1️⃣
دوستان من بهبهانی هستم. در روز سیام مردادماه سال هزار و سیصد و چهل و شش بدنیا اومدم🙂دوره دبستان و راهنمایی رو در بهبهان گذروندم😐اما به خاطر اینکه کمک حال پدرم بشم، بعداز دوره راهنمایی در امتحانات ورودی آموزشگاه حرفهای شرکت نفت امیدیه شرکت کردم. 🙂خُب خداروشکر امتحان رو خوب دادم و قبول شدم و دیگه مجبور شدم از خانواده دور بشم و به امیدیه برم.
2⃣
سال دوم آموزشگاه که بودم دیگه نتونستم تحمل کنم و جبهه نرم🙂اما چون هنوز پانزده سالم بود ثبت نامم نمی کردند. دیگه کلک زدم و شناسنامم رو دستکاری کردم. یعنی دوسالی خودم رو بزرگتر کردم.😄 تولدم رو آوردم موقعی که توی شکم مادرم هم نبودم.😳رفتم سپاه امیدیه ثبت نام کردم و عازم جبهه شدم.🤔
3⃣
راستی من از همون دوره آموزشگاه تو پایگاه بسیج و انجمن اسلامی آنجا ثبت نام کرده بودم. یه دفترچه هم برای ثبت اعمال روزانم درست کرده بودم و شبها قبل از خواب یه خورده به حساب و کتاب اعمال خودم رسیدگی میکردم. آخه توصیه امام علیه.🤔
4⃣
بار اولی که جبهه رفتم بدون اجازه پدر و مادرم رفته بودم.😐 برادرم حسن پاسدار بود و توی همون جبههای بود که من رفته بودم. یعنی منطقه پدافندی والفجر مقدماتی.🙂برادرم از اومدنم به جبهه تعجب کرد و گفت: وروجک تو چه جوری اومدی جبهه؟ تو که سِنِت نمی رسید.🤔گفتم داداش صداش رو درنیار، کلک زدم. 😄اونم دیگه چیزی نگفت.
5⃣
بعداز پایان مأموریتم به آموزشگاه برگشتم. درسم رو تموم کردم و استخدام شرکت نفت شدم. یعنی هفده سالم بود که رفتم سر کار.😐همونجا هم بیکار ننشستم و کار فرهنگی می کردم.🙂اما مزه جبهه رفتن زیر زبونم رفته بود.☺️دوباره رفتم و توی عملیات های والفجر هشت و کربلای یک و چهار و پنج هم شرکت کردم.😐
6⃣
قبل از عملیات کربلای پنج یه خواب خوب دیدم.😉 امام مسابقه سینه خیز گذاشته بود و منم تو مسابقه بودم. باید تا جایی که امام خمینی روی صندلی نشسته بود سینهخیز میرفتیم. من رفتم و رسیدم🙂امام بهم گفت بزودی جایزه خوبی بهت میدم.😊 منم از خوشحالی از خواب بیدار شدم.😄دیگه میدونستم که جایزهام حتما شهادته و خیلی ذوق کردم.😃
7⃣
امام به وعده اش عمل کرد . وقتی برای عملیات کربلای پنج رفته بودیم، توی جاده شهید صفوی شلمچه به همراه گردان فجر بهبهان بمباران شیمیایی شدیم. همگی سوختیم و غرق تاول شدیم. نامرد گاز خردل زده بود. هفتاد و چهار نفر از بچهها تو بیمارستانها بسوی بهشت پر کشیدن. منم در تاریخ بیست و ششم دی ماه شصت و پنج توی بیمارستان شهید چمران تهران آسمانی شدم.🌹
8⃣
بچهها دیگه وقت من تمومه.😒 باید یواش یواش از خدمتتون مرخص بشم.😐 اما اجازه بدین یه کم از وصیتنامهام رو براتون بگم که بدردتون میخوره.🙂اون قسمت رو قبلا بچهها آماده کردند. خودتون ببینین.😄 عکسش رو براتون میذارم. خوب بچهها مواظب خودتون باشین.😘 حواستون هم باشه تو فضای مجازی یه وقت گول نخورین.😉 مبادا پشت رهبر رو خالی کنین. همیشه گوش به فرمانش باشین. یاعلی، خدانگهدار.🖐
❣شهادت لاله ها را چیدنی کرد...
شهید حاج عباس نیلفروشان🌷
در کنار شهید حاج احمد کاظمی🌷
فرمانده لشکر ۸ نجف اشرف، در دوران دفاع مقدس
@defae_moghadas2
❣
❣حاج قاسم می گفت:
با شهدا بودن سخت نیست
با شهدا موندن سخته!
مثل شهدا بودن سخت نیست
مثل شهدا موندن سخته!
راه شهدا یعنی...
نگه داشتن آتش دردست است
🔹 شهدا دلها را تصرف میکنند .....
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ اسطوره ای به نام شهید فلاحی
من توی کشور خودم خم نمیشم، دشمن باید خم بشه...
