eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
842 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
📗✨📕✨📗 📚 : احساساتت را نشان بده برگشتم بیمارستان ... باهام سرسنگین بود ... غیر از صحبت در مورد عمل و بیمار ... حرف دیگه ای نمی زد ... هر کدوم از بچه ها که بهم می رسید ... اولین چیزی که می پرسید این بود ... - با هم دعواتون شده؟ ... با هم قهر کردید؟ ... تا اینکه اون روز توی آسانسور با هم مواجه شدیم ... چند بار زیرچشمی بهم نگاه کرد ... و بالاخره سکوت دو ماهه اش رو شکست ... - واقعا از پزشکی با سطح توانایی شما بعیده اینقدر خرافاتی باشه ... - از شخصی مثل شما هم بعیده ... در یه جامعه مسیحی حتی به خدا ایمان نداشته باشه ... - من چیزی رو که نمی بینم قبول نمی کنم ... - پس چطور انتظار دارید ... من احساس شما رو قبول کنم؟... منم احساس شما رو نمی بینم ... آسانسور ایستاد ... این رو گفتم و رفتم بیرون ... تمام روز از شدت عصبانیت، صورتش سرخ بود ... چنان بهم ریخته و عصبانی ... که احدی جرات نمی کرد بهش نزدیک بشه ... سه روز هم اصلا بیمارستان نیومد ... تمام عمل هاش رو هم کنسل کرد ... گوشیم زنگ زد ... دکتر دایسون بود ... - دکتر حسینی ... همین الان می خوام باهاتون صحبت کنم... بیاید توی حیاط بیمارستان ... رفتم توی حیاط ... خیلی جدی توی صورتم نگاه کرد ... بعد از سه روز ... بدون هیچ مقدمه ای ... - چطور تونستید بگید محبت و احساسم رو نسبت به خودتون ندیدید؟ ... من دیگه چطور می تونستم خودم رو به شما نشون بدم؟ ... حتی اون شب ... ساعت ها پشت در ایستادم تا بیدار شدید و چراغ اتاق تون روشن شد ... که فقط بهتون غذا بدم ... حالا چطور می تونید چشم تون رو روی احساس من ... و تمام کارهایی که براتون انجام دادم ببندید؟ ... ⬅️ادامه دارد .... @defae_moghadas2 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
صبح یعنی " عشق " "عشق " یعنی حس خوب "زندگی " "زندگی" یعنی زیباترین هدیه خدا... سلام صبحتون بخیر و شادی..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤 💠🎤مصاحبه با مادر شهید 🌷 محمد حسین ناجی از شهرستان دزفول ⚜⚜⚜⚜✳️⚜⚜⚜⚜ 🎤چطور شد که به فکر تحصيل در حوزه علميه افتاد؟ همان سالها بود که حسين با مدرسه علميه آيت الله نبوي دزفول آشنا شد و شروع به فراگيري مقدمات و صرف و نحو عربي کرد و رفته رفته، يکي از شاگردان آن مدرسه شد. در سن ۱۴ سالگي به فکر عزيمت به شهر مقدس قم افتاد و در مدرسه فيضيه اين شهر مشغول به تحصيل علوم حوزوي شد. در همان زمان بود که ضمن تحصيل در حوزه، در مدرسه بزرگسالان نيز ثبت نام نموده و به تحصيل دروس قبلي خويش ادامه داد و دوره ابتدايي و راهنمايي را به اتمام رساند. 🎤از فعاليتهاي انقلابي محمدحسين چيزي به خاطر مي‌آوريد؟ در آن سالها به دليل بضاعت مالي کمي که داشتيم ماهيانه فقط ۲۰۰ تومان به حسين کمک مي‌کرديم که بالطبع پول زيادي براي او نبود . اما با اين وجود هرگاه به دزفول مي‌آمد تعداد زيادي کتابهاي مذهبي خريداري نموده با خود مي‌آورد و به رغم وجود جو اختناق رژيم طاغوت و با تمام سختي‌هاي موجود، کتابها را به دست دوستان و آشنايان مي‌رساند و آنان را دعوت به مطالعه آن کتابها مي‌کرد. حسين ۱۶-۱۵ساله تبديل به معلمي روشنگر شده بود که ارشاد و بيداري جوانان فاميل و دوستان خويش را با شدت هرچه تمام تر در برنامه داشت. براي اين نيت از کمترين فرصتها چه در مسجد و يا در خانه و يا حتي در گردش و تفريح استفاده مي‌کرد. 