💐🍃💐🍂💐
#ادامه 👇
👤شنیده بودیم شما در اون بحبوحه جنگ ،تو کنکور هم قبول شدید،برامون تعریف کنید..? 👀
🌷 درسته ،خونواده ی من خیلی اصرار داشتن تا در کنکور 📖شرکت کنم ،ولی من اصلا فرصت مطالعه و درس خوندن نداشتم ،تا اینکه یه بار به اصرار خونواده اومدم مرخصی و تا رسیدم بهم گفتن فردا کنکوره 😯و ناچارا منم رفتم و امتحان دادم و فردای کنکور هم برگشتم خط..
بعد از یه مدتی دوستام بهم خبر دادن که قبول شدی،و اصرار که بیا و برو سر کلاس...حالا کجا؟..تهران ،دانشگاه علم و صنعت ، رشته ی مهندسی متالوژی..
ولی من نمیخواستم برم ،چون مسئله ی مهم از نظر من در اون زمان فقط جنگ بود.
اما خب بلاخره با اصرار برادرام بعد از 2 سال وقفه تحصیلی راهی تهران شدم جهت تحصیل .. ،
راستش غم عالم به دلم بود و دوری از جبهه و شهدا رو قلبم سنگینی می کرد.😔
خلاصه ..من با لباس فرم سپاه رفتم دانشگاه ..
یه ولوله ای بین اساتید و دانشجوا براه افتاد.
اما من باآرامش و در حالی که جو رو علیه خودم می دیدم، احساس وظیفه کردم و دیدم که اینجا هم صحنه ی نبرده و من باید عزمم رو جزم کنم که قله های این خاکریز رو فتح کنم ..خاکریز علم .
و الحمدلله از رتبه های برتر علمی در دانشگاه شدم..😇
#پیگیر_باشید
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
💐🍃💐🍂💐
💐🍃💐🍂💐
#ادامه 👇
👤 خب ،بعد از دانشگاه چکار کردید؟🤔
🌷 یه بار که از دانشگاه برگشتم دارالمومنین ، دزفول 😊
متوجه شدم که نزدیک عملیات والفجر 8 و فتح فاو هستیم ، منم نتونستم طاقت بیارم و برگردم تهران ،پس راهی جبهه شدم.
👤خب داداش از نحوه ی پرواز ملکوتیتون برامون بگید.?
🌷تو یکی از محورهای فاو نیرو کم بودو دشمن شدیدا در حال تک کردن...
منم که از آن محور نگران بودم برا مقابله با غواص 🏊های دشمن رفتم. یهویی صدای انفجار مهیبی بلند شد.
گرد و غبار که نشست، به پهلو روی زمین افتادم ،24 ترکش بوسه بارونم کردن ..
اما خب دو تاشون کاری تربودن.
یکی گوشه پیشونیم نشسته بود و یکی دیگه زیر گلوم...
و اینطوری شد که به آسمون ،پیش معبودم پرواز کردم..و از خدا ممنونم که شهادت❣ رو نصیبم کرد...
#پیگیر_باشید
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
💐🍃💐🍂💐
💐🍃💐🍂💐
#ادامه 👇
حالا اگه دوس دارید میتونید قسمتی از وصیت نامه م رو که بنا به وظیفه نوشتم ، مطالعه کنید ،تا بدونید چرا من معروفم به" پرکاهی تقدیم به آستان الهی"😊
👇👇👇
هر نفسی طعم مرگ را خواهد چشید اما مؤمنین واقعی مرگشان شهادت ، هدف از مرد نشان نظاره وجه الله و آرزویشان رسیدن به معبود است. مدتهاست که آرزو می کنم در جبهه ها باشم تا مگر لااقل در همنشینی این عارفان شب و شیران غران روز، ما را نیز رحمتی فرا گیرد، و تازه احساس یک بسیجی ۱۲ ساله را دارم، خدایا سالها عقب مانده ام. اینک که توفیقی حاصل شده است، بدور از ناصداقتیهای دنیوی، بعنوان سرباز کوچک امام امت، بعضی فرائض را بعنوان وصیت مینویسم.
به جبهه آمده ام تا تکلیف شرعی دفاع از نوامیس مسلمین را ادا کنم و دنباله رو خط امر بمعروف و نهی از منکر ائمه معصومین باشم و دستور امام خمینی عزیز را اجراء کنم. آروز دارم طوری بمیرم که تکه ای از جنازه ام بدست نیاید، تا شاید چاره ای شود برای آخرتم(هر چه خدا بخواهد)
وصیت می کنم که مرا با لباس سبز سپاه بخاک بسپارید، اگر چه لیاقت پوشیدن آن را ندارم ولی رحمی کنید تا خداوند به شما ترحم فرماید. از همه دوستان و کسانیکه با هم آشنائیم تقاضا دارم هر خطا و جرمی از من دیده اند به بزرگواری ببخشند که در عفو لذتی است که در انتقام نیست. پدر و مادرم، آنقدر شما را دوست می دارم که فکر کردم تنها خدمتی که می توانم انجام دهم این است که در قیامت فرزند روسفیدی برایتان باشم از اهل خانواده ام تمنا می کنم در مواقع استجابت دعا مرا فراموش نکنند و همیشه برایم طلب عفو و مغفرت نمایند، قصورم را از زمین به حضورم در خاک بر من ببخشایند و اغماض نمایند.
