eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حماسه جنوب،شهدا🚩
السلام علیکم ایها الشهداء و رحمه الله و برکاته... پنجشنبه و زیارت شهدا🕊🌹
🍃🌸 #شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب شب های جمعه روضه شده التیام ما آورده ایم جان به کف از شوق کربلا گودال را دوباره کمی خلوتش کنید زهرا شده است زائر آن جسم سر جدا @defae_moghadas2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🔻 من با تو هستم2⃣2⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان ❣ "وظیفه ی ماست که برویم" با شروع فصل پاییز طبق معمول رفت و آمد سید جمشید به جبهه بیشتر شد. مقدمات عملیات بعدی را تدارک می دیدند. اول زمستان بود که اعزام نیروها به اوج خود رسید. محل استقرار و تمرینات نظامی نیروها نزدیک دزفول بود؛ منطقه ای کنار رودخانه ی دز، به نام پلاژ. در آنجا تمرین پاروزنی و غواصی می کردند. شنا کردن در سرمای استخوان سوز جنوب، آنهم نیمه های شب یا بعد از اذان صبح برایم غیر قابل تصور بود. سید جمشید می گفت: «بچه ها رو نیمه شب از کنار بخاریها جمع می کنیم و سوار قایق می کنیم و وسط آب اونها رو داخل آب می اندازیم. بعضی ها بار اول بیهوش میشدن یا مثل چوب خشک میشدن و با ماساژ اونها رو احیا می کردیم. با خوردن خرما و عسل و سیر سعی می کردیم توان و تحمل اونها رو بالا ببریم؛ اما کم کم با تمرین و اراده ای که داشتند، براشون عادی شد و دیگه خودشون راحت می پریدن تو آب. بعضی هاشون هم اصلا شنا بلد نبودن و در طول مدتی که در پلاژ بودیم، شنا کردن رو یاد گرفتن.» سید جمشید در اثر تمرینات غواصی، به شدت سرماخورده بود و سرفه می کرد. زمان عملیات نزدیک شده بود. بار آخری که می خواست برود، گفت: «این بار که رفتم، دیگه به این زودی ها نمی تونم بیام.» دم غروب بود که خداحافظی کرد و رفت. چقدر غروب دلگیری بود! دوباره تمام غصه های عالم به سراغم آمدند. با شنیدن قصه ی شنا کردن در سرما. هر کاری کردم نتوانستم خودم را راضی کنم که کنار بخاری بنشینم. می خواستم بخاری را خاموش کنم ولی نگاهی به زهرا می کردم که به شدت سرما خورده بود و می گفتم گناه دارد بچه است. دوباره بیهوش شدن رزمندگان از شدت سرمای آب را به خاطر می آوردم..... بالاخره بلند شدم و تا توانستم لباس کردم تن زهرا و بخاری را خاموش کردم. گوشه ای نشستم و زدم زیر گریه... هم دلم تنگ شده بود برای خنده ها و محبت هایش، هم دلم می سوخت برای سختی هایی که می کشند و هم نگران بودم و دلشوره داشتم برای عملیاتی که در پیش بود. حدود ساعت هشت يانه شب بود که دیدم سید جمشید دوباره برگشت. وقتی چشم های پف کرده ام را دید گفت: «خدا خیرت بده، بازهم شروع کردی؟! آخه این که بار اول من نیست، من که همیشه میرم و بر می گردم.» نگاهش به بخاری خاموش افتاد. وقتی برایش توضیح دادم گفت: «ای بابا! این دیگه چه کاریه که کردی؟! حالا ما مجبوریم، شما دیگه چرا خودت رو عذاب میدی؟» پرسیدم: «حالا چی شد که برگشتی؟» گفت: «سینه ام خیلی درد می کنه. باید برم دکتر. این جوری نمی تونستم برم.» همان شب زهرا را با خودمان بردیم و با ماشین جیپ رفتیم بیمارستان. آن شب عراق به شدت تهدید کرده بود که دزفول را موشک باران می کند. هر کس در خیابانها نبود. شهر واقعا وحشتناک شده بود. داروهای زهرا و سید جمشید را گرفتیم و برگشتیم خانه.نیمه های شب شانزدهم اسفند ۱۳۶۳ بود که با صدای مهیب موشک از خواب پریدیم. شبی به یادماندنی که هیچ وقت از خاطرم نمی رود... این بار ورزش زمین و صدای انفجارها تمام شدنی نبود. پشت سر هم صدای انفجارآمد. دستهایم را گرفته بودم روی گوش هایم و تمام بدنم داشت لرزید. می گفتم خدایا یعنی این انفجارها، کی تمام می شوند؟!..... همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas2
❣ ای شَه منتظر از منتظران چهره مپوش که دگر جان به لب از مِحنت هجران آمد همه گویند که مفتاح صبر بود صبر نَتْوان که دگر عمر به پایان آمد😔 🌹🍃🌹
‌ ❣💕❣💕❣💕❣💕❣💕❣ 📃گزیده ای از وصیت نامه 🌹شهید🌹امروز نام و نام خانوادگی: محمدرضا پازند نام پدر: علی تاریخ تولد: ۱۳۴۸/۰۱/۰۴ محل تولد: بهبهان محل شهادت: خوزستان 🔆💠🔆💠🔆💠🔆 🔵نپندارید آنان که در راه خدا کشته شده اند بلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی میگیرند . ای مردم پرچم توحید ، احتیاج به خون دارد ، احتیاج به خون انسانهای پاک و آگاهی که به خاطر احیای عقیده شان به جهاد فی سبیل الله بر خاسته اند و دارند پرچم توحید را بر فراز قلعه ها نگه میدارند ، تا اینکه کمر استکبار جهانی را به لرزه بیندازند و او را در زیر پاهای خود بکوبند و شما ای برادران و خواهران عزیز ، آگاهیتان به کمال رسیده است و زمینه صدور انقلاب فراهم شده است. تلاش و کوشش شما به انقلاب سرعت میبخشد و از تلاش و کوشش خود دریغ نکنید که در جهان آخرت باید جوابگو باشید . پس سعی کنید که تکلیف خود را به خوبی انجام دهید تا هم در این دنیا خوشنود باشید و هم در جهان آخرت. حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 ❣💞❣💞❣💞❣💞❣💞❣
آن کسی که همه‌اش گریه عاشورا بود آب می‌دید به یاد جگر سقا بود چشمهایش همه شب هیأت واویلا داشت تا نفس داشت فقط گریه کن بابا بود 🏴شهادت مظلومانه حضرت امام سجاد علیه‌السلام تسلیت باد🏴 @defae_moghadas 🍂
#سردار_شهید_اسماعیل_دقایقی🕊🌹 @defae_moghadas2
حماسه جنوب،شهدا🚩
#سردار_شهید_اسماعیل_دقایقی🕊🌹 @defae_moghadas2
🍃🌸 در مورد مجاهدان عراقی گفته بود:  «آدمی که گذشته اش خیلی بد باشه، اگر توبه کنه از آدم های پاک و بی گناه بهتر میشه. چون تونسته خودش را از منجلابی که در آن بوده بیرون بکشه.» •••●●●○○🌷○○●●●••• یکی از مجاهدین عراقی می‌گفت: در یک زمستان سرد، با در چادری بودم. او متوجه شد یکی از مجاهدان در خواب از سرما می‌لرزد. با اینکه هوا سرد بود و خود او نیز به پتو نیاز داشت، پتوی خود را روی آن مجاهد انداخت. سپس گفت: مجاهدین عراقی ودیعه‌های امام در دست من هستند و من باید از آنها نگهداری کنم. @defae_moghadas2