🍀پایان قسمت سوم @defae_moghadas2 🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤 💠🎤مصاحبه با مادر شهید 🌷 محمد حسین ناجی از شهرستان دزفول ⚜⚜⚜⚜✳️⚜⚜⚜⚜ 🎤 چرا در يک دوره‌اي هم مجبور به ترک حوزه شد ? وقتي حسين به سن ۱۸ سالگي رسيد به اجبار رژیم وقت مجبور به ترک حوزه شد تا به خدمت سربازي برود. 🎤حسین در دوران سربازی فعالیت انقلابی هم داشت ? در سال‌هاي ۵۶ و۵۷ در پايگاه چهارم شکاري دزفول به خدمت گرفته شد . حسين که پیشتر به خود سازي‌هاي معنوي بسياری در جوار حرم حضرت معصومه سلام الله عليها دست یافته بود ؛ در دوره سربازي چهره ای مذهبی داشت . در اين رابطه نيز يک بار زنداني و شکنجه شد و همين باعث مي‌شد مرتباً به عنوان يک بچه مذهبي تحت نظر مسئولين و فرماندهان يگان خويش قرار داشت . سرانجام حسين در ماه‌هاي آخر انقلاب اسلامي و در پي صدور فرمان تاريخي حضرت امام خميني مبني بر پيوستن ارتش به انقلاب و مردم، از محل خدمتش خارج شد. 🎤 چرا حسین غذای پادگان را نمی خورد ? حسين به گوشتي که درغذاي پادگان بود چون نسبت به ذبح اسلامي آن شک داشت لب نمي‌زد و فقط نان يا برنج آنها را به همراه هندوانه، خربزه يا اندک کشمشي که من برايش مي‌بردم مي‌خورد. 🍀پایان قسمت چهارم @defae_moghadas2 🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤🎤 💠🎤مصاحبه با مادر شهید 🌷 محمد حسین ناجی از شهرستان دزفول ⚜⚜⚜⚜✳️⚜⚜⚜⚜ 🎤 بعد از پيروزي انقلاب چه کار کرد? بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به همراه چند تن از دوستانش به تشکيل حزب جمهوري اسلامي در دزفول مشغول شد . اما بعد از مدتي در ارديبهشت ماه سال ۱۳۵۸ بنا به دستور حضرت امام مبني بر تشکيل سپاه پاسداران ، او حزب را رها کرد و با همکاري گروهي از ياران و همرزمانش، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را در شهرستان دزفول تأسيس کرد‌ و به عنوان مسئول پذیرش موفق به گردآوري و جذب عده‌اي از ياران خالص و انقلابي براي سپاه شد. 🎤حسین از چه زمانی به جبهه رفت ؟ حسين طي سالهاي ۵۹ و ۶۰ درمأموريتهاي کوتاه به جبهه مي‌رفت اما به لحاظ سخت گيري‌هاي مسئولين و فرماندهان از حضورش در عملياتها جلوگيري مي‌شد و اين ممانعت‌ها خيلي اذيتش مي‌کرد. در نهايت هم صبرش تمام شد و جهت شرکت در عمليات فتح المبين در قالب نيروي بسيجي از پايگاه مقاومت مسجد صاحب الزمان عجل‌الله فرجه دزفول عازم جبهه شد . 🎤 حسین در چه عملیاتی به شهادت رسید ? او در عمليات فتح المبين شرکت کرد و در مرحله اول عمليات از ناحيه دست و پاي راست مجروح شد ولي با وجود اصرار همرزمان از اعزام به پشت جبهه خودداري کرده و گفته بود: برادران! مگر خون من از خون آقا ابوالفضل العباس عليه السلام رنگين‌تر است که برگردم و به جهاد ادامه ندهم؟! بالاخره در مراحل بعدي عمليات در تاريخ ۷/۱/۶۱ در محور عملياتي سايت ۵ و در حين عمليات شهيد شد . 🌷 🍀روح شهید محمد حسین ناجی شاد و راهش پر رهرو باد 🍀 پایان @defae_moghadas2 🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
: هیچ وقت دین خدا رو ، دستور خدا رو ، وظایف شرعیتون رو باهیچ چیزی معامله نکنید. 🌷
