❣راه من خط سرخ توحید و هدفم استقرار همیشگی پرچم حق علیه باطل است و دوامش خون میخواهد و میدانم که خدای بزرگ جان را ارزان میبخشد و با شهادت آن را گران میخرد. از این رو است که میخواهم جانم را با شهادت به معامله بگذارم. در پایان چشم به راه رحمت خدا و بخشش دوستانم هستم. قبرم به سادهترین شکل ممکن ولی مزین به آرم جمهوری اسلامی باشد. من آرزوهای بسیاری دارم که شهادت پاسخگوی همه آنهاست. بدان امیدم که با شهادت خود بتوانم یاری دهنده [دین] خداوند متعال و هموار کننده راه حکومت او باشم. و معتقدم هنگامی که قلب شهیدی از تپش میایستد قلب تاریخ قویتر میگردد و حق، پابرجاتر و باطل، ناتوانتر میگردد.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷 لالهای از لالهزار بهبهان
🌹شهید: یعقوب مقبلی
تاریخ ولادت: ۱۳۲۹/۱۲/۱
تاریخ شهادت: ۱۳۵۹/۱۲/۸
محل شهادت: شوش
@defae_moghadas2
❣
❣گریه کردم که به من بال کبوتر بدهی
خادم صحن تو باشم که به من پر بدهی
وفات خواهر گرامی امام رضا حضرت معصومه(س) تسلیت باد
@defae_moghadas2
❣
❣«شهدای حرم شاهچراغ»
گفتم:
چرا بیشتر شهدا در بالای سر حضرت شاهچراغ به شهادت رسیدند؟
گفت:
نمیدانم شاید حضرت به رسم و زبان شیرازیها گفته: قدم زوار رو سَرُم.
گفتم:
چرا هنگام نماز مردم را تیرباران کردند؟
گفت:
شیوه اینها همین است مگر فرق مولا علی(ع)را موقع نماز نشکافتند؟ مگر سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله (ع)را موقع نماز تیرباران نکردند؟
گفتم:
چرا زن و مرد و کودک و جوان و پیر را باهم شهید کردند؟
گفت:
روز عاشورا که برپا شود دشمن همه را سرباز میداند حتی طفل شش ماهه را.
گفتم:
اینها که دشمن نبودن و سلاح در دست نداشتند.
گفت:
همین بودنشان دور ولایت از نظر دشمن بدترین جرم است.
گفتم:
چرا حریم خانه مولا را شکستند؟
گفت:
این قصه سر دراز دارد و اینها این خصلت زشت را از اجدادشان به ارث بردهاند.
گفتم:
آخه کشتن مهمان در حریم امن صاحب خانه؟
گفت:
مگر سینه بانوی دوعالم حضرت زاهرای مرضیه را در خانه امنش نشکافتند.
گفتم:
مگر اینها از نسل همانها بودند که درب خانه مولا را آتش زدند؟
گفت:
آری مگر نشنیدی خودشان بر این امر اصرار دارند.
گفتم:
مثل زمان آتش زدن درب خانه مولا علی (ع) مردم هم از آنها حمایت کردند؟
گفت:
چه میگویی؟ مردم ما و حمایت؟ مگر تشییع جنازه باشکوه شهدا را ندیدی؟
گفتم:
ولی من عدهای حتی خواص را دیدم که بی تفاوت بودند.
گفت:
آری، عدهای در این بی تفاوتی نان به نرخ روز میخورند.
گفتم:
پس تکلیف ما با این گونه خواص چیست؟
گفت:
تکلیف را که حضرت آقا مشخص کردند، همان کن که رهبر گفت.
گفتم:
فکر کنم در این جنگ احزاب تنها راه پیروزی اطاعت از ولی است.
گفت:
آری، اگر دنبال سعادت و پیروزی هستی امروز تنها راه همین است.
گفتم:
با این جنگی که دشمن در فضای مجازی راه انداخته و باطل را حق جلوه میدهد و هر دروغی را راست نشان میدهد چکنم؟
گفت:
در حد توانت روشنگری کن و راه حق را به مردم نشان بده.
گفتم:
به امید یاری خداوند تمام توانم را برای این کار خواهم گذاشت.
