💟💟💟1⃣3⃣💟💟💟
ای لعنت به دشمنان انقلاب اسلامی😬😡
که چشم نداشتند آزادی و پیشرفت
ما رو ببینند.⁉️
اول خواستند تفرقه ی قومیتی ایجاد کنن💢
بعد که تیرشان به خطا رفت .🚭.
یه جنگ نابرابری💥 به ما تحمیل کردند .
⚠️🌐میگم از جنگ گوشت و تن
در مقابل پیشرفته ترین سلاح های مرگبار چیزی شنیدید ؟😱🤔
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
💟💟💟1⃣4⃣💟💟💟
این بار تکلیفم چیز دیگری شد 🔆
اول عضو ذخیره سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم ✳️ولی
چون از خودم لیاقت نشون دادم 😎 زود منو عضو رسمی سپاه کردند 😊.
یادتونه امام هم آرزو داشت یه پاسدار باشه 🍀...
تو رو به ارواح خاک من 🌟✨
اگه بین شما پاسداری هست قدر کارتونو بدونید و از خون شهدا خوب پاسداری کنید ... باشه !😍😉
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
💟💟💟1⃣5⃣💟💟💟
وقتی پاسدار رسمی شدم اولش
مسئولیت واحد کودکان و نوجوانان 👬اندیمشک
و بعد شکل دهی واحد بسیج 💖
نوجوانان به من سپرده شد
منم به بچه ها خوب یاد میدادم که چطور با فکر و عقیده و همینطور از طریق جنگ سخت بزنن دخل دشمن رو بیارن 💪🏻
استقبال و علاقه بچه ها 😍بقدری بود
که تعدادی از آنها به عنوان همرزمای خودم
به جبهه ها اعزام شدند و
حتی بعضی از آنها هم به شهادت 🌷رسیدند ...و الان سر سفره خدا با هم همنشین هستیم 😊🍃
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
💟💟💟1⃣6⃣💟💟💟
می دونید 🤔
جنگ ما کلا یه جنگ 💥اعتقادی بود .
حتی همین جنگی که شما هم درگیرش هستید و
اسمش جنگ نرمه📵💻 هم همین ویژگی رو داره .
دشمنای قسم خورده اسلام
با هر ترفندی 🎭قصد دارند اعتقادات شما را
به کل دگرگون کنند و شما را به سمت
اسلام آمریکایی بکشونن ..
من این ترفندا رو خوب می شناختم 🎯
و به همین دلیل تمام هم و غمم این بود که
زیر بنای اعتقادی جوونا و نوجوونا
رو تقویت کنم 💪🏻
سال ۶۱بعنوان مسئول واحد عقیدتی سیاسی سپاه🔮 انتخاب شدم و چسبیدم به کار فرهنگی
نمی دونم کسی یادشه یا نه ؟😳
👏💚اگه کسی یادشه
برای شادی روحم یه صلوات بفرسته ...😉😍😘
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
💟💟💟1⃣7⃣💟💟💟
یه وقت فکر نکنید 😱
من با این همه کار خیلی خوشحال بودما ...
اصلا این طور نیست 😔
... 💔
چون دلم پر می زد برای فضای معنوی💝💞 جبهه ها
نمی دونید جبهه چه جایی بود ؟🤔💫🌷
یه جبهه می گم یه جبهه می شنوید ....
اونجا همش خدا بود و خدا !✨✨✨
بالاخره رضایت مافوق های
خودمو جلب کردمو و در عملیات بزرگ خیبر 💥در صف رزمندگان اسلام قرار گرفتم 😊
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
💟💟💟1⃣8⃣💟💟💟
دوستان همرزمم 😍😘
یادتونه🤔 وقتی کسی تو جبهه ها زیاد زحمت می کشید
وقتی می خواستیم براش دعا🙏 کنیم
همچین از ته دل💜💖 غلیظ
به هم می گفتیم :
ایششششاللللللللللللله شهید بشی ❓🌹🌷
شهادت هم که بالاترین پاداش خدا به جندالله ست 🌷🌟
منم که خوب جایزه ای از خدا گرفتم و روح 👼پر فتوحم
در اسفند سال ۶۲ در جبهه طلاییه ⭐️و در عملیات خیبر
سوار اسب سرخ ❣رنگ شهادت شد و به آسمانها 🎆عروج کرد .
