونستم بی خیال بمونم, عروسو ول کردم اومدم!
جا خوردم, از این همه غیرت. چند روز بعد با امبولانس رفت خط شهید بیاره, دیگه برنگشت!
#شهید الله قلی عقدکی
#شهداےفارس
شهادت:۱۳۶۷/۴/۴- جزیره مجنون
@defae_moghadas2
❣
❣شهیدی که در قبر خندید
روایت مادر شهید محمد رضا حقیقی:
«باور نکردم. خنده؟ گفتم شاید احساساتی شدهاند. آخر مگر میشد جسدی که پنج روز توی سردخانه بود و گردنش به حدی خشک شده بود که برای درآوردن پلاک مجبور شدیم زنجیرش را پاره کنیم، بخندد؟! خودم صورتش را دیدم. یخ زده بود. نه، امکان نداشت این اتفاق بیفتد.
اولش نمیدانستم چه اتفاقی افتاده. فشار جمعیت زیاد شده بود. کشان کشان جلو رفتم و بالای لحد نشستم. سر محمدرضایم را به سختی چرخاندند. آنقدر قشنگ خندیده بود که هیچوقت از یادم نمیرود. گونههایش مثل یک آدم زنده گل انداخته بود و از لبخندش هفت تا از دندانهایش مشخص بود.
من نمیدانستم محمدرضا چه دید که توی قبر خندید، هیچکس نمیدانست، اما هر چه نشانش دادند، خیلی زیبا بود. آنقدر زیبا که هنوز خندهاش یادم نرفته و مطمئنم که به آرزویش رسیده بود چون بعدها توی دفترچه یادداشتش دیدم شعر حافظ را که میگفته «وانگهم تا به لحد خرم و آزاد ببر» تغییر داده و نوشته است: «وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر.»
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیتنامه شهید سعید نژاددهباشی:
من نه به زور به جبهه رفتهام و نه بخاطر غرور و تکبر و نه بخاطر ترس از آتش دوزخ و نه بخاطر راحت و خوب بودن بهشت و حتی نه بخاطر شهید شدن که همه شرک هستند. من فقط بخاطر رضای محبوب و معشوق و خدای بی همتا به جبهه آمدهام تا توانسته باشم با خونم جمهوری اسلامی را استوارتر و خود را چون اسماعیل قربانی نمایم و پرچم لا اله الا لله را در سراسر گیتی به احتزار درآورم.
تاریخ ولادت: ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱
محل شهادت: کوشک
نام عملیات: رمضان
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیتنامه شهید سید غلامرضا نصراللهپور:
ما در زمانی بودیم که فساد و بیهودگی و ارزشهای کاذب همه جا را فراگرفته بود و زمانی بودیم که نمیدانستیم که چه هستیم؟! از کجا آمدهایم؟! و به کجا میرویم؟! و مخصوصا نمیدانستیم سعادت ما در چیست؟! در این زمان شخصی به نام امام خمینی ما را بیدار کرد و ارزشهای واقعی را جایگزین ارزشهای کاذب کرد. و تحولاتی شگرف در جامعه بوجود آورد. پس در پی این تحولات عدهای که منافعشان در خطر افتاده بود خواستند و میخواهند که این انقلاب را نابود کنند. پس وظیفه شرعی و عقلی من و توست که از آن پاسداری کنیم.(مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَاالَّذِی فَقَدَ مَنْوَجَدَك... آن کس که تو را ندارد، چه دارد؟ و آنکس که تو را يافته، چه ندارد؟) قسمتی از دعای عرفه
🌷شهید: سید غلامرضا نصرالله پور
تاریخ ولادت:۱۳۴۳
تاریخ شهادت:۱۳۶۱
محل شهادت:شیب میسان
نام عملیات:والفجر مقدماتی
@defae_moghadas2
❣
کجاست اهل دلی که نگاه ما بکند
برای حال خرابِ دلم دعا بکند ...
#نماز_اول_وقت
#سفارش_یاران_آسمانی
#شهید_سید_علی_اکبر_شجاعیان
@defae_moghadas2
❣
🔻قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر انقلاب
🔹خانواده شهید مجید قربانخانی به همراه تعدادی دیگر از خانواده شهدای مدافع حرم در فهرست میهمانان ویژهای قرار داشتند که صبح روز سهشنبه ۳۰ خرداد مصادف با اول ذیحجه سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت زهرا(س) در حسینیه امام خمینی(ره) میهمان رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله خامنهای بودند.
