eitaa logo
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
1.3هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
994 ویدیو
29 فایل
🌐Defamoghaddas.ir ➕ بله Ble.im/defamoghaddas_ir ➕ سروش Sapp.ir/defamoghaddas_ir ➕ تلگرام T.me/defamoghaddas_ir ➕ گپ Gap.im/defamoghaddas_ir ➕ اینستاگرام Instagram.com/defamoghaddas_ir ارتباط با ادمین 👇 @Defamoghaddas_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
/ منطقه عملیاتی مورد نظر بین ابوالخصیب و شلمچه قرار داشت و مرکز آن نخلستان‌های اطراف اروندرود، حد فاصل جزیره بَلجانیه تا بصره با عرض 4 تا 5 کیلومتر و طول حدود پانزده کیلومتر در نظر گرفته شده بود. هوا که روشن شد و آفتاب بالا آمد، احتمال زیادی می‌دادم که امشب عملیات انجام خواهد شد. فرصتی پیش آمد و در مخیله‌ام عملیات کربلای سه را مرور می‌کردم و خیلی دلم می‌خواست این بار هم مثل آن عملیات نقش مؤثر و چشمگیری داشته باشم و انگار خدا نگاهی به دلم کرد. چون از پیش بچه‌ها که می‌آمدم، مرتضی شاه‌چراغی مرا صدا کرد و گفت: علیزاده! کجایی دارم دنبالت می‌گردم؟ - خدمت شماییم! فرمایشی داری بفرما! - خیلی سریع برو و چهارده، پانزده نفر مجرد و زبروزرنگ مثل خودت را از گردان انتخاب و مشخص کن و بیا! - برای چکاری؟ و با چه مشخصاتی؟ - پانزده نفر مجرد که نترس و دارای جثه قوی و کارکرده باشند، جدا می‌کنی و می‌آوری که به تو بگویم برای چکاری به آن‌ها نیاز است؟ - چشم! سریع آمدم و پانزده نفر از بچه‌های زبروزرنگ و زبل و باتجربه را انتخاب کردم. بعد شاه‌چراغی گفت: بوی آن می‌آید که انگار دشمن متوجه شده که ما از این منطقه، قصد انجام عملیات داریم و فرماندهان لشکر ما به این نتیجه رسیده‌اند که اگر به این عملیات برویم، تلفات زیادی خواهیم داد. به همین دلیل به حاج حسین خرازی پیشنهادشده که یک گروه پانزده‌نفری را به‌عنوان پیشتاز بفرستیم که وضع را بررسی کنند. اگر اوضاع مناسب بود، بی‌سیم می‌زنند و بقیه یگان‌ها هم می‌روند. در غیر این صورت نمی‌رویم و تلفاتش کمتر و در حد همین پانزده نفر خواهد بود و سایر نیروهای لشکر در دام نمی‌افتند و از بروز فاجعه‌ای بزرگ‌تر جلوگیری می‌شود. بعد بچه‌ها فهمیدند انگار این گروه خاص‌اند و قرار است کار ویژه‌ای انجام دهند. به همین دلیل ولوله‌ای در گردان افتاد و هر کس ما را می‌دید، می‌گفت: من می‌خواهم بیایم. وقتی جواب منفی می‌دادم که تعداد منتخبین محدود است، ناراحت می‌شدند و می‌گفتند: اگر ما را انتخاب نکنی، حلالت نمی‌کنیم. هر طوری بود، پانزده نفر را انتخاب و جدا کردم. در همین حین هواپیماهای عراقی آمدند و آنجا را بمباران کردند. همه دویدند و به سنگرها رفتند. من بیرون ایستاده بودم. بچه‌های لشکر 25 کربلا کنار ما درون کانال‌ها بودند. جنگندۀ عراقی کالیبر را در بین آن‌ها گرفت و رفت. گفتم: یا اباالفضل (ع)! و برای کمک به مجروحان رفتم. آمبولانس‌ها سریع آمدند و این‌ها را به بیمارستان‌های صحرایی نزدیک بردند. فکر کنم آن روز سی، چهل نفر در آن کانال‌ها شهید و حدود شصت، هفتاد نفر مجروح شدند. همان شب قرار بود، عملیات بشود و آن‌ها بخشی از نیروهایشان را از دست دادند و اوضاعشان قدری دگرگون شد. فرماندهشان هم مرتضی قربانی بود. بعد به‌اتفاق آقای شاه‌چراغی پیش حاج احمد موسوی رفتیم. حاج احمد گفت: شما باید به‌عنوان پیشتاز جلو بروید و مأموریتتان برگشت ندارد. یا اسیر و یا شهید می‌شوید. این