eitaa logo
دهکده تربیت🌱
477 دنبال‌کننده
209 عکس
250 ویدیو
1 فایل
نو+جوان=نو جهان سمیه‌سیدتقی زاده🤓 من اینجام👈 @seyedtaghizadeh ✅مامان۵تاجوجو👨‍🎓🧕🏻🧒👩‍🦱👶 ✅مربی جودو و دفاع شخصی ✅موسس بزرگترین مجموعه تربیتی دختران کشور تجربه۱۵سال فعالیت تربیتی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام یاد مقدمه کتاب "نمیری دختر" دوست عزیزم محدثه افتادم سفر اجباری که خیلی برکات داشت از مزایای دوست نویسنده داشتن اینه که هی هُلت میده دست به قلم بشی در عین افتصاح بودن کلی تشویق ت میکنه میگه عالیه ادامه بده.... با هزار جور ترفند نگهت میداره تا بنویسی. خیلی سال دوست داشتم بنویسم مخصوصا بعد صحبت با استاد عزیزم‌ که فرمود: خداوند به قلم و آنچه نگاشته میشود قسم یاد کرده.....سمیه! بنویس نمیشد خلاصه الانم‌ بیشتر موقع ها نمیشه ولی دیگه مجبور میشم بعضی اوقات و چقدر از این اجبار خرسندم😊 https://eitaa.com/bibliophil
هوا خیلی سرد بود کندن از خانه ی گرم سخت تر اسما رو با هر چی لباس گرم بود پوشاندم کلاه و شال و گذاشتم کاپشنی که برای نوزادی برادرش بود و تن ش کردم عبدالرضا هم آماده کردم لباس گرم و شال و کلاه و کاپشن یه ساک هم وسایل داشتم از پتو و بالش نوزادی بگیر تا دفتر نقاشی و مداد رنگی و چندتا اسباب بازی کوچیک راه افتادیم اون موقع ها اسنپ و این چیزا نبود معمولا راهها رو یا با اتوبوس میرفتیم یا پای پیاده تو راه داشتم به بچه هام فکر میکردم چیه که تویِ مادر و راضی کرده این موقع صبح زود و سرما بزنی بیرون آخه از اونورم موقع آماده کردن بچه ها یه مگه مجبوری خاصی تو نگاه بچه ها بود... که هنوزم بعد این همه سال هست و گاهی به زبان میاورن یه بچه بغل یه ساک بزرگ رو دوش دست یه بچه ی دیگه تو دستم ساعت هفت صبح با این وضعیت تو خیابون بودیم از سه راه حافظیه که خونمون بود تا مصلی شهر برای من با اون اوصاف ذکرشده فاصله زیاد بود اسماهم کالسکه نشین نبود و کلا رو دستهای من زندگی میکرد خیلی خسته شده بودم دستام،کتفم،به شدت درد میکرد تو راه یه کم خوراکی و نان و خامه هم خریدم تا از عذاب وجدانی که سر آوردن بیرون بچه ها تو این سرما داشتم کم بشه بلکه رسیدم دم مصلی و منتظر که بریم به یه اتاق مجهز و گرم که کارهای مصاحبه ی بچه های مشهد و انجام بدیم دیدم یه اتاق خیییییلی کوچولو با یه بخاری داغان که اونم تازه روشن شده بود در انتظار ماست به کنار بخاری پناه بردم از شدت سرمای اتاق و کف اتاق نمی تونستم اسما رو که سه ماه بیشتر نداشت زمین بگذارم گذاشتم رو پام با همون اوصاف کلاه و شال وکاپشن یه پتو انداختم روش وقت های مصاحبه شروع شده بود و دختران فردیسی با مادرهاشون میامدن. تو همون اتاق که چه عرض کنم اتاقک کوچولو نگاه مادران به وضعیتی که من داشتم گاهی ترحم ناک بود گاهی سرزنش آمیز... اما ته دلم قرص بود نه اینکه من چقدر خفن هستمااا اصلااااا از روزی که وارد مدارس شدیم و من بچه بغل سر صف برای دختران راجع به اردوی مشهد صحبت کردم یه حس فوق العاده ای درونم روشن شده که حتی حس مادری م را به چالش می کشید که راضی میشدم جای گرم و نرم خانه رو با اون سرمای اتاقک کنار مصلی عوض کنم. ۱۸ سال از اون روزا گذشته شاید فکر کنید بعدش اسما و عبدالرضا سرمای سختی خورده باشن ولی نه معتقدم صاحب کار حواسش بوده... که برای یه مادر هیچ رنجی بالاتر از مریضی جگر گوشه ش نیست. تا غروب اونجا بودیم تعداد دخترای متقاضی اردومشهد زیاد بود‌‌. ما هم یه اتوبوس بیشتر ظرفیت نداشتیم. با نگاه لطف امام رضا.ع.اون اردو ثمرات زیادی داشت نگاهی که شاید به حضور معصومانه این اطفال بود... و شد شروعی برای هیات دختران رضوان الرضا.ع.فردیس سال ۱۳۸۶ اولین هیات دختران شهر شایدم کشور اون موقعی که کار برای دخترا مُد نبود... به دهکده ما بپیوندید🌱 @dehkadetarbyat
کاش منو با خودت ببری🥺
سلام این عکسها رو داشته باشید....