چهارم آبان اولین سالگرد شهدای تروریستی حرم مطهر شاهچراغ علیه السلام گرامی باد.
«حسن تقیزاده بهبهانی »
@defae_moghadas2
❣
❣ چندروزی از عملیات کربلای 5 می گذشت. هنوز سمت چپ کانال ماهی مشکلات باقی بود و عراقی ها مقاومت می کردند. یکی دو گردان ازلشکر در همان محور شب گذشته درگیرشده بودن. قرار شد از گردان امام مهدی (عج) گروهان ما جهت کمک و عمل در آن محور وارد شویم. از نفربرهای خشایارکه پیاده شدیم به مسؤل دسته ها گفتم باسرعت بچه ها را در سنگرهای تعجیلی در دل خاکریز جا بدهند.
آتش فوق العاده سنگین بود. غلامرضا فرمانده دسته ی دوم گروهان بود، شجاع و خونسرد. سریع بچه هایش را مستقر کرد.
خودش هم با دو نفر از طلبه های آقای دستغیب در یک سنگر جمع و جورمستقر شدند. آماده ی دستور فرمانده گردان جهت رفتن به معرکه ی درگیری بودیم. لحظه به لحظه آتش سنگین تر می شد. دیدم در آن آتش غلام رضا با سرعت در دود خمپاره ها به سمت ما دوید و جلو سنگر ایستاد. گفتم: بپر داخل وگرنه آرزوت به حقیقت می پیونده ها!!!
غلامرضا مدت ها محافظ شهید آیت الله دستغیب بود. همیشه خاطرات محافظ بودنش را از این بزرگوار می گفت و می گفت: آرزوم اینه که مثل شهید دستغیب شهید شوم!
داخل نیامد. توی دستش یک بطری آب معدنی بود. گفت: یه خواهش دارم!
- امررر!
- اجازه می دی پشت آن خاکریز برم و با سرعت غسل کنم؟
خندم گرفت. باهاش یه کم شوخی کردم و گفتم آخه زیر این آتیش وقت گیر آوردی!؟
اصرار کرد. گفتم برو!
کمتر از چند دقیقه غسلش را انجام داد و برگشت. کلی تشکر کرد و گفت: حالا راحت شدم!
چند دقیقه ای از خداحافظی اش نگذشته بود که یک انفجار شدید و متفاوت چند متری ما، زمین را لرزاند. خاک و دود ناشی از انفجار که به زمین نشست، یکی از طلبه ها زخمی و با لباس تکه تکه شده خودش را به من رساند و گفت: سنگرما را زدن... برزگر... برزگر
سراسیمه به سمت سنگر برزگر دویدیم. نه اثری از سنگر بود و نه از غلامرضا. از غلامرضا چیزی جز یک ساق پا نمانده بود.
طرف های ظهر که دستور جابه جایی آمد، گروهان را عقب فرستادم. شهید زیانی و دو نفردیگه همان جا ماندند تا پاره های تن غلامرضا را جمع کنند. درست مثل شهید دستغیب...
☝️ به روایت مهدی امینی
🌾🌾🌷🌾🌾
هدیه به شهید غلامرضا برزگر صلوات- شهدای فارس
@defae_moghadas2
❣
❣صدام جوان غیور ریش خرمایی را عقرب زرد نام گذاشته بود
🔷️ تو همدان شاید کمتر کسی باشه که اسم «علی چیت سازیان» به گوشش نخورده باشه!فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر انصار الحسین آنقدر به زبان عربی مسلط بود که تو دل دشمن نفوذ می کرد. اصن محال بود بره شناسایی و دست خالی برگرده!
◇ فرمانده قرارگاه نجف پرسید: «جوان ریش خرمایی کیه؟»
◇؟گفتیم: «مسئوول اطلاعات و عملیات، یه اعجوبه ایه توی کار اطلاعات.» و از او خواستم گزارش آخر رو بده.
◇ مقابل نقشه ایستاد و انگشت روی جاده ی زرباطیه به بدره گذاشت.و مفصل گفت: که فرمانده تیپ عراقی کی میاد و کی می ره و حتی اینکه تا کجا او نو با سواری می آرن و بقیه ی مسیر رو تا خط با جیپ و نفر بر فرماندهی .
