ما امشب که لیلة المحیاء است محرومیم از بودن کنار ضریح آقا...
خوشبحال هرکسی که الان کنار علی.ع.است
و مشمول نگاه علی.ع.
امشب بیاید ماهم برای بیماران دعا کنیم...🌸
دلهامونو بفرستیم کنار ضریح
بیماریهای جسمی و روحی
بیمارهای دل
به حق حضرت امیر.ع. سلامتی مونو بگیریم.
من همتونو دعا میکنم
شما هم بنده و بیماران مدنظرمو در دعاهاتون شریک کنید🥰
#دهکده_تربیت
به دهکده ما بپیوندید🌱
@dehkadetarbyat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در کتاب خارومیخک #یحیی_سنوار جایی میگوید:
"انسان بر تانک پیروز است."
امروز این شیرزن این جمله را به منصه ظهور رساند...
نَحنُ مُنتَصِرون... ✌🏻
تاریخ به ما آموخته:
همیشه زینبیون دربرابر یزید و یزیدیان پیروزند.
#لبنان #حزب_الله #کلنا_مقاومة #زن_لبنانی
#فلسطین
#دهکده_تربیت
@dehkadetarbyat
#روز_مصاحبه_اردوی_مشهد_دختران_فردیس_سال_۱۳۸۵
هوا خیلی سرد بود
کندن از خانه ی گرم سخت تر
اسما رو با هر چی لباس گرم بود پوشاندم
کلاه و شال و گذاشتم
کاپشنی که برای نوزادی برادرش بود و تن ش کردم
عبدالرضا هم آماده کردم
لباس گرم و شال و کلاه و کاپشن
یه ساک هم وسایل داشتم از پتو و بالش نوزادی بگیر تا دفتر نقاشی و مداد رنگی و چندتا اسباب بازی کوچیک
راه افتادیم
اون موقع ها اسنپ و این چیزا نبود
معمولا راهها رو یا با اتوبوس میرفتیم یا پای پیاده
تو راه داشتم به بچه هام فکر میکردم
چیه که تویِ مادر و راضی کرده این موقع صبح زود و سرما بزنی بیرون
آخه از اونورم
موقع آماده کردن بچه ها یه مگه مجبوری خاصی تو نگاه بچه ها بود...
که هنوزم بعد این همه سال هست و گاهی به زبان میاورن
یه بچه بغل
یه ساک بزرگ رو دوش
دست یه بچه ی دیگه تو دستم
ساعت هفت صبح با این وضعیت تو خیابون بودیم
از سه راه حافظیه که خونمون بود تا مصلی شهر برای من با اون اوصاف ذکرشده فاصله زیاد بود
اسماهم کالسکه نشین نبود و کلا رو دستهای من زندگی میکرد
خیلی خسته شده بودم
دستام،کتفم،به شدت درد میکرد
تو راه یه کم خوراکی و نان و خامه هم خریدم
تا از عذاب وجدانی که سر آوردن بیرون بچه ها تو این سرما داشتم
کم بشه بلکه
رسیدم دم مصلی و منتظر که بریم به یه اتاق مجهز و گرم که کارهای مصاحبه ی بچه های مشهد و انجام بدیم
دیدم
یه اتاق خیییییلی کوچولو
با یه بخاری داغان که اونم تازه روشن شده بود در انتظار ماست
به کنار بخاری پناه بردم
از شدت سرمای اتاق و کف اتاق نمی تونستم اسما رو که سه ماه بیشتر نداشت زمین بگذارم
گذاشتم رو پام
با همون اوصاف کلاه و شال وکاپشن
یه پتو انداختم روش
وقت های مصاحبه شروع شده بود و دختران فردیسی با مادرهاشون میامدن.
تو همون اتاق که چه عرض کنم اتاقک کوچولو
نگاه مادران به وضعیتی که من داشتم گاهی ترحم ناک بود گاهی سرزنش آمیز...
اما
ته دلم قرص بود
نه اینکه من چقدر خفن هستمااا
اصلااااا
از روزی که وارد مدارس شدیم و من بچه بغل سر صف برای دختران راجع به اردوی مشهد صحبت کردم
یه حس فوق العاده ای درونم روشن شده که حتی حس مادری م را به چالش می کشید
که راضی میشدم
جای گرم و نرم خانه رو با اون سرمای اتاقک کنار مصلی عوض کنم.
۱۸ سال از اون روزا گذشته
شاید فکر کنید بعدش اسما و عبدالرضا سرمای سختی خورده باشن
ولی نه
معتقدم صاحب کار حواسش بوده...
که برای یه مادر هیچ رنجی بالاتر از مریضی جگر گوشه ش نیست.
تا غروب اونجا بودیم
تعداد دخترای متقاضی اردومشهد زیاد بود.
ما هم یه اتوبوس بیشتر ظرفیت نداشتیم.
با نگاه لطف امام رضا.ع.اون اردو ثمرات زیادی داشت
نگاهی که شاید به حضور معصومانه این اطفال بود...