#ارتشیان_قهرمان
دوران #جنگ_تحمیلی
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ فیلمی قدیمی از مناظره بنی صدر و منافقین با تیمسار فلاحی(فرمانده نیروی زمینی ارتش) در مورد حمایت ارتش از سپاه
تیمسار فلاحی:
ارتش یک نهاد انقلابی است. کلیه نهادهای انقلابی مکمل یکدیگر هستند. هر زمانی، هر مکانی و تحت هر شرایطی پاسدار انقلاب نیاز به پشتیبانی داشته باشد بلادرنگ و بدون مضایقه پشتیبانی اعمال خواهد شد.
@defae_moghadas2
❣
❣شهید وحدت
🗓 ۲۶ مهر سالروز شهادت "سردار شهید نورعلی شوشتری" مسیح سیستان گرامیباد🌷
@defae_moghadas2
❣
❣پس "يحيى السنوار" آنطور که رسانههای صهیونیستِ عبری عربی انگلیسی و فارسی زبان میگفتند، در تونلهای زیرزمینی نبود؛
بلکه سلاح در دست، سینه خشاب بر تن، چفیه بر دوش، در ساختمانهای رفح تن به تن با ارتش اسرائیل جنگید و مردانه شهید شد.
@defae_moghadas2
❣
❣صبحی از خواب که بیدار شد گفت: خانم دارم میرم سرکار، یه خوابی دیدم، ان شاالله خیره، مواظب بچه باش!
حسن که رفت. دختر یک ساله ام، فاطمه، ناغافل چند تا از قرص های عمه اش را خورد و بعد از چند دقیقه بی هوش شد. سریع حسن را خبر کردم. فاطمه را به بیمارستان بردیم. دکتر گفت با این قرص ها که خورده، فقط توکل به خدا کنید، وگرنه ما امیدی به خوب شدنش نداریم.
فاطمه را به خانه آوردیم. حسن گفت: دیشب خواب دیدم فاطمه از طبقه بالا پائین افتاد. بلند گفتم یا فاطمه الزهرا به دادم برس. ناگهان دیدم دو دست فاطمه را در هوا گرفت و پاهایش را روی زمین گذاشت.
گفتم: شما کی هستید!
گفت همان که صدایش زدید و کمک خواستید، هر زمان گرفتار شدید، ما را صدا بزنید!
در هیمن حال که حسن تعریف می کرد و اشک می ریخت، دخترمان بیدار شد و طلب شیر کرد...
🌸اوایل به صورت پاسدار به جبهه اعزام شد، اما به خاطر سن زیاد، دیسک کمر و مشکلات جسمی استعفا داده و به صورت بسیجی به جبهه رفت. آنجا در واحد تدارکات لشکر، راننده بود. مدتی تعدادی از نیروها را برای آموزش ادوات و خمپاره به محل آموزش می برد و خودش هم گوشه ای می نشیند. روزی استاد سؤالی در مورد خمپاره ها می پرسد و کسی جواب نمی دهد. حسن که خارج از کلاس بوده جواب را می دهد. مربی متوجه می شود ایشان به خاطر هوشش، همه مباحث را یاد گرفته و ایشان را به واحد ادوات لشکر فجر معرفی می کند و حسن به عنوان خمپاره انداز تا اخر جنگ خدمت می کند.
🌸اولین بار سال 65 در فاو شهید شد. ترکش به سر ایشان نشسته و بخشی از استخوان سر ایشان را جدا کرده بود. حسن را به عنوان شهید سوار آمبولانس می کنند، تا به معراج شهدا ببرند، در بین راه متوجه می شوند نبض دارد. او را به بیمارستان اهواز و بعد هم به شیراز منتقل می کنند. بعد از چند عمل سنگین حال نسبی اش خوب می شود. اما وقتی در انتظار عمل دیگری است، خبر دار می شود دوستش «عوض پور همت» شهید شده است، سریع به جبهه می رود و تا آخرین روزهای جنگ در جبهه می ماند و مفقود می شود.
🌸دو سال و نیم از جنگ می گذشت، اما نه خبری از شهادت حسن به ما می دادند نه اسمش در لیست اسرا بود. بعد از آزاد سازی اسرا بود که خبر دادند حسن در بیمارستانی در تهران بستری است. سریع به تهران رفتیم. سال ها پیر شده بود. رد ضربه پوتین عراقی ها روی جمجمه اش مشخص و هویدا بود. ظاهرا با اندک حافظه ای که برایش مانده بود شماره یکی از آشنایان را داده بود.
بعد ها از دوستانش شنیدیم. به خاطر ضربه ها و شکنجه مزدوران بعثی دو بار در اردوگاه شهید می شود و جنازه او را در زباله ها می اندازند، اما بعد از چند روز متوجه می شوند، هنوز زنده است و جان دارد. در اثر ضربات بعثی ها یکی از چشم هایش نابینا و گردنش خشک شده بود.
بعد از آزادی تکه ای استخوان به جمحمه ایشان پیوند داده شد و در نهایت بعد از تحمل سال ها درد و رنج در سال 80 برای چهارمین بار به شهادت رسید.