. آن روز از سه راهی گذشتند! امروز در دو راهی مانده ایم! آن‌‌جا بود و ... این‌جا؛ "الذی فی صدور الناس"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗✨📕✨📗 ⚡️ادامه داستان واقعی 👇 📚 : زنده شان کن پشت سر هم و با ناراحتی، این سوال ها رو ازم پرسید ... ساکت که شد ... چند لحظه صبر کردم ... - احساس قابل دیدن نیست ... درک کردنی و حس کردنیه... حتی اگر بخواید منطقی بهش نگاه کنید ... احساس فقط نتیجه یه سری فعل و انفعالات هورمونیه ... غیر از اینه؟ ... شما که فقط به منطق اعتقاد دارید ... چطور دم از احساس می زنید؟ ... - اینها بهانه است دکتر حسینی ... بهانه ای که باهاش ... فقط از خرافات تون دفاع می کنید ... کمی صدام رو بلند کردم ... - نه دکتر دایسون ... اگر خرافات بود ... عیسی مسیح، مرده ها رو زنده نمی کرد ... نزدیک به 2000 سال از میلاد مسیح می گذره ... شما می تونید کسی رو زنده کنید؟ ... یا از مرگ انسانی جلوگیری کنید؟ ... تا حالا چند نفر از بیمارها، زیر دست شما مردن؟ ... اگر خرافاته، چرا بیمارهایی رو که مردن ... زنده نمی کنید؟ ... اونها رو به زندگی برگردونید دکتر دایسون ... زنده شون کنید ... سکوت مطلقی بین ما حاکم شد ... نگاهش جور خاصی بود... حتی نمی تونستم حدس بزنم توی فکرش چی می گذره... آرامشم رو حفظ کردم و ادامه دادم ... - شما از من می خواید احساسی رو که شما حس می کنید ... من ببینم ... محبت و احساس رو با رفتار و نشانه هاش میشه درک کرد و دید ... از من انتظار دارید ... احساس شما رو از روی نشانه ها ببینم ... اما چشمم رو روی رفتار و نشانه های خدا ببندم ... شما اگر بودید؛ یه چیز بزرگ رو به خاطر یه چیز کوچک رها می کردید؟ ... با ناراحتی و عصبانیت توی صورتم نگاه کرد ... - زنده شدن مرده ها توسط مسیح ... یه داستان خیالی و بافته و پردازش شده توسط کلیسا ... بیشتر نیست ... همون طور که احساس من نسبت به شما کوچیک نبود ... چند لحظه مکث کرد ... - چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم ... حالا دیگه... من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ ... اگر این حرف ها حقیقت داره ... به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه ... @defae_moghadas2 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗✨📕✨📗 📚 : خدا را ببین چند لحظه مکث کرد ... - چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم ... حالا دیگه... من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ ... اگر این حرف ها حقیقت داره ... به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه ... با قاطعیت بهش نگاه کردم ... - این من نبودم که تحقیرتون کردم ... شما بودید ... شما بهم یاد دادید که نباید چیزی رو قبول کرد که قابل دیدن نیست ... عصبانیت توی صورتش موج می زد ... می تونستم به وضوح آثار خشم روی توی چهره اش ببینم و اینکه به سختی خودش رو کنترل می کرد ... اما باید حرفم رو تموم می کردم... - شما الان یه حس جدید دارید ... حس شخصی رو که با وجود تمام لطف ها و توجهش ... احدی اون رو نمی بینه ... بهش پشت می کنن ... بهش توجه نمی کنن ... رهاش می کنن ... و براش اهمیت قائل نمیشن ... تاریخ پر از آدم هاییه که ... خدا و نشانه های محبت و توجهش رو حس کردن ... اما نخواستن ببینن و باور کنن ... شما وجود خدا رو انکار می کنید ... اما خدا هرگز شما رو رها نکرده ... سرتون داد نزده ... با شما تندی نکرده ... من منکر لطف و توجه شما نیستم ... شما گفتید من رو دوست دارید ... اما وقتی ... فقط و فقط یک بار بهتون گفتم... احساس شما رو نمی بینم ... آشفته شدید و سرم داد زدید ... خدا هزاران برابر شما بهم لطف کرده ... چرا من باید محبت چنین خدایی رو رها کنم و شما رو بپذیرم؟ ... اگر چه اون روز، صحبت ما تموم شد ... اما این، تازه آغاز ماجرا بود ... اسم من از توی تمام عمل های جراحی های دکتر دایسون خط خورد ... چنان برنامه هر دوی ما تنظیم شده بود ... که به ندرت با هم مواجه می شدیم ... تنها اتفاق خوب اون ایام ... این بود که بعد از 4 سال با مرخصی من موافقت شد ... می تونستم به ایران برگردم و خانواده ام رو ببینم ... فقط خدا می دونست چقدر دلم برای تک تک شون تنگ شده بود ... ⬅️ادامه دارد .... @defae_moghadas2 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
در این آشوبِ شهـر ... دلتنگے برای شهادت یڪ عنایـت است ... باید شاڪر باشم خدا را ڪہ هنوز دلتنگم مے ڪند براے شمـا .... 🔴#اللّهمّ_ارْزُقْنا_مَنازِلَ_الشُّهداء 💠 صبحتون با یاد شهدا بخیر
🌷بسم رب الشهدا وصدیقین🌷 💫إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ(15) مؤمنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آوردهاند، سپس هرگز شكّ و ترديدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردهاند؛ آنها راستگويانند. «15» سوره – حجرات ✨اینان امام زادگان عشق اند که فردا مزارشان قبله گاه اهل یقین خواهدبود. امام خمینی ره 📜زندگی نامه... 🕊 @defae_moghadas2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🌺🍂🍃🍂🍃🍂 🕊 شهید کشوری فرزند لطفعلی در 03/03/1340 در روستای " ماوی علیا " از توابع بخش "صیدون " شهرستان باغملک در خانواده ای متدین و معتقد به اسلام و مقید به آرمانهای امام و انقلاب اسلامی ، متولد گردید😊 ، به علت مشکلات مالی و فقدان امکانات و نبود مدرسه ، نتوانست درس بخواند با شروع انقلاب اسلامی و راه اندازی کلاسهای نهضت سواد آموزی📝 توانست مدرک پایانی نهضت سواد آموزی را دریافت نماید ، با همت بالا و احساس مسئولیتی که داشت خود را آماده خدمت وظیفه و کمک به سربازان و رزمندگان اسلام نمود 👮بعد از اعزام از طریق تیپ 15 امام حسین ( ع ) شهرستان ایذه به منطقه عملیاتی جبهه های حق علیه باطل اعزام گشت،✋ سرانجام در 04/04/1367 در عملیات خیبر در منطقه کوشک در حالیکه بعنوان تیربارچی گردان انجام وظیفه می نمود به شهادت رسید و از آن زمان تا کنون هیچ آثاری از پیکر این شهید بدست نیامد.🌷 📿 💬ادامه دارد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🌺🍂🍃🍂🍃🍂 📜وصیت نامه "  ربوشه_کشوری " 💫بسم الله الرحمن الرحیم💫 ✋با سلام و درود بر حضرت ولیعصر ( عج ) و نائب بر حقش امام خمینی ( ره ) و با درود و سلام بر تمام شهیدان راه خدا و شهیدان انقلاب اسلامی که با ریختن خون خود درخت انقلاب را آبیاری نموده اند .💧 ☝️امت شهید پرور ایران ! من خیلی کوچکتر از آنم که وصیت نامه بنویسم ولی این را یک تکلیف الهی می دانم که برگردن من است📝 از شما می خواهم هیچ وقت خدا را فراموش نکنید زیرا همیشه خداوند ناظر بر کارهای ماست هر کاری را انجام می دهیم برای ریا و جاه طلبی نباشد بلکه برای رضای خدا باشد .👌 از شما می خواهم که همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید و یک لحظه امام امت ، ابراهیم زمان ، خمینی بت شکن را تنها نگذارید .👈 از شما می خواهم همواره حرف های امام را گوش دهید و به آنها عمل کنید. از شما می خواهم که پشتیبان روحانیت و خط امام باشید زیرا که همین روحانیت بودند که اسلام را زنده کردند.