🔹 در این دیدار خانواده شهید قربانخانی درخواست کردند تا خطبه عقد دخترشان زینب قربانخانی توسط رهبر انقلاب جاری شود.
🔹رهبر انقلاب بعد از جاری شدن خطبه عقد دعا کردند این زوج زندگی شیرینی داشته باشند: «باهم بسازید، صفا و صداقت داشته باشید تا زندگیتان شیرین باشد.»
🔹 پس از قرائت خطبه عقد، پدر شهید قربانخانی از حضرت آیتالله خامنهای درخواست کرد تا از مادر شهید بخواهند تا لباس مشکی خود را عوض کند؛ درخواستی که با پاسخ مثبت ایشان روبهرو شد: «لباس مشکی را عوض کنید. ما چشم حقیقتبین نداریم و نزدیکبین هستیم. اگر چشم حقیقتبین داشتیم و جایگاه شهدا را در آن دنیا میدیدیم قطعاً برای آنها خوشحالی و شادی میکردیم و عزا نمیگرفتیم.»
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣مثل چمران بمیرید
▫️ امام خمینی یک روز پس از شهادت #دکتر_مصطفی_چمران در صبح یکم تیرماه هزار و سیصد و شصت در حسینیه جماران درباره این شهید فرمود:
«شماها چند سال دیگر نیستید در این عالم، چمران هم نیست؛ چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان خودش را فدا کرد و در این دنیا شرف را بیمه کرد و در آن دنیا هم رحمت خدا را بیمه کرد؛ ما و شما هم خواهیم رفت. مثل #چمران بمیرید!»
♦️ 31 خرداد 1360- - #سالروز_شهادت انقلابی نستوه، دانشمند و عارف #شهید_مصطفی_چمران در منطقه دهلاویه خوزستان
#قرارگاه_فرهنگی_دفاع_مقدس
#شادی_روح_شهیدچمران فاتحه_صلوات
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیتنامه شهید سید عبدالصاحب امیربلادی:
پدر و مادر مهربانم میدانم که دوری از فرزند چقدر مشکل میباشد ولی شما باید بدانید که نجات اسلام بالاتر از همه چیز حتی جان من است و من میخواهم با شهید شدنم دین خود را به اسلام ادا کنم و از شما میخواهم که برای شهید شدن من گریه نکنید چون شهید شدن گریه ندارد بلکه شکست اسلام گریه دارد و ما باید مواظب باشیم اسلام شکست نخورد و از شهید شدن من ناراحت نشوید زیرا من سعادت خود را در شهادت دیدم و به دنبالش رفتم.
شهید: سید عبدالصاحب امیر بلادی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۴
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱
محل شهادت: شیب نیسان
نام عملیات: والفجر مقدماتی
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از استاد شهید حاج علی کسائی
🌾فرزند چهارممان را باردار بودم. آن روزها عراق شهرها را بمبماران می کرد، همین باعث شده بود تا حال خوبی نداشته باشم. چند روز مرخصی گرفتم و علی من را به منزل یکی از دوستانش در شهرستان برد، بعد هم به سر کارم، معلمی برگشتم.
چون هر دو شاغل بودیم، حقوقمان را روی هم می گذاشتیم. آن ماه، علی گفت: میشه چک حقوقت را امضا کنی و به من بدهی!
دادم. ظهر که میخواستم به مدرسه بروم، گفت خودم تو را می رسانم. دیدم ماشین پر از کفش بچه گانه است. گفتم علی اینها چیه؟
گفت: این ماه حالت خوب نبود، چند روز هم مرخصی بودی، شاید در کارت کم کاری کرده باشی، خانم پول شبه دار در زندگیمان نیاید بهتر است!
من در مدرسه ای پائین شهر درس می دادم که بچه های فقیری داشت، با هم کفش ها را در بین دانش آموزان مدرسه تقسیم کردیم.
#شهدای_فارس
#شهید_حاج_علی_کسایی
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیتنامه شهید عبدالحمید زحمتکش:
ای والدین عزیزم این را قبول کنید که ما باید به میدان میرفتیم و سلاح بر دوش میگرفتیم زیرا که دین خدا در خطر است و مصلحت این است که افرادی همچون ما هرچند کم سن باشند در این جهاد عظیم شرکت کنند و اگر در این راه نیز سعادت واقعی که شهادت باشد نصیب تان شد چه بهتر. در همه کارهایتان اخلاص را از یاد نبرید و تمام اعمالتان را فی سبیل الله و مخلصانه انجام دهید. باید از خود سدی بسازید برای دفع دشمنان اسلام. همیشه و در همه احوال نعمتهای خدا را تا کوچکترین جزء آن شاکر باشید. برای قول و پیمان اهمیت زیاد قائل شوید و همواره مراعات حقالناس را بنمائید.تا آنجا که میتوانید هرگز مسجد را بدون عذر ترک ننمایید. در برقراری و برگزاری نماز جماعت کوشا باشید و تلاش کنید ادامه دهنده خوبی برای راه شهیدان باشید.