◇ فرمانده قرارگاه باورش نمی شد که علی و بچه هاش ظرف یک ماه ، خطوط سه و چهار عراق را هم شناسایی کرده باشند! برا همین چیزا بود که صدام بهش لقب«عقرب زرد» رو داده بود!
📚زندگی به سبک شهدا، ص94-95
#شهید_علی_چیت_سازیان
@defae_moghadas2
❣
36.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣کلامی از سردار شهید محمد اسلامی نسب
.... مرد باید غیرت داشته باشد. مرد باید در برابر دشمن قد علم کند. مرد نباید خودش را با تن پروری و آرایش های زنانه و با لباس های نرم و نازک با حالت های غیر مردانه وفق دهد. مثل آن آدم هایی نشود که علی علیه السلام فرمود شما مثل زن هایی هستید که در خانه می نشینید و شبیه به مرد هستید.
مرد یعنی مرد جنگ. مرد در بسترش نمی میرد. مردی این نیست که در بستر بیافتد و بعد از مدت ها زندگی و خوردن و خوابیدن پیر بشود و بعد هم سکته بکند، در بستر بیافتد و چند نفر بیایند او را تر و خشکش کنند. حالا که جبهه ای هست و جهاد فی سبیل الله هست [مرد باید خود را در معرض آزمایش قرار دهد.]
@defae_moghadas2
❣
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ســفر بـخـیـر
جوونی که شدی عاقبتبخیر 🕊🌹
سالگرد شهادت شهید آرمان علیوردی
#استوری
#هیئت_شهداء
@defae_moghadas2
❣
❣مدرسه راهنمایی می رفت که با اصرار عازم جبهه شد. وقتی برگشت راضی اش کردیم که سنش کم است و دیگر به جبهه نرود، مدتی ماند، اما باز دلش هوایی شد و برگشت. بار سوم وقتی می خواست برود اصرار کردیم که بماند و گفتیم تو دین خود را ادا کرده ای، بمان!
گفت: جبهه مثل غذاست. انسان بدن غذا می میرد و من هم بدون حضور در جبهه می میرم. من باید به جبهه بروم، چون فقط آنجا آرام می شوم.
قبل از آخرین اعزامش به جبهه وصیت نامه ای در دو صفحه تنظیم و آن را به دیوار سالن پذیرائی عموی خود چسبانده بود که در متن آن نوشته بود: «من دوست دارم در میان انواع شهادت ها مفقودالاثر شوم»
شهید محمد کهمره ای می گفت قبل از شروع عملیات قدس 3، علیشیر را در آغوش گرفتم تا با او خداحافظی کنم و حلالیت بطلبم. در گوشم گفت: گفت: محمد جان خواستم به تو بگویم پاهای من روی مین قطع می شود و مفقود میشوم!
محمد همان شب شهید شد و پیکرش در منطقه عملیات قدس 3 باقی ماند.
در سال 1390 بقایای پیکر دو شهید گمنام در پارک آزادگان زرقان دفن می شود که تبدیل به زیارتگاه مردم می گردد که بعدها از طریق آزمایش DNA مشخص می شود که یکی از آنها شهید سیدحسن ساجدی منش و دیگری شهید علیشیر بویراحمدی هستند با توجه به علاقه و ارادت مردم زرقان به این شهدای گرانقدر و مظلوم رضایت می دهند که مزار مطهر آنها در زرقان باقی بماند!
🌹🌷🌹
هدیه به شهید علی شیر بویراحمدی صلوات- شهدای فارس
@defae_moghadas2
❣
36.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ #فیلم
#قول_مادرانه
شاعر و راوی:
دکتر #سیده_اعظم_حسینی
تهیه کننده:
زنده یاد مرحوم #محمد_جعفری
کارگردان:
#محمدعلی_یزدانی
اثر برگزیده جشنواره ملی فیلم #عمار
🔻 حوزه هنری فارس در فضای مجازی
به مناسبت سالگرد حادثه تروریستی شاهچراغ
@defae_moghadas2
❣