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
📗✨📕✨📗
⚡️ادامه داستان واقعی 👇
#بدون_تو_هرگز📚
#قسمت_شصت_و_یکم : خیانت
روزهای اولی که درخواستش رو رد کرده بودم … دلخوریش از من واضح بود … سعی می کرد رفتارش رو کنترل کنه و عادی به نظر برسه … مشخص بود تلاش می کنه باهام مواجه نشه … توی جلسات تیم جراحی هم، نگاهش از روی من می پرید … و من رو خطاب قرار نمی داد … اما همین باعث شد، احترام بیشتری براش قائل بشم … حقیقتا کار و زندگی شخصیش از هم جدا بود …
سه، چهار ماه به همین منوال گذشت … توی سالن استراحت پزشکان نشسته بودم که از در اومد تو … بدون مقدمه و در حالی که … اصلا انتظارش رو نداشتم … یهو نشست کنارم …
– پس شما چطور با هم آشنا می شید؟ … اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن … چطور می تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم می خورن یا نه؟ …
همه زیرچشمی به ما نگاه می کردن … با دیدن رفتار ناگهانی دایسون … شوک و تعجب توی صورت شون موج می زد … هنوز توی شوک بود اما آرامشم رو حفظ کردم …
دکتر دایسون … واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟ … اگر اینطوره چرا آمار خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟ … یا اینکه حتی بعد از بچه دار شدن، به زندگی شون به همین سبک ادامه میدن … و وقتی یه مرد … بعد از سال ها زندگی … از اون زن خواستگاری می کنه … اون زن از خوشحالی بالا و پایین می پره و میگن این حقیقتا عشقه؟… یعنی تا قبل از اون عشق نبوده؟ … یا بوده اما حقیقی نبوده؟ …
خیلی عادی از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم … خیلی عمیق توی فکر فرو رفته بود …
منم بی سر و صدا … و خیلی آروم … در حال فرار و ترک موقعیت بودم … در سالن رو باز کردم و رفتم بیرون … در حالی که با تمام وجود به خدا التماس می کردم که بحث همون جا تموم بشه … توی اون فشار کاری …
که یهو از پشت سر، صدام کرد …
@defae_moghadas2
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
📗✨📕✨📗
#بدون_تو_هرگز📚
#قسمت_شصت_و_دوم : زمانی برای نفس کشیدن
دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد … می خواستم گریه کنم … چشم هام مملو از التماس بود … تو رو خدا دیگه نیا… که صدام کرد …
– دکتر حسینی … دکتر حسینی … پیشنهاد شما برای آشنایی بیشتر چیه؟ …
ایستادم و چند لحظه مکث کردم …
– من چطور آدمی هستم؟ …
جا خورد …
– شما شخصیت من رو چطور معرفی می کنید؟ … با تمام خصوصیات مثبت و منفی …
معلوم بود متوجه منظورم شده …
– پس علائق تون چی؟ …
– مثلا اینکه رنگ مورد علاقه ام چیه؟ یا چه غذایی رو دوست دارم؟ و … واقعا به نظرتون اینها خیلی مهمه؟ … مثلا اگر دو نفر از رنگ ها یا غذای متفاوتی خوششون بیاد نمی تونن با هم زندگی کنن؟ …
چند لحظه مکث کردم … طبیعتا اگر اخلاقی نباشه و خودخواهی غلبه کنه … ممکنه نتونن …
در کنار اخلاق … بقیه اش هم به شخصیت و روحیه است … اینکه موقع ناراحتی یا خوشحالی یا تحت فشار … آدم ها چه کار می کنن یا چه واکنشی دارن …
اما این بحث ها و حرف ها تمومی نداشت … بدون توجه به واکنش دیگران … مدام میومد سراغم و حرف می زد …
با اون فشار و حجم کار … این فشار و حرف های جدید واقعا سخت بود … دیگه حتی یه لحظه آرامش … یا زمانی برای نفس کشیدن، نداشتم …
دفعه آخر که اومد … با ناراحتی بهش گفتم …
– دکتر دایسون … میشه دیگه در مورد این مسائل صحبت نکنیم؟ … و حرف ها صرفا کاری باشه؟ …
خنده اش محو شد … چند لحظه بهم نگاه کرد …
– یعنی … شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟ …
⬅️ادامه دارد ....
@defae_moghadas2
🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