✌️ 🌺پدر و مادر عزیزم امیدوارم مرا بخشیده باشید زیرا نتوانستم فرزند شایسته ای برای شما باشم . مادر عزیزم به خدا قسمت می دهم که شیرت را حلالم کنی. 😔از شما خانواده عزیزم می خواهم که بعد از مرگم گریه نکنید و افتخار کنید زیرا که شما فرزندتان را به خدا هدیه کردید.از تمام دوستان و آشنایان😊 می خواهم که اگر بدی از من دیده اند مرا حلال کنند و برایم دعا کنند تا که خداوند متعال گناهان مرا بیامرزد.❣ "🇮🇷خدایا،خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار🇮🇷" 📿دعا گوی شما ربوشه کشوری 28/11/1362🌹 🌷 @defae_moghadas2 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🌺🍂🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣💠❣💠❣💠❣💠 🌷 📜خاطره شهادت شهید ...🕊 از زبان همرزم ایشان که می گوید وقتی از صیدون وباغملک اعزام شدیم ✋به اهواز جهت نبرد👊 با دشمن بعثی عراق اعلام کردند برادرانی که آموزش نظامی ندیده اند از بقیه جدا شوند که شهید بزرگوار حسین افراخته از ما جدا شد😢 بهش گفتیم بگو دوره دیده ام 😉 وی گفت بنده نمی توانم دروغ بگویم 😊این از همان اخلاق واراسته ایشان بود که به خوش اخلاقی وخوشرفتاری وصداقت دربین مردم شهرت داشت😊 وما را به فاو عراق بردند وایشان را همراه جمعی دیگر به پادگان شهید بخردیان بهبهان فرستادند که چند روزی اموزش نظامی 👮را انجا سپری نموده وبه جزیره ی مینو در شهرآبادان مستقر شد که همانجا به فیض شهادت نائل امد.🌷 @defae_moghadas2 ❣💠❣💠❣💠❣💠
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَــــرْ إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الأبْتَــــرُ میلاد مـادر هستـــی خانم فاطمه زهرا" س" بر تمام شیعیان حضرت مبارک. ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗✨📕✨📗 ⚡️ادامه داستان واقعی👇 📚 : غربت آشنا بعد از چند سال به ایران برگشتم ... سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسین 7 ماهه داشت ... حنانه دختر مریم، قد کشیده بود ... کلاس دوم ابتدایی ... اما وقار و شخصیتش عین مریم بود ... از همه بیشتر ... دلم برای دیدن چهره مادرم تنگ شده بود... توی فرودگاه ... همه شون اومده بودن ... همین که چشمم بهشون افتاد ... اشک، تمام تصویر رو محو کرد ... خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم ... شادی چهره همه، طعم اشک به خودش گرفت ... با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می زدن ... هر کدوم از یک جا و یک چیز می گفت ... حنانه که از 4 سالگی، من رو ندیده بود ... باهام غریبی می کرد و خجالت می کشید ... محمدحسین که اصلا نمی گذاشت بهش دست بزنم ... خونه بوی غربت می داد ... حس می کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می شدم ... اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن ... اما من ... فقط گاهی ... اگر وقت و فرصتی بود ... اگر از شدت خستگی روی مبل ... ایستاده یا نشسته خوابم نمی برد ... از پشت تلفن همه چیز رو می شنیدم ... غم عجیبی تمام وجودم رو پر کرده بود ... فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می کردم ... کمی آروم می شدم ... چشمم همه جا دنبالش می چرخید ... شب ... همه رفتن ... و منم از شدت خستگی بی هوش ... برای نماز صبح که بلند شدم ... پای سجاده ... داشت قرآن می خوند ... رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش ... یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم ... با اولین حرکت نوازش دستش ... بی اختیار ... اشک از چشمم فرو ریخت ... - مامان ... شاید باورت نشه ... اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود ... و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد... @defae_moghadas2 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗✨📕✨📗 📚 : شبیه پدر دستش بین موهام حرکت می کرد ... و من بی اختیار، اشک می ریختم ... غم غربت و تنهایی ... فشار و سختی کار ... و این حس دورافتادگی و حذف شدن از بین افرادی که با همه وجود دوست شون داشتم ... - خیلی سخت بود؟ ... - چی؟ ... - زندگی توی غربت ... سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... قدرت حرف زدن نداشتم ... و چشم هام رو بستم ... حتی با چشم های بسته ... نگاه مادرم رو حس می کردم ... - خیلی شبیه علی شدی ... اون هم، همه سختی ها و غصه ها رو توی خودش نگه می داشت ... بقیه شریک شادی هاش بودن ... حتی وقتی ناراحت بود می خندید ... که مبادا بقیه ناراحت نشن ... اون موقع ها ... جوون بودم ... اما الان می تونم حتی از پشت این چشم های بسته ... حس دختر کوچولوم رو ببینم ... ناخودآگاه ... با اون چشم های خیس ... خنده ام گرفت ... دختر کوچولو ... چشم هام رو که باز کردم ... دایسون اومد جلوی نظرم ... با ناراحتی، دوباره بستم شون ... - کاش واقعا شبیه بابا بودم ... اون خیلی آروم و مهربون بود... چشم هر کی بهش می افتاد جذب اخلاقش می شد ... ولی من اینطوری نیستم ... اگر آدم ها رو از خدا دور نکنم ... نمی تونم اونها رو به خدا نزدیک کنم ... من خیلی با بابا فاصله دارم و ازش عقب ترم ... خیلی ... سرم رو از روی پای مادرم بلند کردم و رفتم وضو بگیرم ... اون لحظات، به شدت دلم گرفته بود و می سوخت ... دلم برای پدرم تنگ شده بود ... و داشتم ... کم کم از بین خانواده ام هم حذف می شدم ... علت رفتنم رو هم نمی فهمیدم ... و جواب استخاره رو درک نمی کردم ... " و اراده ما بر این است که بر ستمدیدگان نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان بر روی زمین قرار دهیم ⬅️ادامه دارد .... @defae_moghadas2 🔷🔷🔷🔷🔷🔷🔷
⚘﷽⚘ ...😍 روح سحری ، ناز دمیدن داری مثل غزلی تازه ، شنیدن داری ای قصه ی روزهای من بودم و تو آنقدر ندیدمت که دیدن داری ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 💥 دو رکعت عشق 💥 مادرش می گفت قبل از عملیات برای خداحافظی سفارش هایی به من کرد اول مرا به صبر واستقامت و عمل به سفارشات ا ئمه(علیه السلام) كرد و گفت: می خواهم مثل حضرت زینب پیام شهدا رو به گوش همه برسانید و ادامه داد که چون فصل امتحانات بچه های مدارس است ، راضی نیستم که از بلند گو در مراسم من استفاده کنید. شاید باعث رنجش خاطر کسی شود. او شهید محمدرضا اختیار قناد بود. که در مورخه ۶۱/۱/۲ در عملیات فتح المبین رضایت خالق یکتا را جلب کرد و بهشتی شد. به استقبال یادواره سرداران ویک هزار شهید شهرستان اندیمشک. 💐 خادم الشهدا💐 حماسه جنوب - شهدا @defae_moghadas2 🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂
مــادران شهیـدپرور . . . ای صبا صبــح دمی بر سر کویش بگذر تا معطـر شود آفاق ز تــو، هر سحــری . ... شهید مهدی رمضانی🌷
چقدر" دلم "میخواست بگویی "مادر" و من فقط بگویم "جانم" و بعد در آغوشم آرام بگیری ولی حالا من ماندم و یک دنیا آرزو در ... ‌‌ شهید مهدی دهقان🌷