گروه پیشتاز وظیفه‌اش این است که راه را باز و پاک‌سازی کند و سنگرهای کمین و نگهبان‌ها را از سر راه بردارد تا کسی روی بچه‌ها دید نداشته باشد و نیروهای عمل‌کننده با آزادی بیشتری حرکت کنند. شما هم برادر علیزاده! مسئول این گروه هستید. از این گروه پیشتازِ پانزده نفره، با خودم ۱۳ نفر نیروی عادی، یک تخریبچی و یکی بی‌سیمچی بودند. تخریبچی یاسینی و بی‌سیمچی ما مهرداد عزیزاللهی بود. به نظرم یک درصد هم احتمال نمی‌دادند که ما برسیم و موفق شویم. این پانزده نفر را من باید از بین پانصد نفر نیرو جدا می‌کردم. همه روحیه شهادت‌طلبی داشتند و همه عاشق این بودند که از این کارهای مهیج و ویژه بکنند و کسی نداشتیم که از زیر چنین کار خطرناکی در برود. این پانزده نفر از شدت خوشحالی در پوست خودشان جایشان نبود! و هرکسی می‌گفت: خدا توفیق داده است که من هم جزو این‌ها باشم. اول‌ازهمه جای دنجی گیر آوردیم و نشستیم همه‌چیز را باهم مرور کردیم و کاملاً آماده شدیم و قدری هم تمرین کردیم. بعد هم یکدیگر را در آغوش گرفتیم و از هم حلالیت طلبیدیم و قول و قرارهای دنیا و آخرتمان را گذاشتیم و هر یک به دو رکعت نماز به‌عنوان آخرین نماز ایستادیم و هرچند آرام اما نواهای حزن‌آورمان در قنوت و در سجده‌ها کم‌وبیش به گوش می‌رسید. همۀ سرهای ما پانزده نفر در گریبان‌ها فرو رفته بود و بغض آخرین دیدارها با سایر دوستان، گلوی همۀ ما را میفشرد و دل کندن از آن‌همه دوستی‌های خالصانۀ امتحان پس داده فراتر از دشوار می‌نمود. اسلحه را برداشتیم و تجهیزات بسته آماده شدیم. حاج حسین خرازی به آقای مهرعلیان گفت: به این‌ها چه دادی خوردند؟ - کنسرو ماهی! - این‌ها می‌خواهند؛ سه، چهار کیلومتر در آب شنا کنند، چرا کنسرو ماهی به آن‌ها دادی؟! مگر مرغ نبود؟! مگر کباب برگ نبود که برایشان بیاوری؟! بعد هم آمد و دست داد و بچه‌ها را بوسید و آیت‌الله طاهری دمِ معبر
که می‌خواستیم برویم، ما پانزده نفر را بوسید و یک شور و هیجانی در ما ایجاد شد. چون برگزیده شده بودیم و همه نگاه و امید ویژه‌ای به حاصل کار ما بسته بودند، بار سنگینی بر دوش خود احساس می‌کردیم و گریه‌مان گرفته بود. از طرف دیگر چون به ما گفته بودند به‌احتمال زیاد شهید یا اسیر می‌شوید. هم فکر عاقبت کار و اعمالمان بودیم و هم یاد عزیزانمان به‌خصوص مادر و پدرمان افتاده بودیم که چگونه با فقدان ما کنار می‌آیند و از سختی احوالشان در آن زمان گریه‌مان می‌گرفت. جالب است که آن شب دوباره عباس با من جروبحث می‌کرد و می‌گفت: نه تو نباید با این‌ها بروی و من جواب پدر و مادر تو را چه بدهم؟! به‌هرحال آقای شاه‌چراغی عباس را راضی کرد که به دستۀ آن‌ها بیاید. عباس هم وصیت‌نامه نوشته بود و من هم داشتم به او سفارش وصیت‌ها و سفارش‌های خودم را می‌کردم که یواش‌یواش گفتند: حرکت کنید! با ما همراه باشید https://eitaa.com/defamoghaddas_ir •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🔴 به مناسبت سالروز عملیات کربلای ۴ ✅ وقتی شهرت فرمانده گردان بعثی‌ها را فریب داد ◀ اسماعیل نادری گفت: از کاوه پرسیدم: لباس بچه‌های ناصری چطوری است؟ گفت: بادگیر پوشیده و لایف ژاکت هم دارند. سؤال کردم اورکت نپوشیده‌اند؟ گفت: خیر. ما هم شک کردیم و با خود گفتیم شاید این‌ها عراقی هستند. لذا یک نفر از ما داد زد... ادامه مطلب: http://www.defamoghaddas.ir/2675 با ما همراه باشید https://eitaa.com/defamoghaddas_ir •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