دهکده تربیت🌱
سلام این عکسها رو داشته باشید....
از روز قبل دخترای خادم تدارکات در تب و تاب درست کردن ژله بودن بانی ژله های رنگارنگ هم یه قاری قرآن شهید بود حتما این اتفاق بانی و جشن مبعث ما تصادفی نبوده.... شب قبل هیات تو مطب نشسته بودم خیلی شلوغ بود با وجود مسوول هیات دقیق و کولاک خیالم از بابت هیات فردا راحت بود با اینکه گوشیم سایلنت بود حس کردم داره خودشو میکُشه از تو کیفم گوشی و درآوردم و دیدم بلههههه ۲۳ تا تماس از دست رفته. _چه کنیم.....مکانی که قرار بود هیات بگیریم یه تداخلی پیش اومده و خلاصه مجبوریم ساعت و عوض کنیم... بندازیم کی؟ بعد نماز مغرب.... خوب نمیشه جای دیگه ای هماهنگ کرد.. نه... حسینیه ها تبدیل شده به محلی برای ختم ها... هییییییی خوب جایی که ما زندگی میکنیم هوا تاریک میشه صلاح نیست دخترامون بیرون باشن... خیلی از خانواده ها اجازه نمیدن ... دلم سوخت مسوول ارتباطات بنده خدا به همه اطلاع داده بود و ....الان ساعت ده شب باید دوباره اطلاعرسانی میکرد..که ساعت عوض شده... پیش خودم گفتم فردا ده نفر هم نمیان... یاد دخترای تدارکات افتادم با چه ذوقی ۷۰ تا ژله رنگارنگ درست کردن... خودمو آماده کرده بودم برم دلداریشون بدم که اگه آدمها نیستن حتما و قطعا تا دلت بخواد فرشته ها تو هیاتمون نشستن یه مبحث خوبی هم انتخاب کردم به دخترای اجرایی گفتم صندلی هم نگذارید ها دور هم حلقه میزنیم و گپ میزنیم دیگه خبری از سخنرانی و اینا نیست... تند تند کارهای خونه و آشپزخونه رو انجام دادم و تو ذهنم به آنچه که باید میگفتم از مبعث رسول و برانگیخته شدن انسان مرور میکردم... تو دلم خودمو دلدادی میدادم که اتفاقا تعداد کم باشه خوبه با دخترا مبحث و پیش میبریم و به نتیجه میرسیم ان شالله پله های حسینیه رو رفتم پایین دیدم ....یه عااااالمه کفش مسوول هیات خنده کنان دم در گفت چی فکر می کردیم چی شد.... تا الان حدود هفتاد نفر اومدن... ژله کم نیاد😄 و شهدا کارشان را بلدند... که اتفاقا کم اومد و خادمهای مظلوم مثل همیشه مهمانهای بهشت رو به خودشون ترجیح دادند. به دهکده ما بپیوندید🌱 @dehkadetarbyat
دهکده تربیت🌱
یه واحد داریم به نام گل نرگس که قراره تو هیات به هر مناسبتی که بود یادمون بیاره که آقایی داریم صاحبی داریم که حواسش به ما هست ... با یه وسواس دخترونه این گلهای نرگس خوشگل و درست کرده بود که دل همه رو میبرد... نه تنها دلشونو... که گلهای رو مثل انگشتر دستشون کرده بودن هر کی از هیات میرفت بیرون یه گل نرگس تو دسش بود. ماشاالله دخترامون یکی از یکی هنرمندتر😍
دهکده تربیت🌱
از مبعث گفتم کلی خندیدیم...جبرییل ما رو ببخشه میگفتم دخترا تو اون زمونه جاهلیت پیامبر مبعوث شد نگفت شرایطم بده اکثر جامعه جاهل هستن اکثر جامعه اهل دزدی و غارتن که تو مکه مشهور بود به محمد امین قبل بعثت خانواده ام خوب نیستن که رسما... پیامبر ما یتیم به دنیا اومد و دلم آتیش میگرفت میدیدم دخترایی که پدر ندارن بغض میکنن و اشک تو چشماشون حلقه میزد... میگفتم ما هر کدوم بعثتی داریم هیچکدوممون هم منتظر ورود جبرییل نیستیم که بیاد به ما برگه بده بگه بخون بنده خدا جبرییل بعثت ما به چه معناست... همرنگ سنت ها و آداب و مدهای غلط جامعه نشو نگذار محیط غلط تو رو غرق کنه ببره به پا خیز... @dehkadetarbyat
.ع.بشن؟ بچه های ما از کلاس اول دبستان در درس هدیه ها با ائمه اطهار.ع.آشنا میشن البته اگر درس بخونن.... بعضی هاشون میدونن امام سوم امام حسین.ع. است و فرزند امام علی.ع.و حضرت زهرا.س.است نوه پیامبر.ص. هم هست.... بعصی ها همینم نمیدونن.... باور کنید اونایی که کف جامعه دارند کار میکنند حرفمو باور میکنند اصلا لازم نیست کلی هزینه کنی یه نوجوان و ببری کربلا که عاشق امام حسین.ع.بشه... تازه اگر کُپ نکنه و ... پس چه کنیم؟ خوشحال میشیم تجربیاتتونو با اهالی دهکده درمیون بگذارید؟ .ع. @dehkadetarbyat