و شد شروعی برای هیات دختران رضوان الرضا.ع.فردیس سال ۱۳۸۶
اولین هیات دختران شهر شایدم کشور
اون موقعی که کار برای دخترا مُد نبود...
#دهکده_تربیت
به دهکده ما بپیوندید🌱
@dehkadetarbyat
دهکده تربیت🌱
سلام این عکسها رو داشته باشید....
#ژله_های_بی_قرار_دست_پخت_شهید
از روز قبل دخترای خادم تدارکات در تب و تاب درست کردن ژله بودن
بانی ژله های رنگارنگ هم یه قاری قرآن شهید بود
حتما این اتفاق بانی و جشن مبعث ما تصادفی نبوده....
شب قبل هیات تو مطب نشسته بودم
خیلی شلوغ بود
با وجود مسوول هیات دقیق و کولاک
خیالم از بابت هیات فردا راحت بود
با اینکه گوشیم سایلنت بود حس کردم داره خودشو میکُشه
از تو کیفم گوشی و درآوردم و دیدم
بلههههه
۲۳ تا تماس از دست رفته.
_چه کنیم.....مکانی که قرار بود هیات بگیریم یه تداخلی پیش اومده و خلاصه مجبوریم ساعت و عوض کنیم...
بندازیم کی؟
بعد نماز مغرب....
خوب نمیشه جای دیگه ای هماهنگ کرد..
نه...
حسینیه ها تبدیل شده به محلی برای ختم ها...
هییییییی
خوب جایی که ما زندگی میکنیم هوا تاریک میشه صلاح نیست دخترامون بیرون باشن...
خیلی از خانواده ها اجازه نمیدن ...
دلم سوخت
مسوول ارتباطات بنده خدا به همه اطلاع داده بود و ....الان ساعت ده شب باید دوباره اطلاعرسانی میکرد..که ساعت عوض شده...
پیش خودم گفتم فردا ده نفر هم نمیان...
یاد دخترای تدارکات افتادم با چه ذوقی ۷۰ تا ژله رنگارنگ درست کردن...
خودمو آماده کرده بودم برم دلداریشون بدم
که اگه آدمها نیستن
حتما و قطعا تا دلت بخواد فرشته ها تو هیاتمون نشستن
یه مبحث خوبی هم انتخاب کردم
به دخترای اجرایی گفتم صندلی هم نگذارید ها
دور هم حلقه میزنیم و گپ میزنیم
دیگه خبری از سخنرانی و اینا نیست...
تند تند کارهای خونه و آشپزخونه رو انجام دادم و تو ذهنم به آنچه که باید میگفتم از مبعث رسول و برانگیخته شدن انسان مرور میکردم...
تو دلم خودمو دلدادی میدادم که اتفاقا تعداد کم باشه
خوبه
با دخترا مبحث و پیش میبریم و به نتیجه میرسیم ان شالله
پله های حسینیه رو رفتم پایین
دیدم ....یه عااااالمه کفش
مسوول هیات خنده کنان دم در گفت
چی فکر می کردیم
چی شد....
تا الان حدود هفتاد نفر اومدن...
ژله کم نیاد😄
و شهدا کارشان را بلدند...
که اتفاقا کم اومد و خادمهای مظلوم مثل همیشه
مهمانهای بهشت رو به خودشون ترجیح دادند.
#دهکده_تربیت
#هیات_دختران_بهشت
#شاهد_شهر
به دهکده ما بپیوندید🌱
@dehkadetarbyat
دهکده تربیت🌱
یه واحد داریم به نام گل نرگس
که قراره تو هیات به هر مناسبتی که بود
یادمون بیاره که آقایی داریم
صاحبی داریم که حواسش به ما هست ...
با یه وسواس دخترونه
این گلهای نرگس خوشگل و درست کرده بود که دل همه رو میبرد...
نه تنها دلشونو...
که گلهای رو مثل انگشتر دستشون کرده بودن
هر کی از هیات میرفت بیرون یه گل نرگس تو دسش بود.
ماشاالله
دخترامون یکی از یکی هنرمندتر😍
#دهکده_تربیت
#هیات_دختران_بهشت
#شاهد_شهر
#گل_نرگس
دهکده تربیت🌱
#شوخی_شوخی_با_جبرییل_هم_شوخی
از مبعث گفتم
کلی خندیدیم...جبرییل ما رو ببخشه
میگفتم دخترا
تو اون زمونه جاهلیت پیامبر مبعوث شد
نگفت
شرایطم بده
اکثر جامعه جاهل هستن
اکثر جامعه اهل دزدی و غارتن که تو مکه مشهور بود به محمد امین قبل بعثت
خانواده ام خوب نیستن که رسما...
پیامبر ما یتیم به دنیا اومد و دلم آتیش میگرفت میدیدم دخترایی که پدر ندارن
بغض میکنن و اشک تو چشماشون حلقه میزد...
