چندین نفر تا الان پیام دادن که ما تجربه کافی برای مدیریت کسب و کار نداریم!
چطور شروع کنیم !؟
نکته ای که وجود داره اینکه باید راه و روش ارزیابی و مدیریت رو آموخت...
البته از تجارب خوب بقیه افراد هم میشه استفاده کرد.
ناظر به آموزش باید بگم که برنامه ریزی های رو داریم انجام می دیم که به صورت کاربردی این آموزش ها رو بتونیم در اختیار شما دوستان قرار بدیم اما در مورد مبحث تجربه ...
ان شاء الله از امروز به بیان تجارب و خاطره های آموزنده کارآفرینان و مدیران متعهد، متخصص و موفق خواهیم پرداخت که امیدوارم مورد استفاده شما دوستان قرار بگیره
شما می تونید با دنبال کردن #تجربه از این محتوا استفاده کنید.
با نشر این محتوا با دوستانتان در این امر خیر شریک شوید
🔻عضو کانال شوید🔻
https://eitaa.com/joinchat/2777022496C4d8fb4a62f
✍محمدحسن دهقانی:
https://eitaa.com/dehghani_org
https://rubika.ir/dehghani_org
https://ble.ir/dehghani_org
اولین نفر یک فرد متعهد، متخصص و موفق و در میدان است:
نوید نجاتبخش، این سردار اقتصاد مقاومتی، معتقد است: راه پیشرفت و توسعه مملکت ما از دانشبنیان میگذرد؛ از تحرکات جهادی، از گذشتنهای از خود، از کنارگذاشتن منها و اسیر نام و نان نبودن. بگذاریم خدا درست کند.
او با همین طرز تفکر و با همین باورها، از ساخت تخت و برانکارد در شرکت کوچک دونفرهاش یا علی گفت و وظیفهای را که بر دوشش حس میکرد، شروع کرد و با نوعی مدیریت معنوی که شیوه خاص خودِ اوست، به همراه همکارش که دوشادوش او فعالیت میکند، با پشتسرگذاشتن چالشهای مسیر و آمادگی برای مقابله با چالشهای جدید، اقدام به تأسیس شرکت دانشبنیان بهیارصنعت سپاهان و گسترش آن میکند؛ بهگونهای که در سال ١٣٩٩، چهارصد نیروی تماموقت و هفتصد نیروی پارهوقت مشغول همکاری با این شرکت بودهاند؛ شرکتی که او موفقیتش را حاصل تلاشی جهادگونه و گروهی میداند و همه امورات آن را به اراده الهی گره زده است. «اگر ما بتوانیم در کارهایمان رضایت الهی و رضایت به ارادهاش را باور کنیم، از هر کانالی به آن کار کمک میشود که این پرفروغتر شود.»
با نشر این محتوا به دوستانتان در این امر خیر شریک شوید...
#تجربه
✍محمدحسن دهقانی
🔻عضو کانال شوید🔻
https://eitaa.com/joinchat/2777022496C4d8fb4a62f
#قسمت _۱
انتخاب های ساده ولی بزرگ
البته همه ما در این حد این را قبول داریم که باید درست رفتار کنیم. ولی در عمل فراموش میکنیم گاهی از همین خطاهای خیلی ساده شروع می شود، همین انتخاب ساده که طرف مینشیند جلویت و میگوید اگر این قدر پول بدهیم به من، این کار را برایت حل می کنم. خیلی ساده است که باج یا رشوه بدهی. ظاهرش این است که رشوه بدهی خیلی خوب میشود ، ولی اصلاً چیز دیگری است. میروی جلوتر میبینی شرکت از لحاظ مالی رفته در تنگنا. اولین چیزی که به ذهن میرسد تعدیل نیرو است. هرجا مشکل مالی پیش می آید، اولین راهکار که به ذهن مدیران میرسد تعدیل نیرو است. شرکت هایی را سراغ دارم که آدمهای متدینی هستند، نهادهای دینی دارند ، خیریه دارند از نهادهای دینی مثل مسجد و حوزه علمیه حمایت می کنند، ولی موقع کار اقتصادی فرمول اقتصادیشان مبنای دینی ندارد و کاملاً غربی است. تا فروش شرکت کم میشود ، زود تعدیل نیرو میکند. اینجا خودت را جای آن کارگر یا مهندسی نمیگذاری که سرنوشتش به شما وابسته است یک لحظه به این فکر کن که اگر رفتیم پایین ، باهم برویم ، چه دلیلی دارد من خودم را نجات بدهم ؟ این است تاثیر آن انتخاب های ریزی که ما باید داشته باشیم. البته ما هم در شرکت خودمان در این مشکلات می افتیم و گاهی مشکل حقوق دادن داریم. چند بار در این چند سال اوضاع مالی ما خراب شده است به دوستان گفتهایم یک ماه بروید مرخصی ولی آماده باشید، الان نمی توانیم کار را ادامه بدهیم در این قضیه دو مقوله وجود دارد یکی حقوق دادن است یکی همین است که برای طرف باید مواد اولیه فراهم کنید که آن هم هزینه جدایی می خواهد آن موقع جنس های ما فروش نمی رفت به تعدادی از کارگرها گفتیم بروید خانه یک ماه یا یک ماه و نیم بعد هم همه را برگردانیم.