🌸🌹🌸
هدیه به شهید حسن رسته من صلوات- شهدای فارس
👇
تولد:1321/1/1 –شیراز
شهادت: 81/7/27- شیراز
@defae_moghadas2
❣
❣شهیدی که چهار بار شهید شد سردار شهید حسن رسته مند فرمانده گروهان پشتیبانی آتش تیپ ادوات لشکر ١٩ فجر
@defae_moghadas2
❣
❣ زن مقاوم خوزستان درگذشت
بیبی لوعه، شیرزن دارخوینی در سن ۱۱۰ سالگی چشم از دنیا بست. بیبی را اکثر رزمندگانی که در دارخوین، خرمشهر و آبادان در طول دفاع مقدس حضور داشتند، میشناسند، همانی که وقتی ارتش بعث عراق به خوزستان حمله کرد، خانه و کاشانهاش را رها نکرد و دوشادوش رزمندگان ایرانی به دفاع از خاک میهن پرداخت.
بیبی زمان جنگ ۶۵ سال داشت و خاطرات جالبی را از زمان جنگ در ذهن داشت، از شستن لباس سربازان، غذا درست کردن برای آنان، پناه دادن به سربازان فراری ارتش بعثی و ... به او لقب مادر رزمندگان داده بود.
او همه صحنههای نبرد نابرابر جنگ علیه ایران را در منطقه دارخوین به خوبی به یاد داشت از ستون پنجمی که روی دکل مخابرات میرفت و به توپخانه عراق گرا میداد یا از شهادت مظلومانه سربازان ایرانی که گاهی کارون پیکرشان را با خود میبرد. او برای سربازان وطن عزادار بود. میگفت: «دلم برای خانوادههای این جوانها آشوب است، مادرانی که انتظار پیکر فرزندانشان را میکشند ولی نمیدانند کارون آنها را با خود برده است.»
🌺برای شادی روحش صلوات
@defae_moghadas2
❣
❣بانوی شیرازی که در لبنان به شهادت رسید که بود؟
باز هم شلیک گلوله های دژخیمان گوش فلک را کر کرد تا اینبار رد خون مادری نخبه و ایرانیتبار جبهه مقاومت در دفتر تاریخ هک شود.
خبرگزاری فارس، شیراز: از نخبگان حوزه فناوری و شبکههای رایانهای بودند، دست در دست هم برای دفاع از جبهه مقاومت جان دادند تا درس زندگی را اینگونه با خون خود برای پنج فرزندشان ترسیم کنند.خبر دردناک بود، باز هم ترور و شهادت در لبنان، باز هم صدای شلیک گلوله های اسرائیلی. سوژه، این بار یک زوج نخبه بود که یکی از آنها ایرانی و اهل شیراز و دیگری اهل لبنان باشد.معصومه(آرزو) کرباسی و همسرش رضا عواضه زوج نخبهای بودند که روز گذشته مورد هدف پهبادهای اسرائیلی قرار گرفته و شربت شهادت نوشیدند.معصومه کرباسی، خواهرزاده سید رسول موسوی نژادیان، معاون هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد فارس است.وی درباره این اتفاق ناگوار به خبرنگار فارس گفت: آرزو متولد اسفندماه ۱۳۵۹ بود، او دختری باهوش و نخبه بود و تحصیلاتش را در مقطع کارشناسی در دانشکده مهندسی شیراز تمام کرد.موسوینژادیان افزود: او پس از ازدواج با رضا عباسی عواضه به لبنان سفر کرد و در دانشگاه آمریکایی علم و فناوری بیروت به تحصیل پرداخت و پس از آن دکترای خود را نیز از دانشگاه تهران گرفت.وی با بیان اینکه حوزه فعالیتی خواهر زادهاش فعالیت در حوزه فناوری و علوم کامپیوتری بود، گفت: وی سالها در حوزه مقاومت تلاش کرد و اکنون نیز به صورت هدفمند ردیابی شد و به همراه همسرش با شلیک پهبادهای اسرائیلی به شهادت رسید.
معاون هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی افزود: همسرش رضا عواضه نیز متولد ۵۷ و اهل لبنان بود، او نیز در شیراز تحصیل می کرد و تحصیلات تکمیلی را در بیروت گذراند.موسوی نژادیان با اشاره به اینکه وی از نخبگان برجسته ایرانی در حوزه مهندسی کامپیوتر و شبکه بود، گفت: وی نیز با تحصیلات عالی در حوزه فناوری و علمی در لبنان فعالیت میکرد.وی گفت: شهید رضا عواضه دکتری مهندس کامپیوتر در گرایش معماری کامپیوتر را در دانشگاه تهران به اتمام رساند و یکی از نخبگان برجسته در زمینه شبکه های کامپیوتر بود. وی در زمینه لینوکس ایشان یکی از برترین اساتید موجود در جهان بود.
#ترور#نخبه#لبنان #شهادت#بانوی_نخبه_شیرازی
@defae_moghadas2
❣