شهید: عبدالحمید زحمتکش
تاریخ ولادت:1344
تاریخ شهادت:1362
محل شهادت: هورالهویزه
نام عملیات:خیبر
@defae_moghadas2
❣
❣ایام شهادت
🌷دوازده سال بیشتر نداشتم که پدر مرا با خود به جبهه برد. آتش خمپاره دشمن آنقدر زیاد بود که نمی شد از جایت تکان بخوری. مثل تگرگ ترکش ریز و درشت بود که زمین را می شکافت و در دل زمین فرو می رفت. در همین آتش سنگین وقت نماز که می شد بابا می گفت: «زود باش وقت نماز است بیا بریم وضو بگیریم.»
از ترس به خودم می لرزیدم و با زبان بچه گانه به خمپاره هایی که هر ثانیه به زمین می نشست اشاره می کردم و می گفتم: «نمی بینی، الان نمی شود نماز خواند! بعد می خوانیم.»
بابا تشر می زد که نه، نماز اول وقت را هیچ وقت ترک نکن، امام حسین(ع) در صحرای کربلا زیر شمشیر های دشمن نماز را ترک نکرد!
🌷سید خیلی شجاع و نترس بود. گاه می شد پشت کمپرسی و مایلر می نشست و این ماشین گنده را که به راحتی مورد هدف قرار می گرفت، برای زدن خاکریز تا دل دشمن می برد. پسر سید هم سر نترسی داشت و آرپی جی زن قهاری بود.
روزی سید گفت: «بیا بریم خط سری به سید عباس بزنیم ببینیم چطور رزمنده ای است!»
در راه که می رفتیم با دل شوره می گفت: «من دوست ندارم پدر شهید شوم بلکه دوست دارم پسرم فرزند شهید شود!»
با غصه ادامه داد: «من به پسرم قبطه می خورم که او دارد از من سبقت می گیرد. از خدا می خواهم که پسرم شهید نشود و من شهید شوم. شما کاری کنید که این پسر من به عقب منتقل شود!»
🌹🌷🌹
هدیه به شهید سید عبدالوهاب آزادی همت صلوات ،،
#خاطرات_شهدای_فارس
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیتنامه شهید سید مهدی مدیرنژاد:
کسی که عاشق است و در آرزوی رسیدن به معشوق است چه آرزویی بهتر و عالی تر از این آرزو که در آرزوی شهادت باشد. از اینکه خداوند توفیق چنین سعادتی را نصیب این حقیر نمود که بتوانم به جبهه حق علیه باطل حرکت کنم بسیار سپاسگزارم. هر انسانی برای سیر تکاملی خود باید راهی را انتخاب نماید که درست نهایت کمال انسانیت باشد، پس چه راهی از این راه به سوی کسب لقاء الله بهتر. خداوندا از اینکه نتوانستم زودتر از این زمان خود را بشناسم و خودآگاه باشم و در آمدن به جبهه زودتر اقدام نمایم. دلیلش را در خودم چنین جستجو مینمایم که در برابر راه و صراط مستقیم ناآگاه وضعیف و ناتوان بودم و نفس عمارهام بر من غلبه کرده بود و از اینکه توانستم عقلم را و نفس عماره خودم به صعود رسانم، از خداوند منان متشکرم که در این راه کمکم نمود چرا که یاری دهنده انس و جن خداست.
شهید: سید مهدی مدیرنژاد
تاریخ ولادت: ۱۳۴۶
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲
محل شهادت: هورالهویزه
نام عملیات: خیبر
@defae_moghadas2
❣
❣ قسمتی از وصیتنامه شهید مجید کعبی:
شاکرم از خدایی که مرا آزاد آفرید تا خودم راهم را انتخاب نمایم و با شناخت و بینشی که خداوند به من عطاء نموده بود حق را از باطل تشخیص دهم. و شکر خدایی را که محمد''ص''را فرستاد تا جهان را به قسط تقسیم کند و آنها را به راه و رسم زندگی و جهاد با ظالمان هدایت کند. سپاسگزارم از حسین''ع''که خود را سرمشق زندگی قرار داد، تا هر موقع ظالمی سر راه مردم قرار گیرد با او به ستیز و جهاد برخیزند و باز خدای را شاکرم که خمینی را فرستاد تا هدایتگر مردم به سوی حقیقت باشد.