از پدر و برادرانم و دامادهایم و دوستان میخواهم بر روی کفنم بنویسند (لا ریب فی ایمانه) و هر تعداد حضور داشتند زیر این جمله را امضاء نمایند. بعد از اینکه مرا بخاک سپردند فقط پدرم بماند و تلقین مرا بار دیگر بخواند. در شب اولم سعی کنید چهل نفر از مؤمنین شناخته شده بخصوص برادران سپاه را بر روی مزارم آورده و همه این جمله را چند بار تکرار کنند
((اللهم انالانعلم منه الاخیراً و انت اعلم به منا فاغفرله)).
تشخیص محل دفنم با پدر و مادرم میباشد و دوست دارم خودشان با شجاعت حسین(ع) و زینب(س) مرا غسل دهند و شکر خدای را بجا آورند و هرگاه بیاد سید الشهدا بودید مرا نیز دعا کنید و برایم طلب مغرفت نمائید.
خمس تمامی مالم را داده ام. حدود ۴روز روزه واجب و شش روز روزه نذر دارم که امیدوارم هر کس توانست برایم ادا نماید.
ترا بخدا سعی شود از خون شهیدان استفاده مادی نشود و از همه بستگان انتظار دارم که از هیچکس درخواست حوائج مادی حتی پر کاهی نکنند. دوست دارم قبرم را ساده و همسطح زمین درست کنید و با اندکی سیمان روی آن را بپوشانید و فقط با انگشت روی آن بنویسید:
#پر_کاهی_تقدیم_به_آستان_قدس_الهی و همه برایم طلب مغفرت نمائید.
برای شادی روح امام شهدا و شهدا#صلوات
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
💐🍃💐🍂💐
📜 #کلام_شهید
💢باید مواظب باشیم #خط_ولایت را گم نڪنیم. میگفت معیار ما در تمامی گزینشها و انتخابها اشاره و اراده ولایت است و تبعیت از ولایت فقیه باید در همه جا و در همه حال در وجود ما جاری و ساری باشد.
👌شهید در همه اوقات بخصوص نمـاز ارادت عمیق خود را به ولایت بروز میدادند ڪه: « اللهم ایدآیه الله العظمی خامنهای اللهم واحفظه و ثبته » این #دعــا را همیشه زیرلب زمزمه میڪرد و جزو ذڪرهای دائمی وی بود...
#شهید_علی_صیادشیرازی
#شهادت:۷۸/۰۱/۲۱
امروز دل اهل ولایت شاد است
میلاد سعید اشرف ایجاد است
آن قدر به درگاه خدا کرد سجود
معروف از آن به سید سجاداست
میلاد #سید_الساجدین(ع) مبارک باد
#عیدتان_مبارک
🔹🌸🍃 🍃🌸🔹
✍ ماجرای حضور رهبر انقلاب بر مزار شهيد صيادشيرازی دو روز پس از تدفين شهيد
🔹پیکر شهید صیاد که دفن شد- اگر امروز دفن شد، صبح روز بعد- خانوادهاش نماز صبح را خواندند و رفتند بهشت زهرا(س). فردای تدفینش. وقتی رسیدند جلوی مزار شهید، یکسری محافظ که نمیشناختند، آمدند جلوی جمع را گرفتند. از حضور محافظها معلوم شد که آقا آنجا هستند. گفتند ما خانوادهی شهید صیاد هستیم؛ تا گفتند خانواده شهید هستیم، گفتند بفرمایید. بعد، معلوم شد که آقا نماز صبح را آنجا بودهاند.
🔸خانوادهی صیاد گفتند: شما خیلی زود آمدید! آقا فرمودند: «من دلم برای صیادم تنگ شده!» مگر چقدر گذشته بود؟ آقا دو روز قبل از شهادت، صیاد را دیده بودند. یک روز هم از دفنش گذشته بود. آقا زودتر از زن و بچهی صیاد رفته بودند بالای سر مزار او. این هم مثل بوسیدن تابوت صیاد از آن چیزهای نادری بود که من نشنیدم جای دیگری رخ داده باشد. شاید هم شده، من خبر ندارم. من نشنیده بودم آقا صبح فردای تدفین یک شهید، سر مزارش باشند.
📝 روايت از امير ناصر آراسته از همرزمان شهید صیاد شیرازی
🌹 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