🍃🍂🍃🍂🌺🍃🍂🍃🍂🍃
🌹 خاکریز لبخند (رعد و برق)
🌙 یک شب که تو منطقهی عملیاتی سمت کردستان بودیم
دشمن شروع کرد و با گلوله توپ سمت ما رو میزد
که یک گلوله هم خورد پشت سنگر ما.
💥 تو این مواقع دیوارها و سقف سنگر میلرزید
و گرد و خاک سنگر همه جا را فرا گرفت.
بچهها هر کدوم به یک طرف فرار میکردند که پناه بگیرند.
✅ یکی از بچهها که اسمش اکبر بود
خوابیده بود
هیجان زده بلند شد
و گفت:
«صدای چی بود؟»
☄ گفتم:
«بلند شو توپ بود،
توپ میزنند،
توقع داشتی چی باشه؟»
⚡️ راحت سر جایش خوابید و گفت:
«ای بابا فکر کردم رعد و برق بود.
چون من از رعد و برق میترسم.»
🌹یاد باد آن روزگاران یاد باد...🌹
@defae_moghadas2
🍃🍂🍃🍂🍃🌺🍃🍂🍃🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 مبارڪ باد زیبا مبعثش که با
اقرا بسم ربڪ
آغاز
و با انا اعطیناک الڪوثر
بیمه
و با الیوم اڪملت لڪم الدین
جاودانه شد
🌺عيد مبعث مبارڪ
@defae_moghadas
🍂
4_6048759265097678873.mp3
4.18M
📢 حاج مهدی رسولی
◀️وادی مکه است یا که بهشته...
🌺 مبعث پیامبر اکرم (ص)🌺
🍁
حرف هاے دلت را
آن قدر مرورمے کنم
تا همرنگ باورهایت شوم...
وصیت نامه ات
حرف هاے دلت
شبیه خودت هستند ....
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
حماسه جنوب،شهدا🚩
شهید پرویز خویه🌷
🍂🍃🍃🍂🍃🍂🍃
#بسم_رب_الشهدا
❣شهید پرویز خویه در سال ۱۳۴۰ در یکی از روستاهای جنوب لرستان چشم به جهان گشود . دوره ابتدایی را در زادگاهش گذراند و برای ادامه تحصیل به شهرستان دزفول هجرت کرد و دوره راهنمایی را به پایان رساند و به دبیرستان رفت .
با اوجگیری انقلاب شکوهمند مردم مسلمان ایران به رهبری امام خمینی علیه رژیم سفاک پهلوی او نیز همگام با امت انقلابی و طاغوت شکن ایران در تمامی تظاهرات و راهپیماییها فعالانه شرکت نمود . وی از اخلاق و رفتار نیک و پسندیدهای برخوردار بود و فرایض دینی خود را به نحو احسن انجام میداد .
در مهرماه ۱۳۵۸ به علت علاقهای که به لباس مقدس سربازی داشت وارد ارتش شد تا بتواند به انقلاب و میهن خویش خدمت نماید . با شروع جنگ تحمیلی عراق به سرکردگی آمریکا و مزدوری صدام جنایتکار به جبهههای جنوب اعزام شد تا با کفار بعث عراق به نبرد برخیزد .
وی با وجود این که توپچی تانک بود بارها در عملیات چریکی شرکت کرد و با رزم کفر ستیز خود علیه کفر پیشگامان صدامی دین خود را به اسلام و امام ادا نمود .
او بعد از ماهها نبرد و حماسه آفرینی سرانجام در عملیات ظفرمند فتح المبین در جبهه رقابیه به علت نقص فنی که موجب توقف تانک حامل وی گردید با پای پیاده و با آرپیجی ۷ به طرف دشمنان اسلام یورش برد و پس از به اسارت درآوردن عدهای از بعثیان مزدور عراقی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در تاریخ ۹/۱/۱۳۶۱ به فیض شهادت نائل آمد و به لقاء الله پیوست .