شهید: مجید کعبی
تاریخ ولادت:۱۳۴۴
تاریخ شهادت:۱۳۶۲
محل شهادت:هورالهویزه
نام عملیات:خیبر
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از یک چریک...
شهید محمد کاوه معروف به چریک
🌷 محمد آشپز بود ، در شیراز آش فروشی داشت و از مبارزین قبل از انقلاب بود. بعد از انقلاب جذب سپاه شد. در کارهای نظامی, اعتقاد به کارهای نامنظم داشت, برای همین معروف شد به چریک...
سال اول انقلاب بود. منافقین به ساختمان سپاه در خیابان فردوسی حمله کرده بودند, سریع خودمان را رساندیم و حایل بین مردم و منافقین کردیم. دیدم چریک نشست وسط خیابان و شروع کرد با تفنگ ژ ۳، چند رگبار هوایی شلیک کرد.
گفتم چریک چکار می کنی؟
گفت این نامردا دارن مردم را می زنند, با این صدا می ترسن, بر میگردن, مقرشون!
همین طور هم شد, منافقین با شنیدن صدای رگبار فرار کردند...
🌷غائله کردستان شروع شده بود. به اتفاق جمعی از پاسداران فارس رفتیم مهاباد. رفتن ما همزمان شد با مذاکره دولت و گروه های ضد انقلاب, به ما دستور داده شد از مقر(که کاخ جوانان مهاباد بود) خارج نشویم.
چریک در محوطه یک چادر به پا کرده بود و هر روز به بچه ها کارهای چریک آموزش می داد و بعد به همه چایی می داد. اخر شب هم همه چیز را بهم می ریخت می گفت از چریک نباید چیزی بماند. صبح های جمعه هم همان جا یک اش شیرازی درست می کرد که طعمش نظیر نداشت..
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از یک چریک
ادامه👇
نخستین روزهای جنگ بود که با هم رفتیم منطقه فارسیات. هنوز راه و رسم جنگیدن بلد نبودیم. چریک گفت بچه بیاید یه کاری کنیم, فقط شرطش این است سؤال نکنید.
گفتیم باشه.
گفت شروع کنید به کندن زمین. چند روز طول کشید تا یک غار درست کردیم. همه به ما که مشغول کندن بودیم می خندیدند و مسخره می کردند!
اما وقتی اتش عراقی ها سنگین شد ما جان پناهی داشتیم که انها نداشتند. یک روز برای ضربه زدن به عراقی ها به ان سوی کارون رفتیم که متوجه شدند و ما را به رگبار بستند. در حین فرار چریک مرتبط روی زمین می پرید.(خیز پنج ثانیه می رفت) گفتیم این چه کاریه, می گفت شما هیچ کاری بلد نیستید, این کارو نکنید تیر می خورید!
🌷سوسنگرد به محاصره افتاده بود. قبل از ان با چریک رفتیم حوالی سوسنگرد. گفتم کو اسلحه ات. گفت چریک از شهر اسلحه نمی بره, همان جا اسلحه پیدا می کنه!
روز قبلش با چریک در حوالی شهر بودیم که حمله زرهی عراق شروع شد. به علت نداشتن سلاح ضد زره عقب نشینی کردیم.
روز بعد دیدم چریک در پادگان حمیدیه نشسته, چند اسلحه کنارش بود, زانوی غم بغل گرفته بود. صدایش زدم. سر بلند کرد. تا مرا دیدید کفت برادر تو زنده ای...
بعد مرا در اغوش کشید و اشک از چشمش جاری شد. باور نمی شد چریک کاوه, شیر میدان نبرد این چنین گریه کند. گفتم چی شده!
گفت همه برادرام شهید شدن.
گفتم نه, فقط سه نفر شهید شدن.
قبول نمی کرد. کلی قسم و آیه آوردم تا پذیرفت. گفتم تو که اسلحه نداشتی, اینها چیه!
گفت بچه ها توی عقب نشینی خسته بودند, در مسیر جا گذاشتن, من جمع کردم آوردم...
@defae_moghadas2
❣
❣یادی از یک چریک
ادامه👇
پشه های جزیره معروف بود, آنقدر که بچه ها از این پشه ها می ترسیدن از میگ های عراقی هراس نداشتن. هر کس برای فرار از پشه ها کاری می کرد. من که می رفتم داخل گونی!
