🔹۵ تیر۱۳۶۶
🔸شهید بهروز محمدحسینی
پدرم حدود ۶۰ ماه در جبهه بود و جانشین گردان امام حسین (ع) لشکر قدس گیلان را بر عهده داشت. ۵ تیر ۱۳۶۶ با همرزمانش در بازگشت از نصر ۴ داخل ماشینی بودند که باید از تپهای که در تیررس دشمن بود، میگذشتند. راننده ظاهرا قبول نمیکند. پدرم ناچار پشت فرمان مینشیند. در حال عبور مورد اصابت خمپاره قرار میگیرد و پدرم شهید و بقیه زخمی میشوند. مادرم بعد از شهادت پدر به خاطر علاقهای که به او داشت به مدت دو سال به شدت بیمار شد، که به لطف شهید بهبود یافت.
🔹رؤیاهای صادقه
من همیشه حضور پدرم را در زندگیام حس میکنم. زمانی برادرم آقامهدی جراحی انجام داده بود و شب اول پزشکش گفته بود به هیچ عنوان نباید سرش را حرکت دهد. من گفتم خودم بیدار میمانم و مراقبش هستم. تمام شب بالای سرش بیدار بودم، یکدفعه خوابم برد. در عالم خواب پدرم را دیدم که مرا در آغوش گرفت و گفت بخواب تو خسته شدی من مراقب مهدی هستم. برای ازدواجم موقعیتهای زیادی وجود داشت. چند بار خواب پدرم را دیدم که همسرم را میآورد و به امن معرفی میکرد. او را میشناختم ولی او جزو خواستگارها نبود. حتی یک شب حلقهای آورد و داد دست همسرم و به او فهماند که به من بدهد. فردای آن روز یکی از همکاران پدرم از طرف خانوادهاش تماس گرفت و قرار خواستگاری گذاشت. مادرم در جریان خواب من بود و متعجب مانده بود.
#شهید
#بهروز_محمدحسینی
🖊راوینویسنده: امالبنین محمدحسینی، دختر شهید
#خبرگزاری دفاع مقدس استان گیلان
https://eitaa.com/defapressguilan