اصلا من اعتقاد دارم به خاطر اینکه من ابزار تامین روزی اینها بودم مشکل مالی هم حل شد تا آن ها بیاید سر کارشان و دوباره من بشوم راه تامین روزیشان
حساب و کتاب کار های خدا با ما فرق می کند اصلا خداست که کارهای حساب و کتاب دارد ما ادایش را در می آوریم...
#تجربه #خاطره
گزیده ای از کتاب تند تر از عقربه ها حرکت کن
به روایت نوید نجات بخش
به کوشش بهزاد دانشگر
با نشر این محتوا به دوستانتان در این امر خیر شریک شوید...
✍محمدحسن دهقانی
🔻عضو کانال شوید🔻
https://eitaa.com/joinchat/2777022496C4d8fb4a62f
#قسمت _۲
مغرور نباشیم...
روز اولی که رویی شتابدهنده کار و تحقیق میکردیم هوا خیلی سرد بود همه به دنبال بخاری می گشتند و هر کس دنبال جای بهتری بود دیدم فایده ندارد همه را جمع کردم در سالن گفتم اینجا جبهه جنگه و دنبال جای راحت نباشید شرایط هم بالاخره درست میشه الان مهم اینه که محصولمون تولید شه این ناامیدی ها تبدیل به امید شه و زودتر این چیزها درست شه...
ما آن روزها حتی در بچه متدین ها و از بالا یا با این حرف مشکل داشتیم این حرف ها برایشان شعار بود و مسخره همه اش در حال شعار دادن هستیم که کار خدایی اینطوری است و آن طوری است جبهه اینطوری بوده و شهدا آن مدلی بودند اما وقتش که می شود بخاریمان درست نباشد، غذای مان درست نباشد، کولر مان درست نباشد نمی توانیم کار کنیم همه چیز باید فراهم باشد اصلا همه چیز که فراهم بود یک صلوات هم می فرستیم و یک جمله از اقتصاد مقاومتی هم میگوییم و بهمان خودمان داریم کار انقلابی جهادی می کنیم ولی آنجایی که کار سخت می شود لنگ میزنیم به نظر من اینجاست که فرق حزب اللهی واقعی با آدمی که می خواهد با یک رساله به بهشت برود مشخص میشود همین مهندس هایی که مدعی بودند حزباللهی اند و دیندار روزهای اول روی غذایشان گیر داشتند چون ما در کارگاه ناهار میدادیم یک غذا داشتیم برای همه و کنار هم می خوردیم دوستان میگفتند غذای ما باید با کارگران فرق بکند مهندس ها بحث میکردند که آقا ما داریم کار فکری می کنیم خیلی وقت ها شخصیت وپرستیژ اجتماعی هم اضافه میشود آن وقتی بیایم قصه بگویم که رسول خدا با اصحاب صحفه می نشست و غذا می خورد، خوب پس من و شما کی برویم بغل همون کارگر افغانی بنشینیم و غذا بخوریم خودم معمولاً دلم میخواهد با کارگرها بنشینم سر یک سفره قبلا که دولت آباد بودیم در این ظرف های روی غذا می دادیم و قانون گذاشته بودیم هر کس باید ظرف خودش را بشوید برای برخی از مهندسان این کار سنگین بود و با من بحث میکردند سر این موضوع یک نفر به ایستد بهتر از این است که همه به ایستند و بهره وری بیشتر است حرف من این بود که اصلا می دانم اگر یک نیروی خدماتی بیاوریم ظرف را بشوییم در وقت بقیه صرفه جویی می شود ولی به نظرم نشستنش ظرف چیزهای دیگری را در نفسمان درست میکند که در دراز مدت بیشتر به کمک ما می آید و برکتش برای من بیشتر می شود ما باید شخصیت خودمان را و غرورمان را درست کنیم وگرنه در درازمدت کار دستمان می دهد، به یکی دو نفر که نزدیک تر بودم گفتم اگر نمی گفتند یا ریاه کاره میگفتم یک روز من ظرف های همه را میشورم یک روز هم بقیه اصلا از لحاظ شخصیتی با شستن ظرف بقیه مشکلی ندارم، اصلا بهتر از آدم بداند یک بخش از زندگی همین کارهای به ظاهر ریز و بی ارزش است یک روز به یکی از بچه ها گفتم زودتر ازدواج کن برای نفس خوبه اول ازدواج آدم حس مرد بودن داره که حرف حرف با حرف مرد باشه و... اگه ظرف بشوری زمین به آسمون میره ولی بعدا که پیش می رویم می بینیم به این حرفها نیست در خانه خودمان هم خانم نمی گذارد از این کار را بکنم ولی اگر حواسش نباشد میایستم و ظرف هم می شویم پایش بیفتد جارو هم میزنم
الان دیگر این کارها را یک نوع سلوک می دانم ...