اما چریک عین خیالش نبود. چند پهن گاو را می سوزاند و کنار ان راحت می نشست, روی ان هم یک کتری چایی می گذاشت. (همیشه می گفت چایی باید رو آتیش درست بشه)
بچه ها مسخره می کردند و اعتراض که چرا بوی پهن راه می اندازی... می گفت شما نمی فهمید این کار چریکیه!
مدتی که گذشت, همه یاد گرفتند تنها راه فرار از نیش پشه های جزیره دود پهن گاو است!
🌷 در تقسیم بندی چریک رزمنده ها یا چریک بودن یا پاسدار ساندویچی.
یه بار با شهید مجتبی قطبی رفتیم زبیدات, خطی که دست چریک بود و چریک فرمانده گروهان. به اصرار برای ناهار موندیم.
ناهار کم بود, سریع چند تا کنسرو مختلف باز کرد و روی هم ریخت. مقداری سیر و نان خشک هم ریخت روش و بهم زد و گذاشت سر سفره...
مجتبی که ساکت بود گفت وی, این دیگه چیه؟
چریک گفت: غذای چریکی!
مجتبی گفت غذای چریکی بخوره تو سرتون, من نمی خوام!
چریک خندید و گفت معلومه تو هم پاسدار ساندویچی هستی نمی تونی غذای چریکی بخوری, بلند شد و براش کنسرو ماهی باز کرد!
🌷 معمولا از شیراز با خودش کشک می آورد. کشک ها را می ریخت تو یه ظرف و اب می ریخت با سیر و نان خشک. دو تا چوب هم داشت که بهش می گفت حیدری. با این حیدری ها یک ساعتی هم می زد و بعد می داد به چریک ها تو بخورن!
یه بار دیدم چوب ها(حیدری) را داده به پسر دوازه, سیزده سالش که آورده بودش منطقه تا تلیت را بهم بزنه. گفت چرا کار حیدری را دادی به اکبر!
گفت می خوام از پسرم یک چریک بسازم تا جام را بگیره!
🌷بلاخره چریک, در آخرین روزهای جنگ در جزیره مجنون مزد هشت سال رشادتش در جبهه را گرفت و به آرزویش رسید و همان جور که می خواست برای همیشه پیکرش جا ماند, زیرا می گفت از چریک چیزی نباید بماند!
🌷🌹🌷
هدیه به شهید محمد کاوه(چریک کاوه) صلوات,,شهدای فارس
شهادت:۱۳۶۷/۴/۴-جزیره مجنون
@defae_moghadas2
❣
❣شهید: حبیب الله سرسازی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۲
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲
محل شهادت: هورالهویزه
نام عملیات: خیبر
@defae_moghadas2
❣
❣قسمتی از وصیت نامه شهید حبیبالله سرسازی:
در حدیث است که زمین بدون و خالی از حجت خداوند نمیشود و هر زمان که بنگرید رهبری الهی رسالت رساندن و مصلحت اسلام را به عهده گرفته است و چه بسیار از مسلمانان که در حقیقت مجاهدانی بودند که با جان و مال در راه اطاعت رهبرشان برای حفظ دینشان قیام کردند و تاریخ آنها را به خوبی یاد میکند .در این زمان یکی از رهبران الهی مسئولیت حراست از اسلام را به عهده گرفته که وظیفه همه مسلمانان و آزادیخواهان جهان میباشد که اطاعت از این مرد الهی را بکنند و همگی در صفی با بنیانی مرصوص به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق و گروه گروه نشوید. مسئله حفظ انقلاب و اسلام را اهم مسائل گروه گرایی بدانید و همگی با نیاتی خالص جهت پیشبرد و زمینه ظهور آقا امام زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف را مهیا کنید. این انقلاب نعمت است وجود روحانیت این الگوها و نمونههای بارز اخلاص در صحنه نعمت است. شکر نعمت کنید تا خداوند هم به شما نعمتهای بزرگتری عنایت فرماید. در اطاعت و بندگی خداوند گام بردارید. در میدانهای جنگ با شیطان نفس و استکبار جهانی قدم بردارید تا مورد تشویق و افتخار نسل های آینده باشید مسجد در صدر اسلام اینگونه بوده که تمامی مسائل نظامی و علمی و معنویات و حتی قضاوت نیز در مسجد انجام میگرفته است.؛ پس در راه پیشبرد دین مقدس الهی کوشش کنید و آنچه را برای خودتان کار میکنید" دنیا" فانی است و آنچه را درخدمت به اسلام و مسلمین انجام می دهید برای شما باقی است.
@defae_moghadas2
❣