خویه(خولیه)- پرویز فرزندشهید سَبزی متولد ۱۳۴۰شهادت ۹/۱/۶۱ پدافندی جبهه رقابیه جنوب غربی شوش دانیال استان خوزستان گروهبان یکم لشکر ۹۲ زرهی خوزستان گردان ۲۶۴ نزاج
مدفن؛دزفول گلزارشهدای بهشت علی
@defae_moghadas2
🍂🍃🍃🍂🍃🍂
🍂
🔻 اخلاص در گمنامی
فرهنگ دفاع مقدسی ها
آخرین باری که سید محمد غیاثیان از جبهه به منزل برگشت، دستش را بسته بود و از مادرم خاک تیمم برای وضو میخواست. هر چه از او پرسیدم که دستش چگونه جراحت برداشته است، چیزی نگفت. تنها می گفت زخم شده، و خواسته خود را تکرار میکرد. بعدها که از او خواستم لااقل برای من علت را بیان کند، گفت: چیزی نیست، در عملیات تیر به کف دستم خورد و از پشت آن خارج شد.
سید پاداش این خلوص و گمنامی را در اسفند 62 در عملیات «خیبر» از خدا گرفت.
@defae_moghadas2
❣❣❣
بیاد شهید مسعود خلفی
من آرپی جی زن بودم . سال 65 ،عملیات کربلای 4 ،گردان کربلا ، لشکر 7 ولی عصر خوزستان . مدتی قبل از عملیات بود . در پادگان کرخه به میدان تیر اعزام شدیم تا برای یک رزم دیگر آماده شویم . به تیر اندازان تعدادی گلوله و به موشک اندازان نفری یک موشک آرپی جی 7 دادند و محلی را برای شلیک به ما نشان دادند .
هدف حفره ای بود در دل یک تپه بزرگ در سمت دیگر کرخه . همه به نوبت زدند تا نوبت به من رسید . اول خرج موشک رو بستم ، بعد ضامن کلاهک موشک رو برداشتم و موشک را بر روی قبضه سوار کردم . مربی به من گفت هدفت رو اول تنظیم کن بعد نفست رو در سینه حبس کن و با نام خدا شلیک کن . من هم همین کار رو کردم اما بعد از اون همه دقت موشک یک متری زیر اون حفره اصابت کرد و منفجر شد .
دقایقی گذشت . مربی اعلام کرد 3 تا موشک اضافه داریم و هر کس نزده بیاد و موشکش رو ببره . من که خیلی در دلم میخواستم یکبار دیگه موشک بزنم و اون هدف رو درست بزنم اول صبر کردم و بعد که دیدم کسی چیزی نگفت به طرف مربی ام رفتم و گفتم من موشک نزدم و در دلم منظورم این بود که به هدف نزدم و لذا یک موشک دیگه به من دادند و من اون حفره رو هدف قرار دادم .
اینبار دقت بیشتری کردم و با بسم الله آتش کردم ، اما مع الاسف هر چند نزدیکتر خورد اما با فاصله چند سانتی بغل هدف منفجر شد و من توی ناراحتی بودم که یک صدایی توی گوشم پیچید : میدونی چرا به هدف نزدی ؟ به طرف صدا برگشتم و دیدم شهید مسعود خلفی پشت سرمه و داره با اون نگاه معصومانه و پاکش توی چشمان من نگاه میکنه . گفتم : تمرینم کم بوده . گفت : نه . گفتم : پس به نظر تو علتش چی بود ؟ شهید خلفی گفت : بخاطر اینکه بار دوم به مربی راستشو نگفتی و اگه حقیقتو میگفتی بهتر بود و به هدف هم میزدی . من ماندمو این همه اخلاص و صداقت .
و همین تفاوت اون شهدا با امثال من بود که خدا را با اخلاص خواندندو رفتند و من ماندم تا اخلاص را بفهمم . شهید مسعود خلفی که از قهرمانان تکواندو در اهواز بود هیچگاه خود را مطرح نمیکردو آنقدر در تواضع و فروتنی بود که گویی نظری بر این عالم ندارد و یکسره وجه خود را معطوف و مشغول به معشوق و محبوب خود کرده .
این رزمنده دلاور گروهان قدس از گردان کربلا در همان سال در عملیات کربلای 4 بشهادت رسید و جسد مطهرش را که مشتی استخوان بیش نبود پس از سالها به وطن آوردند و بهشت شهدای اهواز بخاک سپردند .
روحش شاد و یادش گرامی باد .
کانال حماسه جنوب، شهدا
@defae_moghadas2
💠💠