میگفتم
ما هر کدوم بعثتی داریم
هیچکدوممون هم منتظر ورود جبرییل نیستیم که بیاد به ما برگه بده بگه بخون
بنده خدا جبرییل
بعثت ما به چه معناست...
همرنگ سنت ها و آداب و مدهای غلط جامعه نشو
نگذار محیط غلط تو رو غرق کنه
ببره
به پا خیز...
#دهکده_تربیت
#هیات_دختران_بهشت
#شاهد_شهر
@dehkadetarbyat
#چهکنیمنوجواناعاشقامامحسین.ع.بشن؟
بچه های ما از کلاس اول دبستان در درس هدیه ها با ائمه اطهار.ع.آشنا میشن
البته اگر درس بخونن....
بعضی هاشون میدونن امام سوم امام حسین.ع. است و فرزند امام علی.ع.و حضرت زهرا.س.است
نوه پیامبر.ص. هم هست....
بعصی ها همینم نمیدونن....
باور کنید
اونایی که کف جامعه دارند کار میکنند
حرفمو باور میکنند
اصلا لازم نیست کلی هزینه کنی یه نوجوان و ببری کربلا که عاشق امام حسین.ع.بشه...
تازه اگر کُپ نکنه و ...
پس چه کنیم؟
خوشحال میشیم
تجربیاتتونو با اهالی دهکده درمیون بگذارید؟
#امام_حسین.ع.
#دهکده_تربیت
@dehkadetarbyat
سالها پیش...شهریور ۱۳۸۵
عبدالرضا ۴ ساله با خوشحالی داشت آماده میشد با پدرش برن جشن میلاد امام حسین.ع.
با یه ذوقی تعریف میکردند
که این صاحبخونه هر سال میلاد امام حسین.ع.تو خونشون جشن میگیرن..
سنگ تموم هم میذاره
خیلی دلم گرفته بود...
اسما خانوم هم انقدر تو شکمم تکون میخورد
آرامش و ازم گرفته بود...
یه تعارف زدم
منم میبرید؟
گفتن خانوما ندارن
ولی
خود حاج خانومشون که هست بالاخره
شماهم میری پیشش
منم یه سوته آماده شدم و رفتیم
به به
آذین بسته بودن سراسر کوچه ای که به اسم و رسم محبان الحسین.ع.بود...
بوی اسفند و گل و نم تو کوچه همه جا رو پر کرده بود...
صفایی بودهاااا
یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید
وارد خونه شدیم
یه خونه ی ویلایی بزرگ
کل هیات پر از چراغ و پرچم های رنگارنگ
پیرمردی با ابهت دم در تا کمر پیش مهمونا خم میشد و خوش آمد میگفت
دستاش پر از شکلات بود
هر کی وارد میشد میریخت تو جیبش...
هر از چند گاهی هم
اشکش می ریخت و میگفت قربون مهمونات برم ارباب
دیگه از اینجا به بعد من تصویر نداشتم
تو اتاق کنار حاج خانوم نشسته بودم
حاج خانوم که میگماااا
یه کوه نور و محبت
فقط صدای حاج اصغر و می شنیدم
میونداری میکرد
مهمان داری میکرد
کفشداری میکرد...
صدای گریه هاش وقتی که مداح میگفت...
حسین.ع.اومده...
و همه کِل میکشیدن
ولی حاج اصغر اشک می ریخت و بلند میگفت
ارباب قربون قدمت برم....
من از اون خونه و مجلس با صفای حاج اصغر اولین کربلامو گرفتم و دو هفته بعدش راهی شدم...
میخوام بگم
اصلا سخت نیس
فقط کافیه دست نوجوان و بگیری
ببری
کنار یه کسی که اینجوری دلداده امام حسین.ع.....
خودش دیونه ی ارباب میشه...
#امام_حسین.ع.
#دهکده_تربیت
@dehkadetarbyat
38.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقای مهربانم....
گفتی،هر جا نام عمویم برده شود من می آیم...
امشب شب ولادت عموجانت عباس است
و فقط این دعا را میخوانم تا خودت آمینش را بگویی...
#یا_کاشف_الکرب
#دهکده_تربیت
@dehkadetarbyat
بحق العباس اللهم عجل لولیک الفرج
امروز هم افتتاحیه باشگاه دختران
در
بوشهر
بزن کف قشنگه رو👏
#آکادمی_ورزشی_کفیل
#دفاع_شخصی_جودو
#نوجوان
#دهکده_تربیت
به دهکده تربیت بیپوندید🌱
@dehkadetarbyat
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساقیا...
تشنه لبانت همگی صف شدند...
تشنه ایم...
حضرت آب
#بوشهر
#ساحل_ریشهر
#دهکده_تربیت
به دهکده ی تربیت بپیوندید🌱
@dehkadetarbyat
25.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ورزش....امام رضا.ع.
جواب همه ی مساله هاست...👌
#دهکده_تربیت
@dehkadetarbyat