✅ آیین رونمایی از کتاب «تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت محمد نبی رودکی» برگزار می‌شود ◀ آیین رونمایی از کتاب «تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت سردار محمد نبی رودکی فرمانده لشکر 19 فجر در دوران دفاع مقدس» برگزار می‌شود. ادامه مطلب: http://www.defamoghaddas.ir/2667 با ما همراه باشید https://eitaa.com/defamoghaddas_ir •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 تورقی بر روزشمار سال‌های مقاومت؛ ✅ برخورد قاطع با رژیم صهیونیستی ◀ آیت‌الله خامنه‌ای (رئیس جمهور وقت) گفت: ممکن نیست که ما خصومت با اسرائیل غاصب را در هیچ شرایط و وضعی از اوضاع از دست بدهیم و بدانند که ما به صورت استراتژیک، یک جنگ حتمی و یک برخورد قاطع با رژیم صهیونیست خواهیم داشت. ادامه مطلب: http://www.defamoghaddas.ir/2676 با ما همراه باشید https://eitaa.com/defamoghaddas_ir •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
✅ برگه نصیحت برای بهره‌گیری بهتر از عمر ✴ توشه راهی که برادر راوی شهید حسین جلایی‌پور برایش به یادگار گذاشت با ما همراه باشید https://eitaa.com/defamoghaddas_ir •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
📺 پخش مستقیم و زنده آیین رونمایی از کتاب «تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت سردار محمد نبی رودکی فرمانده لشکر 19 فجر در دوران دفاع مقدس» هم اکنون در کانال مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس با ما همراه باشید https://eitaa.com/defamoghaddas_ir •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🔴 رئیس مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس در مراسم رونمایی از کتاب تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت سردار محمدنبی رودکی: ✅ هر استان ۴۰ پروژه تحقیقاتی فعال در مرکز دارد ◀ با بیان این‌که همه استان‌های کشور به‌طور متوسط هرکدام حدود ۴۰ پروژه تحقیقاتی در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس دارند، به استان فارس اشاره کرد و گفت: برای تاریخ‌نگاری استان فارس و یگان‌های آن در دفاع مقدس، تاکنون ۳۰ عنوان پروژه تحقیقاتی در مرکز اسناد و تحقیقات فعال گردیده است. ادامه مطلب: http://www.defamoghaddas.ir/2677 با ما همراه باشید https://eitaa.com/defamoghaddas_ir •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
🔴 فرمانده سپاه پاسداران در دفاع مقدس در مراسم رونمایی از کتاب تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت سردار رودکی: ✅ کتاب تاریخ شفاهی دفاع مقدس به روایت سردار رودکی نمایانگر جوانترین ارتش تاریخ دنیا یعنی سپاه پاسداران است ◀ محسن رضایی ضمن تشکر از مرکز اسناد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بابت روایتگری حادثه بزرگ دفاع مقدس گفت: این کتاب روایتگر دلاوری های مردم استان فارس و همچنین قهرمانان جنگ و همچنین نمایانگر جوانترین ارتش تاریخ دنیا یعنی سپاه پاسداران است که نمونه آن سردار رودکی بود که در ۲۱ سالگی به فرماندهی لشکر رسید و این کتاب گنجی از باز تولید هویت ایرانیان است. ادامه مطلب: http://www.defamoghaddas.ir/2678 با ما همراه باشید https://eitaa.com/defamoghaddas_ir •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•