#تجربه #خاطره
گزیده ای از کتاب تند تر از عقربه ها حرکت کن
به روایت نوید نجات بخش
به کوشش بهزاد دانشگر
با نشر این محتوا به دوستانتان در این امر خیر شریک شوید...
✍محمدحسن دهقانی
🔻عضو کانال شوید🔻
https://eitaa.com/joinchat/2777022496C4d8fb4a62f
#قسمت _۳
تصور ذهنی
چند رفیق داشتم که از دبیرستان با هم بودیم. اوضاع مالی همه شان هم خوب بود. یکی شان یک دفتر کار داشت در خیابان شیخ صدوق. رشته مکانیک بود. یکی دیگر از آن ها هم رشته اش کامپیوتر بود. بابای ایشان تاجر بود و میلیاردر . گفت بیا با هم یک کار و کاسبی راه بیندازیم. قرار شد یک شرکت کامپیوتری را بیندازیم. تصورم این بود که یکی شان دفتر دارد، آن یکی هم پول دارد، من هم کار میکنم کار را راه می اندازیم و می رویم جلو...
آن روزها شرکت های کامپیوتری روی بورس بودند. از دبی قطعه می آوردند و آنجا خودشان قطعه ها را سرهم بندی می کردند و می شد کامپیوتر. همه کارها را کردیم و سفارش اول مان را آماده کردیم. سعید گفتم پس سرمایه خرید جنس را آماده کن. شروع کرد به بهانه آوردن که این ریسکش بالاست، یک وقت روی دستمان می ماند، اینطور است و آن طور است. خلاصه جا زد.! من برای این شرکت ایده های زیادی داشتم. آن روزها شرکت های سرویس دهنده اینترنت به صورت آفلاین کار می کردند و من هم داشتم به خرید سرور و به اصطلاح isp فکر میکردم وقتی دوستمان جا زد، بدجور خورد توی ذوقم.
بعدها خیلی به این رفتار سعید فکر کردم که چرا جا زد? پول که داشت ، زیاد هم داشت، هنوز هم دارد اما بیشتر اهل تفریح و خوشگذرانی است. گهگاهی هم یک آپارتمان یا مغازه خرید و فروش می کند. پس چرا آن روز ترسید? به این نتیجه رسیدم که در زندگی رفتارهای ما را تصویرهای ذهنی مان شکل میدهد. یعنی این تصویر در ذهنت هست و گاهی خودت هم خبر نداری. لحظه ای که میخواهی تصمیم بگیری، این تصویر می آید بالا و رفتار از شکل میدهد که چه تصمیمی بگیری. تصویر ذهنی سعید هم از زندگی تفریح است و خوشگذرانی و راحتی. حالا وقتی که باید تصمیم بگیرد و ریسک کند، این تصویر می آید و او را منصرف میکند که برای چه باید خودش را به دردسر و زحمت بیندازد؟ این رفتار هنوز هم در جامعه ما خیلی طرفدار دارد. کسانی که جرات ریسک ندارند، دنبال کار های بی زحمت و بی دردسر ند. ریسک هم اگر می کنند، بیشتر در کارهایش به دلالی است، مثل خرید و فروش دلار، طلا، مسکن و چیزهایی که به قول خودشان همیشه در حال گران شدن است و در دراز مدت سودت تضمین شده است.
#تجربه #خاطره
گزیده ای از کتاب تند تر از عقربه ها حرکت کن
به روایت نوید نجات بخش
به کوشش بهزاد دانشگر
✍محمدحسن دهقانی
🔻عضو کانال شوید🔻
https://eitaa.com/joinchat/2777022496C4d8fb4a62f